مهدی عبداللهی

۱۳ مطلب با موضوع «فقه و اصول» ثبت شده است

درآمدی بر «فقه هنر»

این نوشتار از منظر «فلسفه فقه هنر» به فرایند و مراحل تفقه در مقوله هنر می پردازد و در مقیاسی فراتر از فقاهت موجود با رویکردی کاملتر تحت عنوان «فقه جامع نظام ولایی»[1] به مواجهه فقهی با هنر می پردازد، بر این اساس، چند مرحله در مطالعات فقهی هنر تا رسیدن به محصول مورد انتظار قابل تصور است که عبارتند از :

  1. مفهوم شناسی دینی،

  2. روش شناسی فقهی،

  3. موضوع شناسی عینی،

  4. ظرفیت شناسی و برنامه ریزی،

مفهوم شناسی و تعریف دینی

در این مرحله میبایست در نظام اصطلاحات و مفاهیم شرعی تعریف هنر مشخص گردد، هنر معادل یا مصداق چه مفهومی از نظام مفاهیم شرعی است؟ در ساختار وجودی انسان با چه عناصری مرتبط است؟ در عالم طبیعت به چه امور و عناصری مرتبط می شود؟ شاخصه ها و مؤلفه های آن چیست؟ [2] در صورت تعیین معادل یا مصداق برای هنر در نظام مفاهیم شرعی، لازم است تعریف کاملی شامل چیستی (نظام مفاهیم و مؤلفه ها، شاخصه و ویژگیها، موضوعات و مصادیق، خاستگاه و پیدایش، اجزاء و عناصر، مبانی واصول، جایگاه و روابط، مراحل تحول و سیر تکامل، کارآمدی و آثار و نتایج،) چرایی (زیربنای ارزشی، علت و ضرورت، اهداف و چشم انداز)، چگونگی (کلیات تکلیف و برنامه) آن در نزد دین تعیین و تبیین گردد.

روش شناسی فقهی

هنر به چه میزان برآمده از فهم فقهی و رویکرد فقیهانه بوده است و اساساً چه نسبتی با دین و معنویت دارد؟ برخی از مسائل که در عرصه هنر از ابزار یا لوازم آن شمرده میشوند مانند موسیقی، ابزار موسیقی، مجسمه سازی و ... در فقه مورد توجه فقیهان قرار گرفته است لکن این مسائل به چه میزان نسبت حقیقی با عرصه هنر دارند؟ هنر از از ابعاد معرفتی و کلامی و یا اخلاقی چه بهره ای از دین دارد؟ با توجه به پیشینه بهره مندی هنر از فقه و دین، لازم است در وضعیت مطلوب فقاهت (فقه نظام ولایی) با روشی متفاوت از گذشته به مفهوم شناسی و تعریف هنر (چیستی، چرایی، چگونگی) از منظر نظام ارزشی، اعتقادی و حقوقی پرداخت. لازم به ذکر است در تبیین شرعی یک موضوع یا عناصر و اجزاء آن، احکام خمسه آنها نیز مورد توجه قرار می گیرد و زیربنایی برای برنامه (نظام تکالیف) قرار می گیرد. مثلاً اگر در مورد حکم فقهی به تصویر کشیدن صحنه یک جرم در فیلم سینمایی یا مالکیت آثار هنری سئوال شود، که این سئوال یکی از مسائل از اجزای مقوله هنر است، اولاً در گام اول از ظرفیت فقه موجود در تعیین وضعیت حرمت و حلیت و کراهت و استحباب و اباهه استفاده میشود ثانیاً در گام دوم تلاش میشود با ارتقاء ظرفیت فقاهت و بهره گیری از شبکه مفهومی فقه نظام ولایی این حکم بصورت دقیق تر تبیین گردد و ثالثاً در گام سوم این مسئله در برنامه عملکرد مورد توجه و تبیین قرار گیرد.

موضوع شناسی عینی

در موضوع شناسی، شناخت دو مؤلّفه اساسی تحت عنوان «جهت» و «کارآمدی» به شناخت جامع از موضوع کمک می کند :

  1. جهت موضوع: هنر چه جایگاهی در مناسبات سیاسی اسلام دارد؟ به عبارت دقیق تر آنچه امروزه تحت عنوان هنر از آن یاد میشود، چه نقشی در مناسبات دو جبهه اسلام و کفر دارد و چگونه از آن بهره برداری می شود؟

  2. کارآمدی: هنر در رفع چه نیازهایی و حل چه مشکلاتی، چه کارآمدی ای دارد و چه ضرورتی در حیات اجتماعی یافته و خدمات آن به جامعه، حکومت و افراد چیست؟ (سرگرمی، ابلاغ پیام، بیان اندیشه، ابزار هدایت افکار، تألیف قلوب، تحریک عواطف، تحریص یا تحذیر از دنیا، و... در حوزه علم، تعلیم و تربیت، سیاست و فرهنگ، اقتصاد و دیگر عرصه های اجتماعی) چه نهادها، ابزار و آلات، فنون و مهارتها، علوم و تخصص هایی را به خدمت می گیرد؟ برای بهره گیری از هنر چه نظریات و اندیشه هایی شکل گرفته است و دامنه علوم مرتبط با آن چه مقدار است؟ نظام مسائل و موضوعات آن چیست و با چه مباحثی از علوم و دانشهای دیگر پیوند و ارتباط برقرار کرده است؟

ظرفیت شناسی و برنامه ریزی

در صورتیکه فرضاً هنر یا موضوعات آن از موضوعات مستحدثه تمدن باطل و یا موضوعات باطل شرعی است، در جهت تصرف حداکثری و انحلال و اضمحلال آن در وضعیت مطلوب لازم است ظرفیت شناسی و برنامه ریزی (نقشه راه شامل راهبردها و راهکارها با توجه به فرصت ها و تهدیدها در جهت نیل از وضعیت موجود به مطلوب) شود و نیز در صورتیکه معادل یا مصداق یکی از موضوعات شرعی شناخته شود در جهت رشد و تکامل آن نیز باید ظرفیت شناسی و برنامه ریزی شود. (طبعاً ظرفیت شناسی و برنامه ریزی فرع بر موضوع شناسی است و باید جهت و کارآمدی را در نظر گرفت). بدین منظور میبایست موضوع هنر را در هرم جامعه ترسیم نمود و روابط آنرا با حکومت، مردم و نهادها به عنوان ارکان هرم جامعه مورد مطالعه قرار داد. با توجه به این هرم برنامه عملکرد حکومت، مردم و نهادها در رابطه با هنر تبیین می شود و اینکه نقشه راه برای انتقال از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب چیست، وضعیت مطلوب نیز از دو حال خارج نیست، در صورتیکه هنر از موضوعات مستحدثه تمدنی باشد، میبایست در جهت انحلال و اضمحلال آن در مختصات حیات طیبه برنامه ریزی نمود و وضعیت مطلوب، همان مفهوم شرعی بدست آمده در مرحله مفهوم شناسی در مختصات حیات طیبه است و اگر هنر معادل یا مصداقی شرعی داشته باشد، وضعیت مطلوب آن نقطه عالی رشد و تکامل آن است که مختصات آن در مرحله مفهوم شناسی بدست آمده است. متناسب با این برنامه ریزی، طبعاً مسئولیت و رسالت حکومت نسبت به مقوله هنر مشخص میشود و لازم است در اسناد راهبردی ، وضعیت حمایت از هنر، آموزش و پژوهش هنر و دیگر وظایف حکومت تبیین گردد و نیز همینطور وظایف مردم و نهادها در این برنامه ریزی تعیین می شود. لازم به ذکر است در برنامه ریزی، حدود دخالت فقه تبیین کلیات برنامه (راهبردها و راهکارهای کلان) و نیز کلیات روش برنامه ریزی است و جزئیات برنامه ریزی ( راهکارهای خرد، قوانین، تقسیم وظایف، تعریف ساختارها و روابط، نظارت و ارزیابی و ...) به عهده ساختارهای دیگر تحت اشراف حکومت است، بنابراین کلیات برنامه در مرحله اول تفقه (مفهوم شناسی دینی) تبیین شده است و این مرحله (ظرفیت شناسی و برنامه ریزی) به عهده ساختارهای حکومتی است، بازخوردگیری و ملاحظه اقتضائات زمانه و شرایط و تحولات اجتماعی و تطبیق آن با برنامه و حفظ تناسب آن با کلیات برنامه (محصول فقه) بر عهده حکومت است چرا که کلیات برنامه امری فرا زمانی، ثابت و به دور از تغییر و تحول است و در ذیل آن لازم است تغییر و تحولات و مراحل رشد و تکامل یا اضمحلال و انحلال ملاحظه و تدبیر شود.

ادامه دارد ... إن شاءالله

 

 

 


[1] طبعاً همراهی کامل با مطالب این نوشتار منوط به اطلاع از مباحث «فقه نظام ولایی» است که در جای خود تقریر شده است.

[2] مثلاً با «زیبایی» چه نسبتی دارد؟ ... مقام معظم رهبری در تعریف هنر فرموده اند: «هنر، امری مبارک و انسانی، زاییده‌ تخیل قوی و ذوق وافی بوده و جزء زندگی انسان است»، در این تعریف به عنصر تخیل و ذوق اشاره شده است و لازم است در معارف انسان شناسی، نسبت به جایگاه، تعریف و کارآمدی تخیل و ذوق دقت شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اصول فقه (منطق فهم دین و روش استنباط)

علم اصول فقه موجود از چند لحاظ قابل نقد است؛

اول. از جهت مبانی کلامی و اعتقادی که به نظر می رسد پیوستگی علم کلام و علم اصول فقه به صورت روشمند ملاحظه نشده است و معمولاً علمای اصولی یا تعمق و تبحر کافی در مباحث اعتقادی و کلامی نداشته اند و یا بصورت روشمند و اجتهادی از آن برای تبیین مسائل علم اصول بهره نگرفته اند و صرفاً بر اساس ارتکازات ذهنی برخی مسائل علم اصول شکل گرفته است. بنابراین به میزانی که مباحث کلامی و اعتقادی همچون تعریف دین و شریعت و ولایت، شأن شارع و شریعت، رابطه انسان و خداوند، تعریف حکم و تکلیف و الزام و ... بصورت دقیق و اجتهادی با استناد به کلام وحی، تبیین شوند، شاکله علم اصول و مسائل اساسی آن دقیق تر و کامل تر خواهد شد و با وضعیت موجود متفاوت خواهد شد. (البته نسبت به علم کلام موجود نیز نقدهایی وجود دارد و با توجه به مبانی دین شناسی، آنجا هم تبیین گشته است که نظام مفاهیم علم کلام نیز نیازمند ارتقاء و تکامل است.)

دوم. بر اساس مبانی دین شناسی و زبان شناسی دین و معرفت شناسی که در فقه جامع نظام ولایی تبیین گشته اند، لازم است نظام اصطلاحات و مفاهیم در منطق فهم دین (علم اصول فقه) بر اساس نظام مفاهیم شریعت، تبیین گردد. توضیح اینکه اولاً بر مبنای جامعیت دین اسلام برای رفع نیازهای انسان تا قیامت و ثانیاً بر مبنای شبکه مفاهیم شریعت که هر لفظ و اصطلاحی معنای خاص خود را دارد و واضع آن خدای متعال است و دین مجموعه ای منظم و منظومه ای منسجم از مفاهیم و اصطلاحات است، نتیجه می گیریم لازم است علوم وحیانی بر مبنای نظام مفاهیم شریعت تألیف و تبیین گردند. از جمله در علم اصول فقه یا منطق فهم دین می بایست نظام اصطلاحات را بر اساس نظام مفاهیم دین تعریف و تبیین نمود. آنچه اکنون در علم اصول فقه شاهد آن هستیم که حاصل زحمات و استفراغ وسع علمای گرانقدر شیعه بوده و سرمایه ای ارزشمند محسوب می شود، فارغ از منشاء و خاستگاه آن که متأثر از اصول فقه اهل سنت بوده است، دارای نظام اصطلاحات مخصوص به خود است که مفاهیم و روابط آن در این علم با مفاهیم و روابط آن در نظام اصطلاحات شریعت تفاوت دارد و به همین میزان از دقت و جامعیت مفاهیم کاسته می شود و در نتیجه علم اصول نمی تواند آن مرتبه متعالی از کارآیی واقعی خود را داشته باشد، مثلاً مفاهیمی همچون یقین، قطع، ظن و شک و ... در علم اصول تفاوت آشکاری با یقین، قطع، ظن و شک در نظام مفاهیم شریعت دارند! و در واقع با تصرفات غیر موجّهی، این مفاهیم در معانی مضیق یا موسع تری از مفاهیم شریعت به کار گرفته شده اند و همین تصرفات، سبب فاصله گرفتن علم اصول موجود از منطق فهم دین در وضعیت مطلوب شده است که به عقیده ما می تواند بر اساس استناد دقیق تری به نظام مفاهیم شریعت مورد بازخوانی و تبیین و تألیف قرار گیرد.

سوم. بر اساس مبانی و نظام اصطلاحات دقیق تری که بر آمده از متن شریعت است، می توان به روش و قواعد دقیق تری نیز دست یافت، در واقع آن مبانی و نظام مفاهیم شرعی، نظام مسائل و قواعد دقیق تری را ارائه خواهند داد و در نتیجه علم اصول فقه می تواند ساختار و مسائل و قواعد متفاوتی از وضعیت موجود داشته باشد.

منطق فهم دین (اصول فقه) بر اساس مبانی و مختصات مذکور هم اکنون یکی از مباحثی است که در حال مطالعه و پژوهش و مباحثه است و دستاوردهای آن تا این لحظه افق گشایی های نوید بخشی محسوب می شود و انتشار آنها نیازمند تنظیم و تدوین است که إن شاءالله انجام خواهد شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تفاسیری از «نظام» در دین، فقه و فقاهت

به نظر می‌رسد، آنچه محل اختلاف نظر و منشاء سوء برداشت‌هایی در رابطه با فقه نظام ساز شده است، تفاسیر و تعاریف مختلف از نظام در دین و شریعت و فقه است که با تبیین مراتب و تفکیک ساحات و تمایز ساختار آنها، چه بسا بتوان غلبه وجوه اشتراک را بر وجوه افتراق و اختلاف در بین همه نظرات صاحبنظران نشان داد. گاهی شخصی از یک مرتبه از نظام در ساحت و ساختاری سخن می‌گوید و شخص دیگر در مرتبه و ساحت و ساختاری دیگر کلام او را قضاوت می‌نماید و اینگونه خلط مفاهیم سبب سوء تفاهم می‌شود، همچنین برخی تفاسیر از نظام در فقه و فقاهت، مورد انکار و مناقشه هیچ کسی نیست و امید است که شناخت تفاسیر گوناگون نظام، به هم اندیشی و تضارب آراء و تقارب اذهان و اشتراک نظر بیشتری بیانجامد.

اگر «فقه» را در یک نگاه جامع، دانش اداره و سرپرستی زندگی فردی و اجتماعی انسان بدانیم که می‌بایست شاء و رضا و اراده الهی را در تغییر و تحول و تکامل عالم و مافیه رقم بزند[۱]، در ضرورت چنین فقهی می‌توان گفت که اساساً اراده و خواست خداوند به بندگی جهان و جهانیان تعلق گرفته است (و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون) که این پرستش و بندگی، می‌بایست با همه ارکان و اجزاء واقع شود، به عبارت دیگر اگر اراده و شاء و سخط و رضای خداوند را «نظام تشریع» و عالمی را که بندگی و پرستش خدای متعال در آن واقع می‌گردد، «نظام تکوین» بدانیم، هماهنگی نظام تکوین با تشریع، همان هدف از خلقت عالم خواهد بود.[۲] مسلم است تکوین عالم که عبارت است از دنیا و مافیها، یک کل منسجم، منظم، پیوسته و نظامی از روابط و نسبتهایی بین اجزاء است که اگر حول محور عالم (ولایت الهیه) به اعتدال و هماهنگی برسد، در واقع با تشریع خدای متعال تطابق یافته است. همچنین تشریع عالم به معنای علم و دین، یک کل منسجم، پیوسته و متشکل از ارکان و اجزائی منظم، هماهنگ و خالی از تعارض و تهافت و تناقض است؛ بنابراین فقاهت و کسب معرفت نسبت به چنین نظامی، می‌بایست در صدد کشف نظام مند یک منظومه واقع شود و به عبارت دقیق تر «فقه نظام» در صدد «فهم نظام مند از نظام تشریع و ترسیم منظومه‌‌ای از مناسک بندگی برای سرپرستی نظام خلقت» است.

آنچه اخیراً در رابطه با «فقه نظام» یا «نظام» در «فقه» در بین صاحبنظرانِ عرصه فقاهت مطرح شده است، از دو جنبه «علمی» و «سیاسی» قابل بررسی است، جنبه علمی این بحث، به چیستی و چرایی نظام در فقه یا فقه نظام و نیز قابلیت فقه در نظام سازی و چگونگی آن می‌پردازد و جنبه سیاسی این بحث، به ضرورت و رسالت حوزه و فقهاء در بهره گیری حداکثری از فقه در جهت تأمین نرم افزار حکومت و اداره جامعه و نیز تأمین برنامه زندگی فردی و اجتماعی می‌پردازد خصوصاً در شرایط پیچیده و تمدنی جهان امروز که جامعه اسلامی مبتلا به موضوعات متنوع و متضلع و مشتمل بر خرده موضوعات فراوان و مرتبط است، نقش فقه در تحقق شریعت در مناسبات جامعه، اهمیت و ضرورت دوچندان می‌ابد.

الف) چیستی و چرایی نظام در دین، فقه و فقاهت

ابتدا به جنبه علمی این موضوع می‌پردازیم، در طرح این بحث چند پیش فرض خواهیم داشت از جمله در مسئله رابطه دین و تجدد، حضور حداکثری دین در استحاله تجدد و تمدن غرب و انحلال نظامهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آن در مسیر نیل به حیات طیبه و نیز در مسئله نقش دین، کارآمدی حداکثری آن و نقش آفرینی آن در همه حوزه‌ها و عرصه‌های زندگی و در مقیاس فردی و اجتماعی و تمدنی. همچنین در تعریف دین و شریعت و تفاوت و ترابط آنها تنها به این نکته اکتفاء می‌گردد که دین پهنه‌‌ای از ازل تا ابد و دامنه‌‌ای از علم خداوند تا شریعت نازله دارد که از نزد خداوند به محملهایی همچون اهل بیت علیهم السلام، لوح محفوظ،‌ام الکتاب، قرآن، مصاحف معصومین و … منتقل شده و از این طریق در عالم جریان یافته است. دین که همان اسلام است، مراتب گوناگونی دارد، در یک مرتبه کامل نزد خداوند است و مرتبه کامل آن به هیچ کس عطا نشده است، مرتبه بعدی نزد اهل بیت علیهم السلام است و پس از ایشان در مراتب گوناگون منتشر می‌گردد.

سه مفهوم «صراط»، «سبیل» و «طریق» وجود دارد که به نظر می‌رسد با «دین»، «شریعت» و «منهج» نسبت دارند، برخی روایات، شرعه و منهاج را سبیل و سنت شمرده اند، در برخی روایات به این سه گانه نیز اینگونه اشاره شده است: «و لا یَحتَمِلُهُ الدِّینُ و الشَّریعَهُ و سَنَنُ القُدوَهِ و أئمّهِ الهُدى»[۳] به هر حال منهاج، سنت عملی یا طریق عملی انبیاء و اولیاء برای تحقق شریعت است و تبعیت از شریعت، انسان را به صراط دین میرساند (صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ دِینًا قِیَمًا، انعام/۱۶۱)؛ اما در اینجا مسامحتاً دین و شریعت را یک حقیقت واحد فرض می‌کنیم. «نظام» نیز علی رغم تعاریف متعدد و اغلب مشابه، در اینجا به معنای «مجموعه‌‌ای هدفمند شامل ارکان و اجزاء مرتبط و متعاضد، منظم و هماهنگ حول محوری واحد و دارای تناسب و ارتباطی معین» است، البته عرفاً شاید به مجموعه‌‌ای غیرهدفمند، دارای اجزائی غیرمنظم و ناهماهنگ نیز تسامحاً نظام گفته شود لکن در اینجا معنای دقیق آن مورد نظر ماست.

در تبیین و تفسیر نظام و تطبیق آن با شریعت، فقه و فقاهت، تنوع و تکثر وجود دارد، تفاسیر گوناگون از «نظام»[۴] اقسام زیر را شامل می‌شود و همه این تفاسیر در فقه و فقاهت می‌بایست مورد توجه و ملاحظه قرار گیرد:

نظام ارکان و اجزاء دین و شریعت،

نظام تکالیف و مناسک بندگی (نظام اخلاقی(ارزشی)، نظام اعتقادی(توصیفی)، نظام احکام(تکلیفی))

نظام مفاهیم و اصطلاحات دین و شریعت (حدود معنایی و روابط آنها)

نظام احکام شریعت،

نظام احکام و ابواب فقهی،

نظام ساختار، محتوا و روش‌های دانش فقاهت،

نظام موضوعات و مسائل فقهی،

نظام عینی جامعه و حکومت (ساختارهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی)

هرچند تبیین و تشریح کافی و وافی موارد فوق، تفصیل و تطویلی فراتر از نوشتار حاضر می‌طلبد، لکن اجمالی از توضیحات بیان می‌گردد:

۱- نظام ارکان و اجزاء دین و شریعت

دین اسلام دارای ساختاری هماهنگ و منظم است که هیچ اختلاف و اعوجاجی در آن راه ندارد (وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیرا) و نیز دارای ارکانی است که شرایع گوناگون بر آن استوار است (فَإِنَّ لِدِینِ اللَّهِ أَرْکَاناً) همچنان که تبیین دین در کلام اهل بیت علیهم السلام، دارای نظام است (فَمَا تَنَاقَضَتْ أَفْعَالُکَ‏ وَ لَا اخْتَلَفَتْ أَقْوَالُکَ‏ وَ لَا تَقَلَّبَتْ أَحْوَالُک‏)، اقوال ایشان منطبق با قرآن است (فَإِنَّا إِنْ تَحَدَّثْنَا حَدَّثْنَا بِمُوَافَقَهِ الْقُرْآنِ) و دارای هماهنگی و ارتباطی وثیق و عمیق است (إِنَّ کَلَامَ آخِرِنَا مِثْلُ کَلَامِ أَوَّلِنَا وَ کَلَامَ أَوَّلِنَا‌ مُصَادِقٌ لِکَلَامِ آخِرِنَا… فَإِنَّ مَعَ کُلِّ قَوْلٍ مِنَّا حَقِیقَهً وَ عَلَیْهِ نُوراً)، بنابراین با نظر به اجزاء و ارکان دین و شریعت و تناسبات و روابط آنها، مجموعه و منظومه بودن شریعت امری مسلم و غیرقابل انکار می‌نُماید که این انتظام و انسجام خیلی محل اختلاف و مناقشه نیست.

۲- نظام تکالیف و مناسک بندگی

اگر مقصود از زندگی و حیات حقیقی، بندگی است، بندگی می‌بایست در همه ابعاد وجودی انسان واقع گردد، هم در حوزه تمایلات، احساسات، عواطف، حب و بغض، سخط و رضا و … و هم در حوزه افکار، عقاید، معارف، عقلانیت و علم و دانش و هم در حوزه جوارح، رفتار و عملکرد؛ در واقع انسان باید توحید و پرستش خدای متعال را هم در احوال و هم در افکار و هم در اعمال خود جاری سازد و هر سه بعد وجودی خود را از شرک پالایش نماید و این بندگی در این سه بعد نیازمند مناسک روحی، فکری و عملی است و خداوند ارزشها و حسن و قبح‌های اخلاقی، توصیفات و هست و نیست‌های اعتقادی و باید و نبایدهای تکلیفی را در شریعت خود تحت عنوان علوم ثلاثه اخلاق، عقاید و احکام به ودیعه نهاده است که بی شک این سه نیز منظومه‌‌ای هماهنگ و متناسب برای رشد و تکامل انسان در جهت بندگی خدای متعال در زندگی فردی و اجتماعی است. این هماهنگی و تناسب، وحدت و انسجام در سه حوزه اخلاق، عقاید و احکام دین، مسئله‌‌ای سرنوشت ساز و اثرگذار در روش فقاهت و منطق فهم و استنباط و اجتهاد خواهد بود؛ بنابراین اگر دین و شریعت را در کلام الهی و منظومه احادیث اهل بیت علیهم السلام جستجو کنیم، جملات و «گزاره‌های دینی» را به سه دسته می‌توان تقسیم کرد، دسته‌‌ای از گزاره‌ها، در صدد بیان ارزش‌ها، و حسن و قبح در حوزه روح و تمایلات و احساسات و عواطف هستند که مجموعه و منظومه آن گزاره‌ها «نظام ارزشی دین» را شکل می‌دهند، دسته‌‌ای از گزاره‌ها، در صدد بیان حقایق، هست و نیست‌ها و چیستی و چرایی و توصیف واقعیات هستند که «نظام اعتقادی دین» را شکل می‌دهند، دسته‌‌ای از گزاره‌ها، در صدد بیان الزامات رفتاری در حوزه اخلاق، عقاید و رفتار عملی هستند که «نظام تکلیفی دین» را شکل می‌دهند. در واقع اخلاق، اعتقاد و احکام در نظام تفقه مطلوب، ابعاد و اجزای یک کل هستند، و نه کلی! اجزای یک کلی ممکن است در موضوع یا هدف تشابه و اشتراک داشته باشند اما تباین آنها در بخشی از مبانی، روش و غایات محرز است، لکن اجزای یک کل، در عین تباین، مهمترین ویژگی آنها، هماهنگی در همه ارکان برای نیل به مقصود و هدف است. در واقع وحدت آنها بر کثرت آنها غلبه دارد و در ملاحظه وحدتشان، اخلاق، اعتقاد و احکام سه بعد از یک کل است مانند طول و عرض و ارتفاع که سه بعد از یک شیء است، علت وحدت هم، مبنای مشترک، روش و منطق مشترک، غایت مشترک و … و از همه مهمتر محور مشترک است که همه اجزاء حول آن به هماهنگی و وحدت می‌رسند هر چند نسبت بین اعضاء برابر نباشد و به تناسب، سهم آنها اصلی، فرعی و تبعی باشد.

تفسیر دیگری از نظام تکالیف اینگونه است که تکالیف مکلفان گوناگون چه از سنخ افراد و چه نهادها و چه حکومت، توأمان مورد بررسی فقهی قرار گیرد بطوری که تأثیر و تأثر آنها در یکدیگر لحاظ شود، به عبارت دیگر کم و کیف تکلیفِ مکلفین گوناگون، در یک نظام روابط بین اعضاء مشخص می‌شود و ملاحظه مکلفین دیگر و نسبت و روابط آنان در تعیین تکلیف یک مکلف اثرگذار است و کم و کیف امتثال مکلفان دیگر در کم و کیف امتثال یک مکلف ملاحظه می‌شود، به عنوان مثال در موضوعی مانند رسانه یا فضای مجازی، اگر دولت در وظیفه نظارت و کنترل، نسبت به آنها کوتاهی نماید، در تکلیف و وظیفه ولی خانواده یا مربیان نسبت به نظارت و کنترل اثرگذار است؛ بنابراین ملاحظه نظام مکلفین و روابط آنها در تعیین نظام تکالیف مؤثر است؛ بنابراین فقه نظام می‌بایست، نظام تکالیف و احکام متناسب با آن را در یک منظومه هماهنگ معین نماید.

۳- نظام مفاهیم و اصطلاحات شرعی

یکی از عناصر موجود در نظام معارف دین، «حدود» برای موضوعات شرعی و مفاهیم است، در واقع هیچ موضوع و مفهومی نیست مگر اینکه نظام و ساختار و گستره مشخصی در کلام شارع دارد و خداوند برای آن حدودی قرار داده است که به آن حدود منتهی می‌گردد، آن حدود نیز مفاهیم دیگری هستند که در ارتباط وثیقی با آن مفهوم و موضوع اول هستند، شناخت حدود موضوعات و تعیین گستره و محدوده آنها، به ترسیم شبکه موضوعات و مفاهیم و کمک می‌کند. مثلاً مفهوم «توکل» حدی دارد و حد آن «یقین» است و نیز حد مفهوم «یقین»، «نترسیدن از چیزی جزء خداوند» است (… لیس شی‏ء إلّا و له حدّ، قال قلت: جعلت فداک، فما حدّ التّوکّل؟ قال: الیقین، قلت: فما حدّ الیقین قال: الا تخاف مع اللّه شیئا.)[۵] بر این اساس، فقیه در تعریف و تعیین حدود معنایی اصطلاحات و مفاهیم شرعی، پس از تتبع در کتب لغت و معانی عرفی، لازم است با بررسی شبکه معانی و نظام اصطلاحات دینی، به یافته‌های دقیق تر و سطوح معنایی عمیق تری دست یابد. همچنین روایاتی همچون «بنی الاسلام علی الخمس …» که شبکه و منظومه‌‌ای را به تصویر می‌کشد و ارکان و اجزای آن را بیان می‌کند و سخن از بنای آن منظومه بر ارکان دارد، حکایت روشنی از منظومه دین و نظام مفاهیم و اصطلاحات شرعی هستند.

۴- نظام احکام شریعت

احکام شریعت، مبتنی بر ایفای مصالح و محاسن و دفع مفاسد و قبایحی است[۶] که سعادت انسان‌ها را محقق می‌سازد. در تکوین عالم و مجموعه هستی و منظومه خلقت، نظامی از مصالح و مفاسد در ارتباط با انسان وجود دارد که متناسب با آن، نظامی از احکام شریعت قابل تصور است. همچنین تناسب احکام الهی با اهداف و مقاصد شارع امری مسلم است، چنانکه نظام مند بودن اهداف و مقاصد همچون نظام مند بودن مصالح و مفاسد یا نظام مند بودن مصادیق عدل و ظلم، حسن و قبح و تناسبات ایمان و کفر، عبادت و عصیان و ثواب و عقاب و … در مجموعه و منظومه دین غیرقابل انکار است.

۵- نظام احکام و ابواب فقهی

«حکم» به عنوان محصول فرایند تفقه، در واقع، بیان کننده وظیفه و برنامه زندگی فردی و اجتماعی مکلف در مقام تعبد و تسلیم و تولی به درگاه خداوند و در جهت عبودیت و بندگی اوست. در نگاهی دیگر، حکم بیان گر کم و کیف نسبتها و روابط در نظام موضوعات و مفاهیم است[۷] که در فقاهت جامع، از تعاضد و اندماج مناسک روحی و معنوی (اخلاق)، مناسک فکری و اعتقادی(عقائد) و مناسک رفتاری و عملی (احکام تکلیفی[۸]) حاصل می‌گردد در نتیجه احکام حاصل از مطالعه نظام موضوعات با توجه به نظام نیازمندیهای روحی، فکری و عملی، بصورت نظام مند خواهد بود که از آن به عنوان «نظام احکام» فقه یاد می‌کنیم.

احکام متناسب با مکلف فردی یا جمعی یا حکومتی، مقیاس فردی، اجتماعی و حکومتی پیدا می‌کند و خصوصاً در ابعاد اجتماعی و حکومتی، ضرورت نظام مند دیدن احکام بخاطر نگاه کل نگر و مجموعی به موضوعات مبتلابه جامعه و حکومت غیر قابل انکار است و با ملاحظه روابط و نسبت اجزاء و ارکان یک مجموعه علاوه بر ملاحظه روابط و نسبت آن مجموعه با دیگر مجموعه‌ها، تبیین و تعیین احکام، بصورت «نظام احکام» واقع می‌شود.

نظام احکام در مقام امتثال نیز نظامی است از احکام با ملاحظه اقتضائات زمان و مکان و ضرورت رفع تزاحمات و تعیین اولویت‌ها که این مرحله از تشکیل نظام احکام در ابعاد اجتماعی، در حوزه اختیارات حاکم اسلامی است و در مقام اداره نظام صورت می‌گیرد.

همچنین، تبیین و تبویب احکام فردی و اجتماعی در رساله‌های عملیه، حتماً در ساختار و فصول منظمی صورت می‌گیرد که می‌توان به آن «نظام ابواب فقهی» گفت که در میراث فقهای شیعه و رسالات عملیه قابل مشاهده است.

۶- نظام ساختار، محتوا و روش‌های دانش فقاهت

نظام مند بودن روش فقاهت را نیز از چند جهت می‌توان تبیین نمود:

نظام مند بودن روش فقاهت در همه حوزه‌های معرفتی (ارزشی و اخلاقی، توصیفی و اعتقادی، تجویزی و احکام)؛

در توضیح این مورد می‌توان گفت، در نظر قائلین به فقه جامع، استنباط و اجتهاد در کسب معارف اخلاقی، اعتقادی و رفتاری می‌بایست از نظر مبانی، روش، غایات و دیگر ارکان، هماهنگ و پیوسته و متعاضد صورت گیرد و نهایتاً هر سه در «مکتب فقهی اسلام» اشراب شده باشد؛ بنابراین فقه در مکتب فقهی اسلام، به معنای عام خود یعنی شامل فقه اخلاق، فقه عقاید و فقه احکام است. در این حالت اصول فقه نیز فراتر از اصول موجود باید بتواند نسب بین احکام ارزشی، توصیفی و تکلیفی را کماً و کیفاً محاسبه و استنباط تکلیف از ارزش‌ها و توصیف‌ها را تبیین کند.

۶-۲ نظام مند بودن فرایند فقاهت؛

سیر منسجم فقاهت از مرحله تفقه بنیادین تا مرحله نسخه نویسی و پاسخگویی به مسائل مستحدثه و تدوین برنامه زندگی فردی و اجتماعی و دانش اداره جامعه (به عنوان محصولی مورد انتظار از فقه) می‌توان نظام مند دانست. این سیر منسجم و نظام مند در سه سطح بنیادین، راهبردی و کاربردی واقع می‌شود.

۶-۳ نظام مند بودن از لحاظ ساختار و ترسیم منظومه‌‌ای از اجزاء و ارکان دخیل در تفقه نظیر مبانی، ارزش‌ها، اصول، غایات و مقاصد، مصالح و … و نیز نظام داشتن قواعد فقهی و اصولی؛

در توضیح این مورد می‌توان گفت همانطور که از حضرات معصومین علیهم السلام نقل فرموده اند: «انما علینا القاء الاصول و علیکم ان تتفرعوا او علیکم بالتفریع »، وقتی صحبت از اصول و فروع می‌شود، حکایت از ساختاری منظم و نظامی هماهنگ دارد، اصولی که قدر متیقن دین است به عنوان محور اصلی و در رتبه بعد، شاخه‌های فرعی قرار گرفته و در واقع از تفریع محورها و شاخه‌های اصلی، ساختار منظمی از شاخه‌های فرعی، موضوعات و تناسبات آن شکل می‌گیرد، در نتیجه دانش فقه به میزان ترسیم و تفریع قاعده مند اصول این منظومه می‌تواند محصول خود را در قالب نظام ارائه دهد.

۶-۴نظام مند بودن از لحاظ ترسیم و تبیین نسبت فقه و علوم و تعریف نظامی منسجم از روابط و تأثیرات و تأثرات متقابل فقه و علوم؛

۶-۵ نظام مند بودن از لحاظ ترسیم و تبیین نسبت فقه با ساختارهای اجتماعی و ارکان جامعه (نظام عینی اجتماعی) و تعریف نظامی منسجم از روابط متقابل آنها؛

در توضیح دو مورد اخیر می‌توان گفت، هرچند این دو نظام فوق الذکر و مورد بعدی (نظام ارکان حوزه)، نظامی درون فقه و فقاهت محسوب نمی‌شوند، لکن بدلیل ارتباط وثیق آنها با فرایند فقاهت در اینجا از آنها یاد شده است، تحقق عینی نظامات اجتماعی، محتاج پشتوانه بنیادینی همچون فقه نظام ساز است و پس از آن با اشراب و جریان محصولات فقه نظام ساز (مکاتب سیاسی، فرهنگی و اقتصادی اسلامی) در علوم و سپس در ساختارها و اسناد و قوانین، نظامی از روابط حوزه علم تا عمل اجتماعی قابل ترسیم است و در ضرورت و اهمیت آن شکی نیست. بنابر این اگر از چگونگی و مراحل نظام سازی فقه سئوال شود، در پاسخ به سیر فرایند نظام سازی از تفقه تا مکتب و از مکتب تا علوم و از علوم تا اسناد و قوانین و ساختارها و مناسبت‌ها می‌پردازیم که نتیجه آن تحقق نظامات اجتماعی اسلامی است.

۶-۶ نظام مند بودن از لحاظ ترسیم و تبیین نسبت ارکان حوزه یعنی نسبت فقاهت(نظام آموزش و پژوهش حوزه) با تبلیغ و انذار دین (نظام فرهنگ سازی حوزه) و جریان سازی دین (نظام تعاملات اجتماعی حوزه)؛

در توضیح این مورد می‌توان گفت، بر اساس آیه مبارکه نفر و دیگر معارف قرآنی و روایی، سه مأموریت و مسئولیت را می‌توان برای نهاد حوزه برشمرد که عبارتند از «تفقه فی الدین»، «تبلیغ و انذار دین» و «جریان سازی و اقامه دین» در جامعه (مردم، نهادها و حکومت)؛ اهمیت نظام مند دیدن رابطه فقاهت با دو رکن دیگر نهاد حوزه، بخاطر تأثیر و تأثر و تعامل جدی و ضروری این سه رکن با یکدیگر، غیر قابل انکار است چراکه لازم است آموزش و پژوهش حوزه متناسب با نیازمندی‌های تبلیغی مردم و نیازمندی‌های عینی اجتماعی جامعه باشد به عبارت دیگر نیازمندی‌های تبلیغی و اجتماعی در نظام آموزش و پژوهش به تفقه حوزه جهت و تعینات کمی و کیفی بدهد بلکه ملاحظه اقتضائات عینی جامعه در گشایش فضاهای علمی و تولید دانشهایی کارآمد و بهره مندی بیشتر از منابع وحیانی بسیار مؤثر و ضروری است و بالعکس تولیدات علمی حوزه، در عرصه تبلیغ و تعاملات اجتماعی حوزه مصرف بهینه‌‌ای پیدا می‌کند. تبیین رسالت حوزه در سه عرصه اجتهاد، ابلاغ و اقامه دین بیانگر اهمیت نقش فقاهت در «نظام سازی اجتماعی به منظور تربیت و مدیریت دینی جامعه» و تحقق «تمدن اسلامی» است و در نتیجه ضرورت پرداختن حوزه به «فقه نظام ساز» یا «فقه تمدن ساز» یا «فقه حکومتی» ثابت می‌شود.

۷- نظام موضوعات و مسائل فقهی

در رابطه با موضوعات و مسائل فقهی از دو جهت روشی (روش ملاحظه موضوعات) و محتوایی می‌توان نظام مندی آن را تبیین نمود:

در یک مرحله متکامل تر از بررسی موردی و انتزاعی موضوعات فقهی، می‌توان موضوعات را بصورت پیوسته و مرتبط و به عنوان اجزائی از یک مجموعه شامل تر بصورت یک نظام مورد بررسی فقهی قرار داده و در تعیین احکام موضوعات، نظام روابط آن با دیگر موضوعات مورد توجه قرار گیرد. به عنوان مثال در عرصه اقتصاد، رابطه بانک، بازار، صنعت و تجارت و دیگر عناصر مطرح را در یک مجموعه شامل بصورت هماهنگ و با ملاحظه روابط و تأثیرات و تأثرات آنها بررسی نمود یا در موضوع بانک، نقش و روابط عقود مختلف و عملیات‌های گوناگون بانکی را در یک نظام تعاملی مطالعه نمود. همچنین در فقه حکومتی یا فقه اجتماعی لازم است یک موضوع در روابطش با حکومت، نهادها و مردم ملاحظه شود و تناسبات آن سنجیده شود. طبعا حکم یک موضوع در ملاحظه روابط و نسبت‌هایش با اهداف و آرمان‌ها، اصول و قوانین، مصالح، چشم انداز و سیاست‌های حکومت بسیار متفاوت از نگاه انتزاعی به آن خواهد بود، و نیز فقه حکومتی با ملاحظه ابعاد گوناگون سیاسی، فرهنگی و اقتصادیِ یک موضوع می‌تواند جایگاه و منزلت و حکم دقیق تری را برای آن بیان نماید.

سه نظام و مکتب کلی را در فقه تحت عنوان «مکتب سیاسی اسلام»، «مکتب فرهنگی اسلام» و «مکتب اقتصادی اسلام» می‌توان برشمرد که در تعامل و تعاضد و برایند علمی این سه مکتب، فقه در مرتبه‌‌ای پس از مطالعات بنیادین، می‌تواند بصورتی تخصصی متکفل خرده نظام‌هایی نظیر نظام تعلیم و تربیت، نظام خانواده، نظام هنر و رسانه، نظام طب و سلامت، نظام شهرسازی و … گردد که تحت عنوان فقه تعلیم و تربیت، فقه خانواده، فقه هنر و رسانه، فقه سلامت، فقه معماری و … از آنها یاد می‌شود. همچنین در رابطه با نظام موضوعات و مسائل حکومت و ادره اجتماع، گاهی از این زاویه به موضوعات و مسائل نگریسته می‌شود که حکومت به عنوان یک نظام عینی اجتماعی، با موضوعات و مسائل متعدده‌‌ای مواجه است که می‌توان آنها را در سه دسته کلی نظام سیاسی، نظام فرهنگی و نظام اقتصادی دسته بندی نمود، فقه نیز در مواجهه با نظام مسائل حکومتی، به ملاحظه حیثیات اجتماعی و حکومتی پرداخته و محصول اجتهادی خود را در نظام سیاسی اسلام، نظام فرهنگی اسلام و نظام اقتصادی اسلام ارائه می‌دهد، برخی نیز فراتر از این نظامات سه گانه، نظام قضائی، نظام اجتماعی، نظام دفاعی و امنیتی و … را به موضوعات و مسائل مورد نیاز حکومت افزوده اند.

۸- نظام عینی اجتماعی

«نظام» در مرحله عینیت و در مقام تحقق خارجی، برایندی عینی و عملی از نظامات پیش گفته علمی و نظری است، به عبارت دقیق تر، فقه نظام با ملاحظه نظامات فوق الذکر که در حوزه علم و اندیشه بودند، در حوزه عمل و اجراء نیز زمینه نظام سازی اجتماعی را فراهم می‌آورد، این نظامات اجتماعی از چند جهت قابل تقسیم و تبیین است:

۸-۱ نظامات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی اسلامی در تمدن اسلامی: نظام عینی اجتماعی در قالب شامل ترین نظام به نام «جامعه» محقق شده و ارکانی چون فرد، نهاد و حکومت دارد و در تناسب و تعامل این ارکان در جامعه، خرده نظامات و ساختارهای آن و نظام مناسبت‌ها و روابط آن شکل می‌گیرد. به عنوان مثال، سیستم اقتصادی در تعامل بین افراد با ساختارهای حکومتی و نهادهایی همچون بانک و بیمه و بازار و صنایع، سیستم بانکی، سیستم بیمه، سیستم بازار و سیستم صنعت و تجارت را شکل می‌دهد؛ بنابراین می‌توان با بهره گیری از دانش فقه نظام، گذشته از تأسیس بنیادی نظامات اجتماعی، می‌توان نظام‌های عینی را در یک جامعه با تعیین کم و کیف نسبت‌های اجزاء و ارکان آن، مهندسی نموده و به تعادل و توازن مطلوب رساند و احکام شریعت را در آن جاری نمود در اینصورت می‌توان مدعی بود که گام‌های اساسی برای تحقق تمدن اسلامی به عنوان یک ابر نظام در مقیاس تاریخی برداشته شده است.

۸-۲ نظام اسلامی به عنوان یک مرحله عینی از اهداف انقلاب اسلامی: مقام معظم رهبری، در ترسیم اهداف انقلاب اسلامی، پنج مرحله را تشریح نموده‌اند که مرحله سوم آن، تشکیل نظام اسلامی است. همچنین در ادبیات سیاسی رایج و بعضاً فقهی، به حکومت اسلامی نظام گفته می‌شود که دارای محوری همچون ولی فقیه و ارکانی همچون قوای سه گانه و خرده نظام‌هایی ذیل آن می‌باشد.

۸-۳ نظام عینی ساختارهای علمی: در تبیین رابطه عینی سه نهاد «حوزه» و «دانشگاه» و «حکومت»، می‌توان نظامی از تعاملات و روابط عینی آنها ترسیم نمود و محصولات آن سه را تحت عنوان «فقه حکومتی»، «علوم اسلامی»، «اسناد راهبردی» که بسترساز تحقق عینی نظامات اجتماعی فوق الذکر هستند برشمرد. اهمیت و ضرورت ترسیم چنین نظامی با هدف پیوند مقام علم و عمل دینی بر هیچ اهل علمی پوشیده نیست.

۸-۴ نظامات تمدن غرب: در اینجا مناسب است از نظامات عینی تمدن مادی غرب نیز یادی کنیم، چراکه در جهان امروز، فقه با بسیاری از موضوعات و مسائل مستحدثه‌‌ای مواجه است که خاستگاه آن تمدن مادی غرب است بلکه بسیاری خرده نظامات حاکم بر جامعه ما در ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، یا غربی است و یا آمیخته و برگرفته از نظامات غربی است و باید مشخص شود که فقه عهده دار تأیید یا تهذیب یا نفی این نظامات و تأسیس نظاماتی در طراز آنهاست یا اساساً دخالتی ندارد و یا اینکه متکفل تأسیس نظاماتی با شاخصاها و ویژگی‌هایی کاملاً متفاوت با نظامات غربی است، در اینکه جریان باطل در مسیر پرستش طاغوت و با هدف تمتع حداکثری از دنیا و لذات و شهوات مادی و بر اساس انسان محوری و انکار مقدسات و با رویکردی ملحدانه و مشرکانه به تأسیس و تولید نظامات گسترده و پیچیده‌‌ای از علوم، قوانین، ساختارها و مناسبت‌ها، صنعت، تکنولوژی، محصولات تمدنی و سبک زندگی و … پرداخته است، شکی نیست. تمدن غرب اساساً از لحاظ مبنا، روش، ساختار، محتوا و محصول و کارآمدی با اسلام در تغایر است و باید مشخص گردد که فقه در مواجهه با کلیت پیوسته آن و یا خرده نظام‌های ذیل آن چه مواجهه‌‌ای دارد یا باید داشته باشد و آیا رویکرد مواجهه با خرده موضوعات مستحدثه می‌تواند کفایت از موضع گیری در برابر وجه ترکیبی موضوعات و روابط و نسبت‌های آنها و یا حرکت و کارآمدی نظامات به مثابه یک کل داشته باشد؟ بنابراین اگر نظام مند بودن ساختار جامعه و حکومت و خرده نظام‌های ذیل آن را مسلم فرض نماییم، آنچه محل مناقشه است اینکه آیا می‌توان فقه را متکفل تأسیس یا ترسیم و تبیین این نظامات نمود؟ آیا می‌توان از منابع وحیانی، کم و کیف اجزاء و ارکان و ساختار یک نظام عینی و نیز کم و کیف و نسبت‌های اجزاء آن نظام را مورد استنباط قرار داد؟ در اینکه منابع وحیانی، ساختار و سازمانی را متناسب با اقتضائات دنیای امروز و شرایط جامعه و الزامات حکومت ارائه نداده است شکی نیست و از این‌روست که برخی به انکار نظام پرداخته اند، آیا می‌توان عناصر، اجزاء و ارکان موجود در نظامات پیچیده تمدنی را و نیز ارتباط و تناسب آنها را در یک نظام شامل و نیز مختصات حرکت، تغییر و رشد و تکامل آن نظام را در دین و شریعت مورد تفقه، استباط، کشف و تبیین و تنظیم قرار داد و در رد و نفی و یا تأیید آن نظامات شواهد، قرائن و یا تصریحاتی ارائه داد و آن را به حجیت رساند و یا اساساً در تأسیس و تشکیل چنین نظاماتی، فقه را توانمند فرض نمود؟ پاسخ به این سئوال با طرح دوگانه «فقه موجود» و «فقه مطلوب» ممکن می‌گردد، فقه موجود که مختصاتی چون نگاه انتزاعی به موضوعات و مکلفین و احکام دارد و قادر به ملاحظه کل، روابط و نسبت‌ها نیست و همچنین جوانب گوناگون یک پدیده را هم از بعد ارزش و توصیف و هم از بعد تکلیف توأمان ملاحظه نمی‌کند و فراتر از احکام خمسه و تا حدی احکام وضعی، به ارائه برنامه رشد و تکامل نمی‌پردازد و در مقام عمل اجتماعی و فعلیت و امتثال، قائل و قادر به حل تزاحم نظامات، طبقه بندی و اولویت دهی به آنها نیست و یا در همه این موارد خود را متکفل و مسئول نمی‌داند، طبعاً انتظار ارائه نظامات عینی از آن فوق توان و قدرت، وسع و ظرفیت آن است به تعبیر حضرت امام خمینی (ره) اجتهاد مصطلح برای اداره کشور کافی نیست و برخی آقایان فقهاء در چارچوب همین فقه سنتی موجود به ادعای دیگر فقهاء و عناوینی چون فقه نظام ساز، فقه تمدن ساز، فقه حکومتی با اعجاب و انکار و ارعاب می‌نگرند! اما برخی فقهاء و صاحبنظران در قسم دوم یعنی فقه مطلوب با مختصاتی همچون قدرت ملاحظه کل و مجموعه و تنظیم نسبت‌ها و روابط اجزای آن و ملاحظه تکالیف الهی در مقیاس اجتماعی و متناسب با مکلف جمعی و ارتقاء نسبت ساده عبد و مولی به سطوح پیچیده نظام حقوقی و نظام اراده‌ها حول محور اراده الهی و تبیین سخط و رضای الهی در کم و کیف نظامات اجتماعی، در نظر گرفتن جوانب گوناگون نیازمندی‌ها و ارائه برنامه و … چنین انتظاری را برای فقه ممکن و مطلوب بلکه ضروری پنداشته و تکامل اصول فقه و قواعد آنرا در بهره مندی از وحی، عقل، عرف و عقلاء با نسبت و ترکیبی مشخص، برای نیل به چنین فقاهتی پویا و توانمند دنبال می‌کنند.

بنابر آنچه گفته شد، اکنون می‌توان با دقت بیشتری بررسی نمود که اگر شخصی به انکار یا اثبات نظام در فقه و فقاهت پرداخت، مقصود او چیست و تفسیر او از نظام چه تناسبی با دیگر تفاسیر و تعاریف از نظام فقهی یا فقه نظام می‌تواند داشته باشد. به عنوان مثال اگر به همسان پنداری یا تطبیق نظام احکام به عنوان محصول فقاهت که به اقتضای زمان و مکان و به تناسب موضوعات عینی، انتظام یافته است، با نظام احکام شریعت که مقید به زمان و مکان و اقتضائات و تناسبات عینی نیست، پرداخته شود با این توجیه که احکام اسلام مقید به زمان و مکان نیست، منجر به انکار «نظام» در اسلام می‌شود و یا با این سخن که بخاطر اختلاف فقهاء در استنباط و اجتهاد، نظام احکام فقه قابل تطبیق با نظام احکام شریعت نیست، اصل نظام در اسلام مورد تردید واقع می‌شود که با تبیین تفاسیر مختلف از نظام از خلط مباحث می‌توان جلوگیری نمود و می‌توان گفت اختلاف نظام احکام فقه با نظام احکام شریعت و یا اختلاف فقهاء در اجتهاد، حجیت یا امکان فقه نظام را خدشه دار نمی‌سازد چراکه یکی محصول استفراغ وسع در کشف دیگری و حجت است و نیز اختلافات در یک نظام بواسطه هماهنگی با محور آن منظومه رفع می‌گردد که ائتلافاً للفرقه خواهد بود.

ب) پشتیبانی فقه و فقاهت از «نظام»

و اما بررسی «فقه نظام ساز» از جنبه سیاسی، از آن جهت ضرورت متمایزی از جنبه علمی پیدا می‌کند که بیشتر دغدغه مندان فقه نظام، دغدغه حفظ نظام و پیشرفت و تعالی انقلاب اسلامی تا رسیدن به تمدن اسلامی داشته و در جهت نیل به این دستاورد مقدس تلاش می‌کنند، لذا می‌توان گفت عنوان فقه نظام یا فقه حکومتی به نوعی آرمان و هدف فقهاء و اساتید انقلابی حوزه محسوب می‌شود و لذا موضع منفی در مقابل آن نیز ممکن است با واکنش‌های سیاسی روبرو شود که اگر همراه با نقد علمی باشد، ضروری هم هست، اما در اینجا تنها به بیان چند جمله از حضرت امام و مقام معظم رهبری در ضرورت و اهمیت نظام سازی فقه اشاره می‌گردد که به اندازه کافی بیانگر ضرورت و اهمیت حضور فقه در مقیاس «نظام» با همه تفاسیر فوق الذکر است.

حضرت امام خمینی (ره) در بیان توجه فقه به نظام نیازمندی‌های بشریت در همه شئون زندگی فردی و اجتماعی فرموده اند: «اسلام خود دارای سیستم و نظام خاص اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است که برای تمام ابعاد و شئون زندگی فردی و اجتماعی، قوانین خاصی دارد و جز آن را برای سعادت جامعه نمی‌پذیرد».[۹] همچنین فرموده اند: «حکومت در نظر مجتهد واقعى فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است، حکومت نشان دهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سیاسى و نظامى و فرهنگى است، فقه، تئورى واقعى و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است.[۱۰]»

مقام معظم رهبری نیز در بیان ضرورت تفقه در نظامات اسلامی توسط متولیان دین در جامعه فرموده اند:

«آن کسانى می توانند در باب نظام اقتصادى، در باب مدیریت، در باب مسائل جنگ و صلح، در باب مسائل تربیتى و مسائل فراوان دیگر نظر اسلام را ارائه بدهند که متخصص دینى باشند و دین را بشناسند. اگر جاى این نظریه‌پردازى پر نشد، اگر علماى دین این کار را نکردند، نظریه‌هاى غربى، نظریه‌هاى غیردینى، نظریه‌هاى مادى جاى آنها را پر خواهد کرد. هیچ نظامى، هیچ مجموعه‌اى در خلأ نمی تواند مدیریت کند؛ یک نظام مدیریتى دیگرى، یک نظام اقتصادى دیگرى، یک نظام سیاسى دیگرى که ساخته و پرداخته‌ى اذهان مادى است، مى‌آید جایگزین می شود؛ همچنان که در آن مواردى که این خلأها محسوس شد و وجود داشت، این اتفاق افتاد…. نظام به لحاظ نظری، محتاج علمای دین و حوزه‌های علمیه و مستظهر و متکی به تلاش برجستگان و صاحب نظران دینی است. حوزه و روحانیت هم نسبت به نظام دینی بی تفاوت نیست و نمی‌تواند خود را بیگانه به حساب آورد. نظریه پردازی در همه جریان‌های اداره ملت و کشور اسلامی به عهده علمای دین است… »[۱۱] 

پانوشت:

[۱] منظور از تغییر و تحول و تکامل عالم و مافیه، تکوین عالم و اراده تکوینی خدای متعال در این جهت نیست بلکه منظور قدرت تدبیر و مدیریت انسان‌ها بر این تغییر و تحول و تکامل است.

[۲] در اینجا نیز منظور از هماهنگی نظام تکوین با تشریع، هماهنگی نحوه تصرف انسان‌ها در دنیا در جهت بهره برداری از آن و تغییر و تحول و تکامل دنیا، اجزاء و روابط آن با دین و شریعت خدای متعال است. طبعاً به میزانی که به انسان اختیار و قدرت تصرف در نظام تکوین داده شده است، می‌تواند آن را متناسب با اهداف دین و شریعت، تغییر دهد.

[۳] مصباح الشریعه، ص۲۱۱

[۴] ذکر این نکته لازم است که «نظام» در «فقه نظام» اگر صفت فقه باشد، به معنای «فقه نظام ساز» است که معنای عام و شامل دارد و اگر مضاف الیه باشد به معنای «فقه نظام سازی» است که در واقع شاخه از فقه است که به چگونگی ساخت نظام می‌پردازد و در کنار فقه رسانه، فقه معماری، فقه طب و سلامت شاخه‌‌ای از فقه نظام ساز محسوب می‌شود، در اینصورت فقیه به باید و نبایدهای نظام سازی و به عبارت دیگر به مباحثی همچون چیستی، چرایی و چگونگی ساخت نظام می‌پردازد، همانطور که فقه معماری به چیستی، چرایی و چگونگی معماری اسلامی می‌پردازد. البته روشن است که فقه عمدتاً متکفل ترسیم وضعیت مطلوب در سه ساحت ارزشی، توصیفی و تکلیفی است و شناخت وضعیت موجود و ترسیم برنامه و نقشه راه و بیان چگونگی تحقق، در تعامل فقه با علوم واقع می‌شود، در نتیجه فقه در موضوع نظام سازی به عنوان یک موضوع تخصصی فقهی مانند فقه هنر و رسانه، عمدتاً به بیان وضعیت مطلوب نظام سازی در ابعاد ارزشی و توصیفی و تکلیفی ذیل مکتب اخلاقی، اعتقادی و رفتاری اسلام در بعد فردی و مکتب سیاسی، فرهنگی و اقتصادی اسلام در بعد اجتماعی می‌پردازد.

[۵] همچنین: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی حَدِیثٍ قَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَدَعْ شَیْئاً إِلَّا وَ قَدْ جَعَلَ لَهُ حَدّاً (مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ یَنْتَهِیَ إِلَیْه)‏. (الکافی، ۳/ ۴۰۶، کتاب الصّلاه، باب الرّجل یصلّى فی الثّوب و …، الحدیث ۷)

[۶] در وصیت امام علی به امام حسن علیهماالسلام آمده است: «… فَإِنَّهُ لَمْ یَأْمُرْکَ إِلَّا بِحَسَنٍ وَ لَمْ یَنْهَکَ إِلَّا عَنْ قَبِیح‏»، امر و نهی خداوند تابع حسن و قبح است، همچنین در فرمایش امام رضا علیه السلام به محمد بن سنان، امر و نهی خداوند به مصالح و مفاسد نسبت داده شده است: «… إِنَّا وَجَدْنَا کُلَّ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَفِیهِ صَلَاحُ الْعِبَادِ وَ بَقَاؤُهُمْ وَ لَهُمْ إِلَیْهِ الْحَاجَهُ الَّتِی لَا یَسْتَغْنُونَ عَنْهَا وَ وَجَدْنَا الْمُحَرَّمَ مِنَ الْأَشْیَاءِ لَا حَاجَهَ بِالْعِبَادِ إِلَیْهِ وَ وَجَدْنَاهُ مُفْسِداً دَاعِیاً الْفَنَاءَ وَ الْهَلَاکَ…‏»

[۷] حکم، چیزی جز روابط بین موضوعات و مفاهیم نیست، در واقع حکم ملاحظه روابط یک موضوع با موضوعات و مفاهیم دیگر است به عنوان مثال، یک موضوع مانند سلاح در ارتباط با موضوعی مانند بیع، و با محوریت موضوع ولایت و حکومت اسلامی و همچنین در ارتباط با مفاهیم دیگری چون عزت، قدرت و …، نسبتی میابد که همان حکم است. یا مثلا خون در ارتباط با بیع و شراء، و در ارتباط با مفاهیمی چون منفعت و با محوریت حکومت اسلامی نسبتی مشخص میابد که همان حکم محسوب می‌شود.

[۸] احکام تکلیفی محصول اندماج اخلاق و عقاید با الزامات و مناسک رفتاری است، در واقع مناسک رفتاری و عملی، تعین پیدا نمی‌کنند مگر بواسطه ملاحظه ابعاد اخلاقی و اعتقادی دین و شریعت، در نتیجه این توهم دفع می‌گردد که مقسم اخلاق و عقاید و احکام، احکام باشد.

[۹] صحیفه امام، ج۱۹، ص ۳۴۳

[۱۰] صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۸۹.

[۱۱]- بیانات در دیدار طلاب، فضلا و اساتید حوزه علمیه قم (۱۳۸۹/۰۷/۲۹)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

پویایی فقه در گرو فهم اجتماعی نص

بررسی نظریه فهم اجتماعی نص 

شهید صدر

فقها در مواجهه با موضوعات جدید و مستحدثه، تلاش می کنند که با ابداعات و نظریات جدید بتوانند بر پویایی فقه بیافزایند و شاید یکی از این دریچه ها به سوی پویایی فقه، نظریه فهم اجتماعی نص می باشد که روشی برای توسیع در ظهورات کلام شارع و تعمیم موضوع به غیر از موضوعات منصوص است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فرایند دستیابی به مکتب اقتصادی - شهید صدر

خلاصه و بررسی نظریه

فرایند دستیابی به مکتب اقتصادی

شهید صدر

از دستاوردها و نظریات شهید صدر به وضوح عیان است که ایشان در یک فرایند کاملاً عملی در عرصه پژوهش و تحقیق و اجتهاد و تفقه و در رویارویی با اقتضائات زمانه خود مانند اقتصاد سوسیالیسم و سرمایه داری، به اصول و روش تفقه پویا و ملاحظات قابل توجه آن دست یافته است، از جمله تلاشهای ایشان نظریه مکتب اقتصادی و فرایند دستیابی به آن است که در بخشی از کتاب اقتصادنا ارائه گردیده است. در ادامه خلاصه ای از مهمترین مطالب این نوشتار تقدیم می گردد :

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اصول فلسفه علم اصول

در این نوشته کوتاه در یک جمع بندی، به ویژگیهای علم فلسفه علم اصول و محتوای موضوعی فلسفه علم اصول و چارچوب پیشنهادی آقای لاریجانی در مورد فلسفه اصول که خلاصه ای از مطالب کتاب فلسفه علم اصول ایشان است، اشاره ای می شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تکامل تفقه در نظر حجت الاسلام علیدوست

حجت‌الاسلام‌والمسلمین ابوالقاسم علیدوست از استادان سطوح عالی حوزه و از محققین پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ‌و از اعضاء جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در زمینه تکامل و توسعه فقه و اصول دارای نظریه، آثار و کتب قابل توجهی هستند، از مجموعه این آثار و مقالات، چکیده ای از نکات برجسته نظریات ایشان در رابطه با پویایی، توسعه و تکامل تفقه در این نوشته جمع آوری گردیده است :

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

«حجیت خبر واحد» اثرگذار در تولید علوم انسانی اسلامی

چرا حجیت خبر واحد را به فروعات و حجیت ظواهر را به احکام محدود می کنیم؟ اساساً خبر واحد موثق غیرمحفوف به قراین در تولید چه نوع قضایایی می‌تواند کارکرد و کارایی داشته باشد؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بررسی تکامل فقه در نگاه حجت الاسلام و المسلمین رشاد

حجت الاسلام و المسلمین رشاد رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، سالهاست که در زمینه تکامل تفقه و هندسه معرفت دینی تلاش می نمایند، در راستای مطالعات جریان شناسی تکامل تفقه، اجمالی از اندیشه های ایشان در رابطه با تکامل تفقه در این نوشتار آمده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نوآوری در فقه، گفتگویی با حجت الاسلام اراکی

چند سال قبل یک گفتگوی مصاحبه مانند با حجت الاسلام اراکی در موضوع نوآوری و پویایی در فقه داشتم که نظام سئوالات و خلاصه ای از پاسخ های ایشان تقدیم می گردد.....در ادامه مطلب مطالعه فرمایید.

فایل word چند مصاحبه و مقاله از حجت الاسلام اراکی که در تنظیم نظام سئوالات مورد استفاده قرار گرفته است : دریافت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ارزیابی موضوعی و آماری پژوهشهای فقهی

بررسی پایان نامه های فقهی

بر اساس الگوی جدید طبقه بندی ابواب فقهی

پایان نامه ها یکی از اقسام مهم پژوهش محسوب شده و جایگاه ویژه ای در تولیدات علمی دارند، بررسی وضعیت پژوهش در موضوع «فقه» ما را ناگزیر به بررسی وضعیت آماری پایان نامه های فقهی وادار می سازد، در این نوشته حدود 660 موضوع از آخرین پایان نامه های فقهی سطح سه و چهار حوزه علمیه تا ابتدای سال 1390 مورد دسته بندی و بررسی آماری قرار گرفته اند که در جداول ذیل آمده است.  

دریافت فایل word

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خلاصه نویسی کتاب مبانی علم اصول

بازنویسی و خلاصه نویسی کتاب مبانی علم اصول

اثر حجت الاسلام و المسلمین استاد میرباقری

در فهرست تفصیلی و چینشی جدید

مهدی عبدالهی

دریافت فایل pdf    دریافت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چینش پیشنهادی و فهرست تفصیلی کتاب حجیت قواعد عام اصول - حجت الاسلام میرباقری

دانلود فایل WORD :دریافت

مقدمه

-       تکامل فقه و ارتقاء فرهنگ تفقه به دلیل گسترش سطح نیاز به دین و پرستش و رشد تولی تاریخی به ولی‌الله

o      انزوای فرهنگ دین نتیجه عدم رهبری و سرپرستی تنظیمات اجتماعی مبتنی بر فقاهت دینی

o      رشد فرهنگ تفقه و ضرورت تفقه در عرصه‌های اجتماعی در مرحله تشکیل نظام دینی بر محور ولایت

o      رشد فرهنگ تفقه و حجیت آن در اثر تکامل بحث‌های کلامی

o      توسعه منطق تفقه از طریق بازنگری و توسعه مبانی و قواعد اصول فقه

-       تلاش مرحوم استاد حسینی جهت تکامل تفقه بر محور تعبد به وحی

o    حاکمیت فلسفه نظام ولایت (فلسفه شدن) بر فلسفه تاریخ، جامعه‌شناسی، معرفت‌شناسی و مبانی علم اصول

o      نقد و نقض روش‌های غلط اجتهادی و تحلیل اجتهاد تخریجی

o      منطق انطباق و روش موضوع شناسی و تولید منطق عام (هماهنگ‌کننده منطق‌ها)

o      تحلیل مبانی علم اصول و تکامل منطق استنباط و حجیت

o      تکامل معرفت دینی بر اساس مبنای جدید در منطق معرفت‌شناسی و مواجهه با نظریات قبض و بسط و روش هرمنوتیک

§    تبیین جایگاه اراده‌های فردی، اجتماعی و تاریخی، جهت‌گیری حق و باطل و حجیت فهم در منطق معرفت‌شناسی جدید

-       سیر کلی مباحث کتاب

o      فصل اول: تکامل تفقه (منطق استنتاج، استنباط و انطباق و قواعد اسنادی، اسنادی و استنادی)

o      فصل دوم: تکامل فهم (معرفت دینی) و تفاهم در تکامل تفقه

o      فصل سوم: تکامل زبان بر محور زبان تأسیسی شارع شرط تکامل فهم و تحقق سطوح عالی تفاهم

o      فصل چهارم: تکامل قواعد استناد (عرفی، عقلائی، عقلی) در نسبت دادن فهم به شارع و حجیت آن

 

فصل اول - تکامل تفقه

-       تکامل تفقه (منطق استنتاج، استنباط و انطباق) و ضرورت توسعه در قواعد تفاهم با شارع

-       تکامل استنباط (قواعد اسنادی، اِسنادی، و استنادی)

-       استنباط «نظام مقاصد شارع» در تکامل تفقه

o      افزایش کارآمدی و ارتقاء علم اصول از طریق استنباط متعبدانه «نظام مقاصد شارع»

o    سرپرستی و رشد جریان پرستش در همه شئون حیات فردی و اجتماعی در تاریخ، مقصد اصلی در نظام مقاصد شارع

§       سرپرستی تکامل در بستر جریان تولی و ولایت

§       سرپرستی تکامل در بستر جامعه، تاریخ و تکوین (و نه فردی)

§       سرپرستی تکامل از طریق عبادات و تکالیف به‌عنوان مناسک تولی به ولایت (و نه مستقل)

§       سرپرستی تکامل در همه شئون باطنی، اعتقادی و عمل ظاهری (و نه‌فقط تکالیف فقهی)

§       سرپرستی تکامل در همه مناسبات و محاسبات زندگی و معاش ( و نه‌فقط امور دینی)

§       سرپرستی تکامل مقصدی فراتر از تأمین از عذاب و عقوبت

o      عدم انحصار ادبیات شارع در عرف زمان تخاطب

§       کشف نظام مقاصد فراتر از نقش علم اصول موجود در کشف مراد جدی متکلم

§       استنباط نظام تکالیف از نظام مقاصد شارع فراتر از دلالت‌های تصوریه و تصدیقیه

o      کشف نظام مقاصد مهم‌ترین عامل در تفاهم با شارع، تابع شأن تخاطب شارع

o      منطق کشف نظام غایات و روش متعبدانه استدلالی برای فهم مقاصد شارع

-       تکامل فقه و توسعه تفقه در تشخیص دینی «نظام موضوعات» اجتماعی

o      شمولیت زبان و نظام مقاصد شارع بر حکم و موضوع

o      جریان دین و تفقه در نظام موضوعات (تنجیز احکام تعلیقی و تطبیق) به دلیل جریان عدل و ظلم در آن

o      توسعه منطق مجموعه نگر در شناخت حکم و موضوع (مقام تعلیق و تنجیز حکم)

§    پذیرش برخی عناوین عرفی توسط شارع و انحلال در نظام عناوین با ماهیت جدید (حقیقت شرعیه شدن تمام عناوین مستعمله شرعی)

 

فصل دوم تکامل فهم (معرفت دینی)

-       فرایند شکل‌گیری فهم

o      فطرت پایگاه و منشأ فهم به دلیل اثر تمایلات فطری (میل و نفرت) در فرایند فهم

§       حضور متقوم «عقل عمل»، «عقل نظر» و «حس» در فرآیند فهم

§       حاکمیت عقل عمل بر عقل نظر و نیز حاکمیت عقل نظر بر عمل

§    تعلقات فطری و ادراکات عقل عمل سهم اصلی در فرایند فهم و لازمه شکل‌گیری یقین و اثرگذاری برهان

§       زبان دین زبان فطرت و فراتر از لفظ و برهان

·       هماهنگی تمایلات و تعلقات اولیه فطری انسان با مقاصد شارع

·       هدایت و تکامل فطرت‌ها مقصد اصلی شارع

·    تفاهم و تخاطب شارع با ابزاری فراتر از ادبیات و با قصد تحریک تمایلات، عواطف و احساسات (عمل شرط تعین احساسات)

·       ارتقاء سطح تفاهم به‌تبع رشد فطرت متناسب با سطح تولی

o      سطحی از فطرت خالی از اراده انسان پایگاه اصلی تفاهم شارع

o    شکل‌گیری فهم در بستر «ولایت تکوینی، تاریخی و اجتماعی» و «خصوصیات فردی» و ضرورت منطق هماهنگ‌سازی فهم‌های دینی و قرائت‌های مختلف

-       تحول‌پذیری و تکامل فهم

o      دیدگاه‌ها پیرامون پایگاه شکل‌گیری و تکامل معرفت دینی

§    دیدگاه اول : «شرایط» پایگاه شکل‌گیری و تحول‌پذیری معرفت، نسبیت فهم و حجیت قرائت‌های مختلف (نظریه‌های هرمنوتیک، قبض و بسط و دینامیزم قرآن و زبان‌شناسی حسی)

·    نقد : جبری شدن تعلق و نیاز و تابعیت آن‌ها از شرایط و عدم جریان حق و باطل در فهم

·       نقد : حاکمیت وحی و تکامل ایمان بر تکامل معرفت دینی و قبض و بسط علوم

§    دیدگاه دوم : «فهم عرف زمان تخاطب» پایگاه شکل‌گیری معرفت دینی، ثابت بودن مبنای حجیت (نظر مشهور)

·    نقد : تکامل‌پذیری تفاهم با شارع به دلیل اراده خداوند به رشد سطح بندگی و عدم ثبوت فهم

§    دیدگاه سوم : «شهود باطنی» پایگاه شکل‌گیری و تحول‌پذیری معرفت، تبعیت سطوح فهم از درجات معنوی، بازگشت حجیت فهم به یقین (نظر عرفا و اهل شهود)

·    امکان تفاهم با شارع ورای زبان و ارتکازات عرفی از طریق درک عمیق‌تر کلام به‌واسطه سیر و سلوک،

·       نقد : عدم حجیت فهم عارف به خاطر احتمال خطا

·       نقد : عدم قاعده‌مندی کشف و شهود

·       نقد : عدم تحلیل سطوح فهم برای قاعده‌مندی سطوح حجیت

·       نقد : لزوم جریان هدایت وحی در همه شئون حیات بشری (و نه صرفاً امور باطنی)

§    دیدگاه چهارم : «تکامل تعبد» پایگاه شکل‌گیری و تکامل معرفت، بازگشت حجیت فهم به جریان تولی مقنّن و متفاهَم اجتماعی (نظریه مختار)

·    عدم تناقض فهم در سیلان و تکامل معرفت به دلیل ابتنای آن بر تکامل ایمان و پرستش

·    تغییر و تکامل فهم و تکامل تفقه در حوزه برنامه‌ریزی تکامل اجتماعی و اجرا به دلیل تغییرپذیری شرایط اجتماعی و عینی

-       سطوح فهم

o      سطوح و درجات مختلف تفاهم و تکامل آن در حیات اجتماعی و تاریخی

-       اراده در فهم

o      سهم اراده‌های فردی (اثر اراده شارع و مخاطب در برآیند تفاهم) و نیز اراده اجتماعی و تاریخی در فهم

o      شکل‌گیری فهم در جریان تولی و ولایت و در بستر نظام فاعلیت و اراده‌ها (و نه جریان علیت)

-       جهت‌گیری فهم

o      جهت‌گیری حق و باطل در فهم و تعبد به نظام ولایت

§    عدم امکان انتساب فهم به حق و باطل در صورت حاکمیت جریان جبری علیت بر فهم و نفی اراده

§       توجه به نقش اراده در فهم در بستر جریان تولی و ولایت تنها راه تحلیل جهت‌داری علوم

-       حجیت فهم

o      «یقین مقنن اجتماعی» در مسیر تولی به ولایت خداوند پایگاه حجیت فهم

o      تولی به ولایت الهی از طریق «ایمان»، «قاعده‌مندی» و «تفاهم اجتماعی»

§       تعبد به وحی و ایمان، عامل اصلی حقانیت در معرفت‌شناسی

§       قاعده‌مندی تعبد به وحی و تسلیم روحی و حضور ایمان در فرایند فهم

·       تهوّر عاشقانه در گمانه‌زنی (رکن اصلی اجتهاد)
·       ابتهال عاجزانه در گزینش (رکن اصلی حجیت فهم)
·       استظهار عاقلانه در پردازش
o      تفاهم اجتماعی از طریق استفراغ وسع اجتماعی ظرفیت تولی به شرع و جاری شدن اراده مولا در فهم

 

فصل سوم تکامل زبان

-       پیدایش و تکامل زبان اجتماعی و سطوح تفاهم

o      پیدایش زبان به‌وسیله وضع اجتماعی، پاسخی به نیاز تفاهم

o      پذیرش حداقل ارتکاز عرفی توسط شارع برای تفاهم

o      سطوح مختلف تخاطب و تفاوت قواعد تفاهم در سطوح مختلف

o      بررسی و نقد دیدگاه اصولیون در پیدایش و تکامل زبان

§       تخاطب و تفاهم با شارع بر مبنای عرف زمان تخاطب

§       بازگشت دلالت‌های زبانی به ارتکازات عمومی جامعه و وضع اجتماعی زمان تخاطب

·    نقد : استفاده از شیوه تحلیلی (و نه تحقیقات میدانی) برای دستیابی به دلالت‌های زبانی

·    نقد : عدم التزام مجتهدین به کشف استظهارات و ارتکازات عرفی و عقلائی زمان تخاطب

·       نقد : ناکافی بودن ابزار تحقیقی برای کشف تبادر عرف زمان تخاطب

·       نقد : تمسک به‌قاعده استصحاب قهقرایی در کشف تبادر عرف زمان تخاطب

·       نقد : تمسک به قواعدی فراتر از قواعد تفاهم عرفی

·    نقد : عدم کارآیی و ظرفیت زبان عرف تخاطب برای تفاهم با سطوح مختلف جامعه و تاریخ

·       نقد : عدم‌کفایت ارتکازات عرفی در فهم سطوح و بطون قرآن و سنت

·    نقد : سطوح حجیت متناسب با سطوح مختلف فهم و عدم‌کفایت زبان عرف تخاطب برای قاعده‌مند کردن سطوح مختلف حجیت

§       عدم‌کفایت زبان عرف در تفاهم با شارع در دیدگاه مرحوم علامه طباطبایی (ره)

·    نیاز به زبان برای تفاهم اجتماعی و اغراض مادی به دلیل شکل‌گیری جامعه و حیات اجتماعی با هدف استکمال قوای مادی

·    تطبیق مفاهیم خطاب بر مصادیق مادی به دلیل انس با مادیات دلیل عجز زبان عرف از فهم عمیق

·    فهم عمیق خطاب شارع براثر مداقه علمی و مصداق یابی (تفسیر قرآن به قرآن) به دلیل وضع الفاظ برای غایات و کارآمدی‌ها

·       نقد دیدگاه علامه طباطبایی در تحلیل پیدایش زبان و سطوح فهم

o      شکل‌گیری جامعه مؤمنین برای توسعه تقرب و نه استکمال مادی

o    عدم امکان تفاهم با شارع در مسائل اجتماعی و معیشتی به دلیل تفاوت زبان معنوی شارع با ادبیات مادی اجتماعی

o    ناکارآمدی مصداق یابی جدید برای الفاظ، نسبت به تحلیل سطوح فهم ناشی از شئون دیگر ادبیات و قواعد عقلائی و عقلی

o    عدم انحصار ادبیات شارع در قرآن و لزوم توجه به قرائن کلام ازجمله روایات

·       عدم‌کفایت زبان عرف در تفاهم با شارع در دیدگاه مرحوم فیض و دیگر عرفا

o    وضع الفاظ برای روح المعانی (حقیقت عقلائی مصادیق در عالم ارواح) و ظهور روح المعانی در عالم حس و مثال در قالب مصادیق

o      پیدایش سطوح فهم به دلیل درک حقایق ملکوتی و ارواح معانی الفاظ

o      درک سطوح مختلف روح المعانی تابع درجات رشد عقل

o      سطوح عقول تابع ایمان و عبودیت و تهذیب نفوس

o    حل تعارض برخی آیات و روایات با توجه به سطوح تخاطب و راه‌یابی به باطن خطاب

o      نقد دیدگاه مرحوم فیض در تحلیل پیدایش فهم و حجیت آن

§       عدم قاعده‌مندی چگونگی تأثیر ایمان بر فهم

§    عدم بیان جامعه‌شناسی تفاهم و تحلیل اجتماعی بودن تفاهم و تکامل و نقش اراده در آن

§    عجز از تحلیل حجیت به دلیل عدم تبیین نقش اراده در فهم و عدم بیان قواعد جامعه‌شناسی تفاهم

·       تحلیل پیدایش زبان و تفاهم در دیدگاه مرحوم شهید صدر

o      نقد دیدگاه شهید صدر نسبت به وقوع تفاهم

-       نظریه مختار در پیدایش و تکامل زبان

o      اراده خداوند محور حجیت زبان، «تولی» واسطه جریان اراده الهی 

o      ادبیات شارع ادبیات تکامل تاریخ و زبان اعمال ولایت بر کل تاریخ

§       زبان هدایت بشر در تمامی عرصه‌های حیات فردی و اجتماعی و همه شئون مادی و معنوی

§       زبان رهبری اراده‌ها، رهبری نیاز و ارضا و رهبری روح، سنجش و حس

o      پذیرش و انحلال تدریجی زبان عرف در زبان تأسیسی

§       پذیرش تبعی زبان یک جامعه، لازمه ضروری تحول و تکامل در زبان جامعه

o      تکامل زبان به‌عنوان ابزار تفاهم اجتماعی براثر تکامل تولی و ولایت و قرب و ایمان و رشد نیازمندی‌ها

o      تکامل منطق فهم اجتماعی و قواعد تفاهم با تغییر و تکامل حیات اجتماعی

o      تکامل ارتکازات عرف به‌تبع تکامل تولی و ولایت

o      جهت‌گیری حق و باطل ارتکازات در نظام ولایت و تفاوت بنیادین ادبیات جامعه مؤمنین و کفار

o    سرپرستی و هدایت شارع از طریق توسعه ظرفیت تفاهم در همه مراحل تاریخ و همه عرصه‌های حیات و همه سطوح فهم انسانی

o      وضع اصطلاحات جدید، وضع قواعد عقلایی جدید و پیدایش ارتکاز عقلی جدید در تکامل زبان

o      طبقه‌بندی ادبیات به سه سطح عمومی، تخصصی و تاریخی

§    حاکمیت زبان تاریخی (جریان نظام ولایت و مدیریت اجتماعی) بر زبان تخصصی جامعه (و جهت‌دهی نظام نیازمندی‌ها)

§    حاکمیت زبان تخصصی بر زبان عمومی جامعه (به‌عنوان ابزار ارتباط برای نیاز و ارضای عمومی جامعه)

§       پیدایش زبان و علوم تخصصی و نظام موضوعات بر محور ولایت و ادبیات وحی

o      حضور قواعد و ارتکازات عرفی، قواعد عقلائی و قواعد عقلی در پیدایش دلالت‌های زبانی

-       فرایند وضع الفاظ (دلالت تصوریه)

o      وضع تکوینی در دیدگاه مرحوم نائینی

o      وضع جبری در دیدگاه زبان‌شناسی مادی

o      وضع اعتباری در دیدگاه مشهور

o      وضع الفاظ در دیدگاه مختار

§       اجتماعی بودن فرایند وضع

§    سهم اراده واضع در فرایند وضع و قید خوردن آن به شرایط تکوینی (شرایط طبیعی و جغرافیایی) و اقتضائات تاریخی (ولایت تاریخ) و اراده‌های اجتماعی (فرهنگ و زیباشناسی جامعه ، مدیریت اجتماعی، ساختار و نظام حقوقی)

§       اصل بودن ارتباط و کارآمدی موضوعات خارجی (محکی) در فرآیند وضع

-       فرایند التزام متکلم به اعتبارات الفاظ (دلالت تصدیقیه)

o      قراردادهای پیچیده اجتماعی (و نه فردی) منشأ پیدایش دلالت تصدیقیه

o      تکامل قراردادهای اجتماعی در بستر اراده افراد، جامعه و تاریخ

o      دلیل التزام متکلم به قواعد و قراردادهای زبانی

§       حکمت و سلامت عقل متکلم و غرض تفاهم

§       فطرت و تعلقات (خوف و طمع) نسبت به نظام حقوقی و کیفری جامعه

 

فصل چهارم تکامل قواعد استناد و حجیت آن

-       مبانی علم اصول جایگاه بحث از«حجیت قواعد استناد»

-       بازگشت قواعد استناد به «اخبارات عرفی، انشائات عقلائی، احرازات عقلی»

o      کشف دلالات تصوریه خطاب شارع توسط قواعد عرفی

o      کشف دلالات تصدیقیه خطاب شارع توسط قواعد عقلائی

§       تکامل فهم از دلالت‌های تصدیقی با توسعه قواعد عقلائی

o      کشف لوازم عقلی خطاب شارع توسط قواعد عقلی

§       لوازم عقلی کلام تابع منطق اجتماعی

§    توسعه لوازم عقلی خطابات با تکامل منطق عقلی (تکامل منطق انتزاعی به منطق کل‌نگر) و تکامل ارتکازات عقلی جامعه

§       گستردگی دامنه لوازم عقلی خطاب، تابع میزان حکمت متکلم (مقدمات حکمت)

·    حجیت کلیه لوازم عقلی جدیدالملاحظۀ خطابات حکیم علی الاطلاق و دارای شأن تخاطب تاریخی(مشرف‌به همه تاریخ) و عدم انحصار حجیت به لوازم عقلی عصر تخاطب

§    اثبات حقیقت شرعیه بودن (امضائی نبودن) موضوعات شرعی با توجه به تکامل فهم لوازم عقلی خطابات (به دلیل نظام‌مند و دارای ارتباط بودن موضوعات و دخیل بودن نظام ارتباطات در فهم موضوع)

§    تکامل استنباط فقهی، به‌واسطه تکامل فهم موضوعات و احکام شارع، به دلیل تغییر فهم موضوع و حکم، براثر تغییر فهم لوازم عقلی خطاب شارع

§    توسعه ملاحظات عقلی لوازم خطابات از طریق تکامل منطق (مجموعه نگر) و با در نظر گرفتن نظام نسبت‌ها هم در مقام تعلیق (استنباط احکام) و هم تنجیز حکم (تطبیق با عینیت) و رفع تزاحمات

·    ضرورت ملاحظه همه خصوصیات زمان و مکان و عناصر و مقومات و نسبت‌های موضوع برای صدور حکم در مقام تنجیز و رفع تزاحمات

·    ضرورت وجود سازمان‌های بزرگ محاسباتی برای ملاحظه لوازم عقلی در مقام صدور احکام اجتماعی

-    رابطه نظام ولایت وتولی، جهت‌گیری اراده و شکل‌گیری حسن و قبح اجتماعی و تغییر زیباشناسی جامعه با تغییر و تکامل ارتکازات عرفی و بنای عقلا و منطق عقلی

-    حضور اراده‌های آحاد، اراده‌های اجتماعی و تاریخی و تکوینی در قواعد و ارتکازات عرفی، قواعد عقلائی و عقلی و درنتیجه پیدایش دلالت‌های زبانی

-       ارتقاء سطح تفاهم در سیر تکامل تاریخ به‌واسطه تکامل ارتکازات عرفی، قواعد عقلائی و عقلی

-       «سطح تفاهم» و «شأن شارع» پایگاه تکامل و تقنین قواعد استناد

-       بررسی و نقد نظر مشهور در پایگاه حجیت قواعد استناد

o      امضاء شارع پایگاه حجیت ارتکازات عرفی و عقلائی،

o      ذاتی بودن حجیت ملازمات عقلی،

o      حجیت حکم عقل عملی و عدم نیاز به امضاء شارع،

o      انحصار امضاء شارع در ارتکازات عرفی و عقلائی به زمان تخاطب،

o      نقد نظر مشهور در پایگاه حجیت قواعد استناد

§       سطوح حجیت متناسب با سطوح و درجات فهم

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰