این نوشتار از منظر «فلسفه فقه هنر» به فرایند و مراحل تفقه در مقوله هنر می پردازد و در مقیاسی فراتر از فقاهت موجود با رویکردی کاملتر تحت عنوان «فقه جامع نظام ولایی»[1] به مواجهه فقهی با هنر می پردازد، بر این اساس، چند مرحله در مطالعات فقهی هنر تا رسیدن به محصول مورد انتظار قابل تصور است که عبارتند از :

  1. مفهوم شناسی دینی،

  2. روش شناسی فقهی،

  3. موضوع شناسی عینی،

  4. ظرفیت شناسی و برنامه ریزی،

مفهوم شناسی و تعریف دینی

در این مرحله میبایست در نظام اصطلاحات و مفاهیم شرعی تعریف هنر مشخص گردد، هنر معادل یا مصداق چه مفهومی از نظام مفاهیم شرعی است؟ در ساختار وجودی انسان با چه عناصری مرتبط است؟ در عالم طبیعت به چه امور و عناصری مرتبط می شود؟ شاخصه ها و مؤلفه های آن چیست؟ [2] در صورت تعیین معادل یا مصداق برای هنر در نظام مفاهیم شرعی، لازم است تعریف کاملی شامل چیستی (نظام مفاهیم و مؤلفه ها، شاخصه و ویژگیها، موضوعات و مصادیق، خاستگاه و پیدایش، اجزاء و عناصر، مبانی واصول، جایگاه و روابط، مراحل تحول و سیر تکامل، کارآمدی و آثار و نتایج،) چرایی (زیربنای ارزشی، علت و ضرورت، اهداف و چشم انداز)، چگونگی (کلیات تکلیف و برنامه) آن در نزد دین تعیین و تبیین گردد.

روش شناسی فقهی

هنر به چه میزان برآمده از فهم فقهی و رویکرد فقیهانه بوده است و اساساً چه نسبتی با دین و معنویت دارد؟ برخی از مسائل که در عرصه هنر از ابزار یا لوازم آن شمرده میشوند مانند موسیقی، ابزار موسیقی، مجسمه سازی و ... در فقه مورد توجه فقیهان قرار گرفته است لکن این مسائل به چه میزان نسبت حقیقی با عرصه هنر دارند؟ هنر از از ابعاد معرفتی و کلامی و یا اخلاقی چه بهره ای از دین دارد؟ با توجه به پیشینه بهره مندی هنر از فقه و دین، لازم است در وضعیت مطلوب فقاهت (فقه نظام ولایی) با روشی متفاوت از گذشته به مفهوم شناسی و تعریف هنر (چیستی، چرایی، چگونگی) از منظر نظام ارزشی، اعتقادی و حقوقی پرداخت. لازم به ذکر است در تبیین شرعی یک موضوع یا عناصر و اجزاء آن، احکام خمسه آنها نیز مورد توجه قرار می گیرد و زیربنایی برای برنامه (نظام تکالیف) قرار می گیرد. مثلاً اگر در مورد حکم فقهی به تصویر کشیدن صحنه یک جرم در فیلم سینمایی یا مالکیت آثار هنری سئوال شود، که این سئوال یکی از مسائل از اجزای مقوله هنر است، اولاً در گام اول از ظرفیت فقه موجود در تعیین وضعیت حرمت و حلیت و کراهت و استحباب و اباهه استفاده میشود ثانیاً در گام دوم تلاش میشود با ارتقاء ظرفیت فقاهت و بهره گیری از شبکه مفهومی فقه نظام ولایی این حکم بصورت دقیق تر تبیین گردد و ثالثاً در گام سوم این مسئله در برنامه عملکرد مورد توجه و تبیین قرار گیرد.

موضوع شناسی عینی

در موضوع شناسی، شناخت دو مؤلّفه اساسی تحت عنوان «جهت» و «کارآمدی» به شناخت جامع از موضوع کمک می کند :

  1. جهت موضوع: هنر چه جایگاهی در مناسبات سیاسی اسلام دارد؟ به عبارت دقیق تر آنچه امروزه تحت عنوان هنر از آن یاد میشود، چه نقشی در مناسبات دو جبهه اسلام و کفر دارد و چگونه از آن بهره برداری می شود؟

  2. کارآمدی: هنر در رفع چه نیازهایی و حل چه مشکلاتی، چه کارآمدی ای دارد و چه ضرورتی در حیات اجتماعی یافته و خدمات آن به جامعه، حکومت و افراد چیست؟ (سرگرمی، ابلاغ پیام، بیان اندیشه، ابزار هدایت افکار، تألیف قلوب، تحریک عواطف، تحریص یا تحذیر از دنیا، و... در حوزه علم، تعلیم و تربیت، سیاست و فرهنگ، اقتصاد و دیگر عرصه های اجتماعی) چه نهادها، ابزار و آلات، فنون و مهارتها، علوم و تخصص هایی را به خدمت می گیرد؟ برای بهره گیری از هنر چه نظریات و اندیشه هایی شکل گرفته است و دامنه علوم مرتبط با آن چه مقدار است؟ نظام مسائل و موضوعات آن چیست و با چه مباحثی از علوم و دانشهای دیگر پیوند و ارتباط برقرار کرده است؟

ظرفیت شناسی و برنامه ریزی

در صورتیکه فرضاً هنر یا موضوعات آن از موضوعات مستحدثه تمدن باطل و یا موضوعات باطل شرعی است، در جهت تصرف حداکثری و انحلال و اضمحلال آن در وضعیت مطلوب لازم است ظرفیت شناسی و برنامه ریزی (نقشه راه شامل راهبردها و راهکارها با توجه به فرصت ها و تهدیدها در جهت نیل از وضعیت موجود به مطلوب) شود و نیز در صورتیکه معادل یا مصداق یکی از موضوعات شرعی شناخته شود در جهت رشد و تکامل آن نیز باید ظرفیت شناسی و برنامه ریزی شود. (طبعاً ظرفیت شناسی و برنامه ریزی فرع بر موضوع شناسی است و باید جهت و کارآمدی را در نظر گرفت). بدین منظور میبایست موضوع هنر را در هرم جامعه ترسیم نمود و روابط آنرا با حکومت، مردم و نهادها به عنوان ارکان هرم جامعه مورد مطالعه قرار داد. با توجه به این هرم برنامه عملکرد حکومت، مردم و نهادها در رابطه با هنر تبیین می شود و اینکه نقشه راه برای انتقال از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب چیست، وضعیت مطلوب نیز از دو حال خارج نیست، در صورتیکه هنر از موضوعات مستحدثه تمدنی باشد، میبایست در جهت انحلال و اضمحلال آن در مختصات حیات طیبه برنامه ریزی نمود و وضعیت مطلوب، همان مفهوم شرعی بدست آمده در مرحله مفهوم شناسی در مختصات حیات طیبه است و اگر هنر معادل یا مصداقی شرعی داشته باشد، وضعیت مطلوب آن نقطه عالی رشد و تکامل آن است که مختصات آن در مرحله مفهوم شناسی بدست آمده است. متناسب با این برنامه ریزی، طبعاً مسئولیت و رسالت حکومت نسبت به مقوله هنر مشخص میشود و لازم است در اسناد راهبردی ، وضعیت حمایت از هنر، آموزش و پژوهش هنر و دیگر وظایف حکومت تبیین گردد و نیز همینطور وظایف مردم و نهادها در این برنامه ریزی تعیین می شود. لازم به ذکر است در برنامه ریزی، حدود دخالت فقه تبیین کلیات برنامه (راهبردها و راهکارهای کلان) و نیز کلیات روش برنامه ریزی است و جزئیات برنامه ریزی ( راهکارهای خرد، قوانین، تقسیم وظایف، تعریف ساختارها و روابط، نظارت و ارزیابی و ...) به عهده ساختارهای دیگر تحت اشراف حکومت است، بنابراین کلیات برنامه در مرحله اول تفقه (مفهوم شناسی دینی) تبیین شده است و این مرحله (ظرفیت شناسی و برنامه ریزی) به عهده ساختارهای حکومتی است، بازخوردگیری و ملاحظه اقتضائات زمانه و شرایط و تحولات اجتماعی و تطبیق آن با برنامه و حفظ تناسب آن با کلیات برنامه (محصول فقه) بر عهده حکومت است چرا که کلیات برنامه امری فرا زمانی، ثابت و به دور از تغییر و تحول است و در ذیل آن لازم است تغییر و تحولات و مراحل رشد و تکامل یا اضمحلال و انحلال ملاحظه و تدبیر شود.

ادامه دارد ... إن شاءالله

 

 

 


[1] طبعاً همراهی کامل با مطالب این نوشتار منوط به اطلاع از مباحث «فقه نظام ولایی» است که در جای خود تقریر شده است.

[2] مثلاً با «زیبایی» چه نسبتی دارد؟ ... مقام معظم رهبری در تعریف هنر فرموده اند: «هنر، امری مبارک و انسانی، زاییده‌ تخیل قوی و ذوق وافی بوده و جزء زندگی انسان است»، در این تعریف به عنصر تخیل و ذوق اشاره شده است و لازم است در معارف انسان شناسی، نسبت به جایگاه، تعریف و کارآمدی تخیل و ذوق دقت شود.