مهدی عبداللهی

۱۸ مطلب با موضوع «مباحث کلامی» ثبت شده است

«مشورت» و نقد امام به بهانه مشورت!

این روزها پیرامون بحث از نقد امام معصوم علیه السلام، گاهی به ضرورت «مشورت» برای حاکم ، استناد میشود!

🔹به نظر میرسد نقش و جایگاه شورا در نظام اسلامی، صرفاً ایجاد فضای همدلی و همکفری حول نظر ولی است و نقش تصمیم سازی و تصمیم گیری ندارد چرا که آنچه نقش تصمیم سازی را بر عهده دارد «تفقه» است و تصمیم گیری بر اساس تصمیمات شرعی و فقهی، از شئون و اختیارات ولی و حاکم است که قابل تفویض به دیگران نیست (مگر ولی غیر معصوم که اختیارات خود را در برخی اجزای فقاهت مثل موضوع شناسی، تشخیص مصلحت و ... را به شخصی یا جمعی واگذار نماید که البته از موضوع مشورت خارج است.) شورا فضایی را فراهم می آورد که نظر فقهی دستگاه حاکمیت مطرح و پیرامون آن گفت و گو شود تا ضعف دیگر نظریات مشخص و قوت نظر فقه، ثابت و بدینوسیله رشد عقول حاصل گردد و پیرامون نظر شرع، همدلی و برای اجرای آن عزم جمعی حاصل گردد.

🔹از ابن عباس روایت کرده اند که گفت: وقتى آیه «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ» نازل شد رسول خدا (ص) فرمود: خدا و رسول او نیاز به مشورت ندارند، و لیکن خداى تعالى این دستور را رحمت براى امتم قرار داده، چون هر کس از امت من که مشورت کند چنان نیست که هیچ رشدى عایدش نشود و کسى که آن را ترک کند، ممکن نیست که به هیچ مقدار و هیچ نوعى از گمراهى و کجى گرفتار نشود.

🔹چطور میشود که عقل نبی یا رسول از امتش بیشتر باشد (وَ لَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً وَ لَا رَسُولًا حَتَّى یَسْتَکْمِلَ الْعَقْلَ وَ یَکُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِیعِ عُقُولِ أُمَّتِه) و نیز یکی از مصادیق عقل تدبیر امور باشد (لا عَقلَ کَالتَّدبیرِ) اما با اینحال در تدبیر امور به مشورت محتاج باشد؟!

🔹با کمی دقت در آیات و روایات، متوجه خواهیم شد در واقع مکلف اصلی مشورت مردم هستند و نه حاکم و ولی! در واقع مردم نباید دچار خودرأیی و استبداد رأی باشند که موجبات هلاکت آنها را فراهم می آورد(لا تستبد برأیک،فمن استبد برأیه هلک)، از امام صادق علیه السلام روایت است که فرموده اند: جمعی از پیامبر پرسیدند محکم کاری و دور اندیشی چیست ؟ فرمودند: مشورت کردن با صاحب نظران و پیروی کردن از ایشان. (بحار،ج ۷۵،ص۱۰۰، الحیاة، ج۱،ص۳۱۴) یا امام علی علیه السلام فرموده است: «هرکس با خردمندان مشورت کند ، به آنچه صواب است راهنمایی شود». (ارشاد الحیاة ج۱ ص ۳۱۴) و نیز امام کاظم علیه السلام فرمود : ای هشام ! همنشینی با دینداران شرف دنیا و آخرت است.و مشورت کردن با عاقل ناصح یُمن است و برکت و رشد ، و توفیقی است از خدا ؛ پس چون عاقل ناصح به تو رایی اظهار کند ، از خلاف کردن آن بپرهیز ، که سبب تباهی و هلاکت است. (تحف العقول ، الحیاة ج۱ ص۳۲۳ ) بنابراین حقیقت مشورت، مشورت با صاحب نظران (عن امیر المؤمنین علیه السلام: خیر من شاورت ذو النهی و العلم و اولو التجارب‌ و الحزم) و پیروی از آنان است نه آنکه حکومت با مردم مشورت کند و از رأی آنان تبعیت نماید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

«حیات طیبه» عصای معجزه گونه امام زمان عج در بلعیدن «تمدن مادی غرب»!

🔹در هر زمانه ای، پیامبری که برای دعوت به پرستش و تبری از طاغوت مبعوث می شده است (وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنْ اُعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ)، مأمور به بیان معارف دین بوده (وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِک وَیعَلِّمُهُمْ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَیزَکیهِمْ) تا بتواند بواسطه امر به معروف و نهی از منکر (یأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَاهُمْ عَنْ الْمُنکرِ) و زنده کردن فطرت و رشد عقول انسانها (فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلُه وَ واتَرَ اِلیهِمْ اَنْبِیاءَهُ، لِیسْتَادُوهُم مِیثاقَ فِطْرَتِه... وَ یثِیروا لَهُم دَفائِنَ العُقُول...)، آنها را از بند بندگی دنیا برهاند و در مسیر پرستش خدای متعال به پرواز درآورد (وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ) و در همه شئون زندگی اجتماعی انسانها، قسط و عدل جاری سازد (لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمْ الْکتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...، أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ...، أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ ...).

🔹چنین رسول و پیامبری، حتماً معجزه ای به همراه داشته است (لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ [دلایل علمی و معجزات و کرامات و ...]) و معجزات متناسب با شرایط و اقتضائات هر زمان و سطح اخلاق و عقائد و قدر عقول مردم بوده است.

🔹نکته مهم آنکه بسیاری از معجزات، در واقع خلع سلاح از طاغوت و استکبار بوده است، به گونه ای که مردم راه نجات و سعادت را در نزد أنبیاء بیابند و از ابزار قدرتی که در دست طاغوت و کفار بوده است رویگردان شوند.

🔹مثلاً در زمان عیسی ع علم طب بواسطه حضور دانشمندان یونانی رواج داشت و کاهنان عهده دار درمان بیماری هایی نظیر برص، بریون و کچلی بودند و عموم مردم نیز بر این باور بودند که این معالجات و بهبودی از این امراض از برکت وجود کاهنان و آثار معنوی ایشان است و حضرت مسیح برای اثبات قدرت الهی و ولایت خود، به شفای بیماران مبتلا به برص و نابینائی و کوری مادرزاد و ... پرداخت آنچنانکه مردم متوجه شوند که این عمل خارق العاده از عهده کاهنان و طبیبان هم خارج است.

🔹در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز اعراب در ادبیات عرب و فن بلاغت و فصاحت در اوج بودند و أمرا و حکما با برپایی جشنها و محفلها به عظمت بلاغت و فصاحت خود افتخار و مباهات می کردند و حکمت الهی اقتضاء می کرد تا با معجزه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، فصحاء و بلغای عرب و به تبع آنان غیر عرب، سر تعظیم و عجز و تسلیم در برابر این کلام بی بدیل الهی فرود آورند .

🔹و اما معجزه موسی علیه السلام، بدلیل آنکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده اند حوادث قوم بنی اسرائیل عیناً و قدم به قدم برای امت ایشان نیز تکرار میگردد (لتَرکَبَنّ أمتی سنه بنی اسرائیل حذوَ النعل بالنعل...) از جهاتی قابل توجه است...

🔹در زمان حضرت موسی ع نیز، سحر و جادو در میان مصریان رایج بود و طاغوت آن زمان نیز با سوء استفاده از این فنون، در جهت بسط قدرت خود و مخالفت با پیامبر زمان، می کوشید و معجزه عصای موسی ع بر همگان ثابت کرد که علیرغم عظمت کار ساحران، قدرت موسی الهی است و با سحر و جادو قابل مقایسه نیست .

🔹 اما این سئوال مطرح می شود که سحر و جادوی طاغوت زمان ما و معجزه امام زمان عجل الله فرجه الشریف در خلع سلاح طاغوت و در هم شکستن قدرت و عظمت آن چیست؟

🔹آنچه امروزه موجب تسلط و سیطره طاغوتیان و فرعونیان زمان ما بر مردم جهان شده است و ملت ها بلکه حکومتها را نیز در دام خود گرفتار و مبتلا کرده است، چیزی جز «تمدن مادی غرب» نیست.

🔹همانطور که سحر و جادوی ساحران زمان موسی ع چشمان مردم را سحر کرد (سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ) و بواسطه آن مردم را به شگفتی و هراس انداختند (وَاسْتَرْهَبُوهُمْ) بطوریکه خدای متعال از آن به سحر عظیم یاد می کند (وَجَاءُوا بِسِحْرٍ عَظِیمٍ)  تمدن مادی غرب نیز بخاطر عظمت پیشرفتها و تنوعات تکنولوژی و کارآمدیهای صنعتی و تسهیلات رفاهی و توسعه تلذذات و نیز تزئینات شیطان (زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ)، مردم جهان را مسحور و محصور و شیفته و اسیر و مبتلا و دلباخته خود کرده است و تبدیل به ابزار قدرتی برای توسعه ولایت و سرپرستی طاغوت بر جهان و توسعه کفر والحاد شده است.

و نیز همانطور که عصای موسی همه بساط و ریسمانهای آنان را بلعید (وَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ  فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ) و موجب شد حق آشکار و همه اعمال به ظاهر عظیم آنها باطل شود (فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ) و قدرت و ولایت موسی ع غلبه پیدا کند و ساحران و فرعونیان مغلوب و خوار و زبون شوند(فَغُلِبُوا هُنَالِکَ وَانقَلَبُوا صَاغِرِین)، آنچه به مثابه عصای معجزه گونه امام زمان عج ، تمدن غرب را می بلعد و بطلان آنرا ثابت می کند و سردمداران تمدن غرب را خوار و زبون می سازد، «حیات طیبه» است.

🔹حیات طیبه گونه و سبکی از زندگی فردی و اجتماعی است که متناسب با مختصات الهی و درجهت پرستش و عبودیت خدای متعال واقع می شود و قابل مقایسه با ارکان و ساختار و مختصات تمدن مدرن مادی غرب نیست.

🔹در حیات طیبه بنابر روایات قواعد عالم و نیز بنای زندگی و نوع روابط و نیازمندیها و فرایند تأمین احتیاجات و نیاز بشر و ... تغییر می کند و مختصات و جلوه متفاوتی از تمدن مادی غرب میابد، حیات طیبه که حاصل رشد عقول مردم (طبق روایات امام زمان عج با دست کشیدن بر سر مردم، عقول آنها را کامل می کند، اذا قام قائمنا وضع یده علی رئوس العباد فجمع بها عقولهم و کملت بها أحلامهم) و گشودن دریچه های معرفت و علم است (العلم سبعه و عشرون حرفا فجمیع ما جاءت به الرسل حرفان فلم یعرف الناس حتی الیوم غیر الحرفین فاذا قام قائمنا أخرج الخمسه و العشرین حرفا فبثها فی الناس وضم الیها الحرفین حتی یبعثها سبعه و عشرین حرفا) بزرگترین ادعای بشریت را که ساختن دنیایی بدون خدا و بر محور خواست انسان و بر مبنای لیبرال دموکراسی است، در هم می شکند و نمونه ای بی نظیر و بی بدیل را در تأمین سعادت دنیا و آخرت نشان می دهد ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

علم امام به شهادت خود

◾️ یکی از شبهات قدیمی در مورد قیام سیدالشهداء علیه السلام که توسط بسیاری علمای اسلام نیز پاسخ داده شده، این است که با وجود نهی خداوند از اینکه نباید خود را در معرض هلاکت و نابودی قرار داد (وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ (اعراف/188))، چرا امام حسین علیه السلام با وجود علم به شهادت، قیام نموده و به کربلا رفته است؟

ضمن اشاره به این موضوع، در سه بخش، مروری هم بر علم غیب ائمه خواهیم داشت :

بخش اول) پاسخ برخی علمای اسلام به این شبهه،

بخش دوم) نقدی بر فرمایشات ایشان،

بخش سوم) بهترین پاسخ در سه بخش :

1- علم حاضر نزد ائمه و علمی که اگر بخواهند حاضر میشود،

2- علم به امور مادی و امور معنوی و اخروی،

3- علم به کم و کیف شهادت و اختیار تغییر آن،

بخش اول) چکیده ای از فرمایشات علماء گرانقدر :

🔸شیخ مفید (ره) : علم امام اجمالی است (حکم حوادث را می داند نه تفصیل و جزئیات آنرا) اگر تفصیلی هم باشد، آن حضرات مأمور و مکلف به تسلیم و صبر بر مصائب وشهادت بودند تا به درجات رفیع نائل آیند.

🔸شیخ طوسی (ره) : اختلافی است، برخی (شیخ مفید و کلینی) گفته اند تعبداً مصیبت ها را تحمل کرده اند، برخی گفته اند امام علم اجمالی داشته و زمان دقیق یا جزئیاتی را نمی دانسته، سید مرتضی این نظر را پذیرفته اما به نظر من جای مناقشه و بحث دارد.

🔸علامه حلی : دو وجه دارد،  یا از اصل وقوع و زمان کلی خبر داشته اند اما از زمان دقیق یا مکان آن خبر نداشته اند، یا تکلیف امام با تکلیف ما فرق دارد، جایز است امام مکلف شود خون شریفش را در راه خدا بدهد.

🔸کاشف الغطاء : ائمه از همه وقایع آگاه بودند، اما احتمال بداء می دادند.

🔸علامه طباطبایی: امام بالفعل به همه چیز و همه حقایق علم دارد، علم امام ثابت، غیر قابل تخلف و تغییر است و متعلقات این علم هم حتمی الوقوع است ، فعلی که حتمی الوقوع است مورد تکلیف واقع نمی شود و اراده انسان نقشی در آن ندارد. (اگر تکلیف نسبت به دفع خطر وجود داشته باشد و امکان دفع هم وجود داشته باشد پس هیچیک از مقدرات خداوند اجراء نمی شود!)

 

بخش دوم) نقدی بر فرمایشات ایشان :

🔸اولاً بر اجمالی بودن علم ائمه علیهم السلام، دلیلی نداریم بلکه ظاهر روایات به مطلق بودن و تفصیلی بودن علم ائمه دلالت دارد.

🔸ثانیاً مأمور به صبر و تسلیم بودن و مکلف به شهید شدن یا تحمل مصیبتها تعبداً ، بدون درنظر گرفتن امکان و اختیار انتخاب، نوعی جبر است و در اینصورت تسلیم و صبر آنان خیلی هنر نیست و نمی توانند الگو باشند.

🔸ثالثاً اینکه بگوییم احتمال بداء می دادند، طبق برخی روایات در علمی که به ائمه می رسد، بداء راه ندارد، همچنین دفع خطر احتمالی عقلاً واجب است و شامل نهی لاتلقوا می شود.

🔸رابعاً طبق روایات، متعلقات علم امام قابل تغییر است و حتمی الوقوع نیست و البته تغییر آن به اختیار خود امام است، بنابراین امکان دفع خطر به اختیار امام وجود دارد و اجراء نشدن مقدرات خداوند هم منوط به آن است که امام دائماً به اختیار خود مقدرات را تغییر دهد که این مسئله ثابت نشده است.

ج) نظر مختار در ضمن سه نکته :

🔸1-  علم امام به امور غیبی دو حالت دارد، یا آن علم نزد ایشان حاضر است (فَمَا غَابَ عَنِّی مَا کَانَ قَبْلِی وَ لَا مَا یَأْتِی بَعْدِی) یا و یا اینکه هر موقع بخواهند می دانند (إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ یَعْلَمَ شَیْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِک‏؛ إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ یَعْلَمَ عُلِّم‏) و می توان گفت در حالت دوم، در راستای مأموریت و رسالتشان و بنابر احتیاجشان برای هدایت و سرپرستی انسانها، هر موقع که لازم می شد اراده می نمودند تا علم به حقایقی را کسب نمایند، بنابراین ممکن بود نسبت به امور بی اهمیت یا بی ارتباط با رسالتشان مانند یافتن کنیز و ...، ارادۀ کسب علم ننمایند.

🔸2-   می توان در یک تقسیم بندی، علم غیب را به امور مادی و غیر مادی تقسیم نمود، غیب مادی عبارت است از هر چیز مادی که از حواس بشر پنهان باشد ، مانند حوادث گذشته و آینده جهان یا حوادث آسمان و زمین و اوضاع مخلوقات مادی و غیب غیر مادی عبارت است از علم به شریعت (آنجایی که غایب است و علم به آن علم به غیب محسوب میشود)، علم به بهشت و دوزخ، علم به خدا و صفات او، علم به ملائکه و... ؛ این دو دسته علم در روایاتی مورد اشاره قرار گرفته است :

عنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِنَّ آیَةَ الْکَذَّابِ بِأَنْ یُخْبِرَکَ خَبَرَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ فَإِذَا سَأَلْتَهُ عَنْ حَرَامِ اللَّهِ وَ حَلَالِهِ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ شَیْ‏ء (الکافی، ج‏2، ص: 340)

امام محمد باقر علیه السلام  : أتَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى افْتَرَضَ طَاعَةَ أَوْلِیَائِهِ عَلَى عِبَادِهِ ثُمَّ یُخْفِی عَنْهُمْ أَخْبَارَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَقْطَعُ عَنْهُمْ مَوَادَّ الْعِلْمِ فِیمَا یَرِدُ عَلَیْهِمْ مِمَّا فِیهِ قِوَامُ دِینِهِمْ

ما یُزَادُ الْإِمَامُ فِی حَلَالٍ وَ لَا حَرَامٍ قَالَ فَقُلْتُ فَمَا هَذِهِ الزِّیَادَةُ قَالَ فِی سَائِرِ الْأَشْیَاءِ سِوَى الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ

🔸اطلاع اهل بیت از دسته اول علوم بصورت ان شاؤو علموا است (مگر آنچه که در برخی روایات استثناء شده است و علم به آنها همیشه نزد ایشان حاضر است) اما علم به دسته دوم از غیوب، دائمی و آنی است ، چرا که ائمه دائماً عالم به دین هستند و لحظه ای جاهل نمی شوند، و نیز (بدلیل عصمت و علم به حقایق دین)، بصورت مستمر و دائمی از گناهان وخطا و اشتباه به دور هستند. (مثل علم به اینکه یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا)

🔸بنابراین منافع مادی و زندگی عادی امام متناسب با علم عادی او بود و علم غیب او تأثیری در اینگونه موارد نداشت به عبارتی منافع مادی امام مطابق با علل و عوامل طبیعی بود نه بر اساس علم غیب امام و هنر امامان این است که بدون تأثیرپذیری مادی از علم غیب ، بصورت عادی زندگی کنند و به همین دلیل می توانند در تحمل سختی ها و مشکلات و استقامت و صبر و ... الگو باشند. در این آیه به منافع مادی اشاره شده است: وَلَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ؛ مراد از علم غیب در این آیه مطابق به توضیحات بعدی در آیه، علم غیبی است که به قصد اندوختن خیرات و زدودن شرورات مادی است.

 

🔸3- روایاتی نیز در مورد علم امامان به زمان و نحوه شهادتشان بلکه اختیار ایشان نسبت به تغییر آن وجود دارد که انکار آنرا ناممکن می سازد :

قالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَیُّ إِمَامٍ لَا یَعْلَمُ مَا یُصِیبُهُ وَ إِلَى مَا یَصِیرُ فَلَیْسَ ذَلِکَ بِحُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِه‏ (الکافی، ج‏1، ص: 258)

أنَّ الْأَئِمَّةَ ع یَعْلَمُونَ مَتَى یَمُوتُونَ وَ أَنَّهُمْ لَا یَمُوتُونَ إِلَّا بِاخْتِیَارٍ مِنْهُم‏

إنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ کَانَ قَدَّرَ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ وَ قَضَاهُ وَ أَمْضَاهُ وَ حَتَمَهُ عَلَى سَبِیلِ الِاخْتِیَارِ ثُمَّ أَجْرَاهُ فَبِتَقَدُّمِ عِلْمٍ إِلَیْهِمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص قَامَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ع

🔸هنر ائمه این بود که با وجود علم به خواست و مشیت خداوند ، خواست واراده خود را با آن مطابقت می دادند، و اگر غیر از این بود ، هنری محسوب نمی شد یا در برخی موارد طبق روایات با اختیار خود، مصالح دین و شیعیان یا دیگران را بر مصلحت شخصی ترجیح داده و به نوعی با پذیرش بلا یا مرگ، جانفشانی و فداکاری می کرده اند و اینها با اختیار و ارداه ایشان بوده و از این جهت ارزشمند است.

عنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّیعَةِ فَخَیَّرَنِی نَفْسِی أَوْ هُمْ فَوَقَیْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِی‏ (الکافی، ج‏1، ص: 260)

 (علامه مجلسى ره می گوید: ... خداى تعالى آن حضرت را مخیر ساخت که یا جنگ کند و جماعتى از شیعه را بکشتن دهد و یا گوشه‏گیرى کند و تن به زندان و شهادت دهد.)

عنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى النَّصْرَ عَلَى الْحُسَیْنِ ع حَتَّى کَانَ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ خُیِّرَ النَّصْرَ أَوْ لِقَاءَ اللَّهِ فَاخْتَارَ لِقَاءَ اللَّهِ تَعَالَى‏ (الکافی، ج‏1، ص: 260)

🔸در مورد قیام امام حسین علیه السلام گاهی گفته شده است که یک وظیفه و تکلیفی او را امر به قیام و شهادت نموده است و با وجود علم به شهادت، بخاطر وجود تکلیف، «تلقوا الی التهلکه» محسوب نمی شود، در پاسخ باید گفت که صحیح است که امامان مطابق با وظیفه و تکلیف عمل می نموده اند، اما اجباری در واقعه عاشوراء نبوده و اینطور نبوده که گزینه ای دیگر برای انتخاب نداشته است چرا که در اینصورت با سلب اختیار از حضرت، ارزش جانفشانی ها و مصائب حضرت زیر سئوال می رود، بلکه جانفشانی و ایثار اباعبدالله علیه السلام موجب شد که برای تحقق خیری اعظم، جان و خانواده و اموال خود را فدا کند و علم امام به شهادت تأثیری در منافع مادی ایشان نداشته است.

🔸بر اساس همین اختیار است که رضای آنها به قضای الهی ارزشمند می شود آنجا که سیدالشهدا در آخرین ساعت زندگی خویش در میان خاک و خون گفت : رضاً بقضائک و تسلیماً لأمرک لا معبوداً سواک ...

🔸تسلیم در مقابل تقدیرات خداوند نیز مطلق نیست به این معنا که اگر امامی از شهادت خویش اطلاع داشت با آغوش باز به استقبال آن برود بلکه امام نیز در حفظ منافع مادی و جان و مال خود از بلایا و خطرات، تابع حکم عقل و شرع نسبت است و مانند یک انسان بی اطلاع از مقدرات و شرایط آینده، چنان تدبیر می کند تا ضمن انجام وظیفه خود، سلامت جان و مال خود را حفظ نماید در واقع ائمه در این جهت به علم عادی و بشری خود مانند دیگر انسانها عمل می کنند. چنانچه امام حسین علیه السلام در جریان عاشورا تدابیر بسیاری برای مبارزه با دشمن و جلوگیری از حملات آنان داشت. اساساً هنر اهل بیت علیهم السلام این است که در عین اطلاع از مقدرات، وظایف طبیعی خود را انجام داده و روال عادی زندگی خود را سپری می کنند.

🔸بنابراین در یک جمع بندی :

ائمه به همه وقایع (کلی و جزئی) علم تفصیلی دارند یا در صورت درخواست، می توانند داشته باشند.

بر اساس تکالیف الهی عمل می کنند، و در زندگی بر اساس علم عادی و اسباب مادی تصمیم گرفته و تدبیر می کنند (الا ما خرج بدلیل مثلاً بخاطر منافع معنوی و اخروی)

در عین حالی که قادر به تغییر تقدیرات خداوند هستند، در برابر اراده خداوند تسلیم هستند. (با اختیار کامل به استقبال مصائب و شهادت می روند.)

از علم غیب خود بهره برداری مادی نمی کنند، (دفع خطرات، بلایا و مصائب یا استفاده از فرصتهای خاص)

🔸در واقع هنر اهل بیت علیهم السلام، تفکیک بین دو علم عادی و غیب است بطوریکه فرضاً اگر خطری آنها را تهدید می کند، هرچند می توانند به آن علم پیدا کنند لکن بر اساس علم عادی خود رفتار می کنند.

🔸در مورد مصائب عاشوراء که از اساسی ترین عوامل هدایت و تکامل مؤمنان است، هرچند به آن علم داشتند و گاهی از آن خبر داده بودند و نیز می توانستند با اختیار خود آنرا تغییر دهند، لکن تدابیر و رفتار ایشان بر اساس علم عادی و مطابق با تکلیف و مشیت الهی بوده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تبلیغ «غدیر» و تمرین «ولایتمداری» وظیفه هر شیعه!

🔸عامل محوری تمام تکثرات و ظلمات و اختلافات و انحرافات در طول تاریخ مقابله شیاطین انس و جن با محوریت «ولایت» در عالم است، از آن لحظه که ابلیس قسم خورد «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ»، هدفش انحراف از صراط مستقیم ولایت بوده است و شکل گیری جریان باطل در مقابل جریان حق که از درگیری هابیل و قابیل شروع میشود تا همه درگیریهای این دو جبهه در طول تاریخ تا زمان ظهور بر سر محوری ترین مفهوم در عالم تکوین و تشریع، یعنی ولایت و اطاعت از ولایت است و این جریان تمام تلاش خود را برای تصرف جایگاه ولایت و انحراف آن از مسیر خود بکار بسته است.

🔸در قرآن کریم، آیه ای است که 11 مرتبه از زبان پیامبران مختلف تکرار شده است، حضرت نوح سه مرتبه، حضرت هود دو مرتبه، حضرت صالح دو مرتبه ، حضرت لوط یک مرتبه، حضرت شعیب یک مرتبه، حضرت عیسی دو مرتبه می فرمایند: فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ ؛ شعار مشترک همه پیامبران این است که تقوای الهی را پیشه کنید و مرا «اطاعت» کنید. چرا که خداوند می فرماید: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ» ؛ مشکل ابلیس و مردم تابع او، عدم اطاعت پذیری از ولی خداست. این پاسخ مردم به پیامبران، که ما بشری مثل خودمان را اطاعت نمی کنیم، حداقل 8  مرتبه در قرآن تکرار شده است. خداوند نیز می فرماید: «وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى إِلاَّ أَنْ قالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً»

 🔸شیاطین انس و جن و اولیاء طاغوت، در پی مبارزه و تضعیف اولیتهای جریان حق است و اولویت اصلی جریان تشیع که باعث پیشرفت و سربلندی و عزت آنان می گردد، تبعیت از ولایت است و بزرگترین آسیبی که متوجه ماست تضعیف ولایتمداری است...

🔸تبلیغ غدیر و تأکید بر «ولایتمداری» وظیفه همه ماست که فرمودند :  فَلْیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ  (وَ إِنَّمَا أَمَرَ الْعَامَّةَ أَنْ یُبَلِّغُوا مَنْ لَقُوا مِنَ الْعَامَّةِ بِإِیجَابِ طَاعَةِ الْأَئِمَّةِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ع وَ إِیجَابِ حَقِّهِمْ وَ لَمْ یَقُلْ ذَلِکَ فِی شَیْءٍ مِنَ الْأَ شْیَاءِ غَیْرِ ذَلِکَ (سلیم ج2 ص655))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

پیاده روی روز عید غدیر

چند جمله ای راجع به کسانی که به پیاده روی روز غدیر خرده و ایراد می گیرند!

🔸عجیب است این جماعت با وجود اینهمه آداب و رسوم غلط و خرافات غیر مذهبی ساخته و پرداخته تمدن غرب و سبکهای غلط زندگی و ابزارهای متنوع شیطانی که وارد متن زندگی مردم شده است و اخلاق و اعتقاد و دین و حیا و عفت را از جامعه می زداید، وظیفه و رسالت خود را تضعیف برخی مراسمات یا برنامه های فرهنگی مذهبی می دانند و در برابر آنهمه انحراف و خطا و اشتباه سکوت می کنند!

🔸اگر این برنامه های فرهنگی و مذهبی، حاشیه سازی است، حاشیه ای که باعث تقویت متن دین شود نه تنها مذموم نیست بلکه من باب تعظیم شعائر و احیای امر (رحم الله من احیا امرنا) مورد سفارش دین هم میباشد و هیچگاه هیچ حاشیه ای جزو متن دین شمرده نشده است و تنها مثالی که یافته و بافته ایشان است، قمه زنی است که توسط هیچ عالم و مرجعی از علماء و مراجع اصیل شیعه،  به عنوان متن دین قلمداد نشده بلکه به مخالفت با آن برخواسته اند. اگر هم بپذیریم مسئله قمه زنی به عنوان یک انحراف تبدیل به مسئله هویت ساز جامعه مذهبی شده چیز عجیبی نیست چرا که مانند بسیاری آداب و رسوم غلط با تلاش دشمنان شیعه و اسلام در فرهنگ بخش محدودی از شیعیان موفق به نفوذ و ترویج آن شده اند و هیچگاه وارد متن دین نشده است.

🔸بنابراین اصل تخیلات این نویسنده که مسئله ای حاشیه ای و مورد تأیید علماء و مراجع، وارد متن دین شده باشد وجود ندارد و اگر هم حاشیه ای مورد تأیید باشد هیچ اشکالی ندارد.

🔸ضمناً این نویسنده ناآگاه، از سابقه پیاده روی و حضور خیابانی روز غدیر در قرن 3 و 4 در جامعه شیعیان بی خبراست و فکر میکند که قرار است چنین کاری به تازگی بنا نهاده شود و نگران است که در آینده به عنوان اصول یا فروع دین معرفی شود!

🔸راجع به آداب و رسوم خرافی و مذهبی مردم نیز اگر این آداب و رسوم مذهبی خرافی، به متن دینداری مردم آسیبی نزند هیچ اشکالی ندارد. ائمه در روایاتی سفارش کرده اند که به آداب و رسوم و سنتهای اقوام کاری نداشته باشید و این فرمایش ایشان مطلق است و به طریق اولی آداب و رسوم و سنتهایی که به دین مردم ضرر نمی زند بلکه تبدیل به نماد دین شده یا باعث تقویت دین میشود را شامل می گردد. مبارزه با خرافات نیز طبق قاعده عقلی «دفع افسد به فاسد»، اگر به اصل دینداری مردم خللی وارد شود، توجیهی ندارد و نیز طبیعی است که اگر برای خرافه زدایی، بسترها فراهم باشد کسی مخالف با خرافات زدایی نیست بلکه وظیفه علما و فقهاست. و این مسئله اساساً ربطی به پیاده روی غدیر ندارد...

🔸به قول یکی از دوستان (آقای مهدی نصیری) بعضی از این آقایان وقتی پای برخی مراسم و شعائر مذهبی و دینی مثل پیاده روی اربعین و یا غدیر به میان می آید، سخن از خلوص دینی و دین اصیل و بی پیرایه و مستند بودن یا نبودن اعمال و رفتارها می گویند اما همینان در باره اظهارات آقای محقق داماد که می گوید باید مرز بین کافر و مومن را از میان برداشت! دو سطر ننوشتند و بلکه از آن با انعکاس در کانالهایشان استقبال کردند!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سعادت و شقاوت

پدربزرگ محترم ما حاج شیخ عبدالخالق عبدالهی دائماً می فرمایند دعا کنید خداوند عاقبت ما را بخیر کند، شاید بتوان گفت از مهمترین دعاها و خواسته ها که سرنوشت و عاقبت انسان را در عالم ابدی آخرت رقم میزند، عاقبت بخیری در این دنیاست در واقع انسان تنها در این عالم دنیا فرصت دارد که سرنوشت خود را رقم بزند به اینکه سعادتمند شود یا شقی بماند و یا اگر مؤمن و سعید است به رحمت و قرب خدای متعال بیشتر نائل گردد.

به مرور زمان دو مسئله در ذهن من شکل گرفته بود که به دنبال مستنداتی در تأیید یا رد و اصلاح آن می گشتم که امروز با دیدن روایات باب سعادت و شقاوت بحارالانوار یافتم برداشتهای درستی هستند!

-  سعادت و شقاوت انسانها در عوالم قبل از عالم دنیا تعیین می گردد.

-  انسان سعید در دنیا شقی نمیشود اما انسان شقی سعید میشود.

برای تحلیل درست این مسئله لازم است سعادت و شقاوت معنا شود، و نیز رابطه آن با جبر واختیار تبیین گردد، توضیح آنکه :

1-  مطابق برخی روایات، سعادت را می توان به ولایتمداری اهل بیت علیهم السلام تعریف نمود و شقی کسی است که ولایت امیرالمؤمنین را نپذیرفته است. آنچه مسلم است اولین مخلوق، نور پیامبر بوده است و از میان همه أنبیاء اولین کسی که به پروردگار عالم ایمان پیدا کرده است ایشان بوده است، همچنین ولایت امیرالمؤمنین به پیامبران عرضه شده و کسانی که زودتر از دیگران پذیرفتند اولیاء اولوا العظم شدند، پس چون از روز اول ولایت نبی اکرم (ص) و اهل بیت ایشان علیهم السلام وجود داشته است پس موضعگیری نسبت به آن نیز ملاک و معیار سعادتمندی و شقاوت بوده است. روایات فراوانی دلالت بر این امر مهم دارند که محبان اهل بیت علیهم السلام و متولیان به ایشان ولو در عمل خطا و عصیان داشته باشند بخشیده شده و وارد بهشت می شوند و مخالفان اهل بیت علیهم السلام ولو عبادت و اطاعت داشته باشند از ایشان پذیرفته نخواهد شد.

2-   سعادتمندی و شقاوتمندی انسانها در فضای محدود عالم دنیا نمیتواند شکل بگیرد در واقع دنیا بی ارزش تر و ناچیزتر از آن است که انسانی را به سعادت برساند و یا شقی سازد به عبارت دیگر به قدری فضا و شرایط زندگی انسانها در زمان و مکانهای گوناگون، مختلف است که اولاً نمی توان در یک شرایط مساوی حکم به شقاوت یا سعادت کسی نمود (و ممکن است مثلاً کسی بگوید اگر در زمان رسول خدا ص بودم ایمان می آوردم) ثانیاً بقدری جبر اجتماعی و تأثیرپذیری از شرایط قبل از تولد، بعد از تولد، کودکی تا جوانی و سن بلوغ به بعد در تربیت انسانها برجسته و نقش آفرین است که نمی توان گفت اراده و اختیار انسان نقش آفرینی اساسی در سعادت و شقاوت او دارد، و از طرفی هم نمیتوان قائل به جبر بود و نقش اراده و اختیار انسان را نادیده گرفت، لذا میبایست شرایط یکسانی برای همه انسانها را در قبل از عالم دنیا در نظر گرفت که انسان فارغ از تنگناهای عالم دنیا و محدودیتهای مادی و معنوی و فشارهای زندگی و ... آزادانه دست به انتخاب بزنند و طبق برخی روایات در عوالم گذشته خداوند متعال عهدی بر مسئله ولایت پذیری اهل بیت علیهم السلام از انسانها گرفته است و انسانها نیز سرنوشت خود را رقم زده اند، بنابراین سعادت و شقاوت انسانها به اختیار خود آنها در عوالم قبل تعیین گشته است و در این دنیا انسانهای سعادتمند  فرصتی می یابند که بر اساس استطاعت خود هرچه بیشتر به خدای متعال تقرب یافته و به رحمت او نائل گردند، همچنین انسانهای شقاوتمند بواسطه فطرت خداجویی که در وجود آنها نهاده شده است، فرصتی میابند که خود را اصلاح نموده و سعادتمند گردند، همچنانکه در تعقیبات نماز صبح می خوانیم، إن کنت شقیاً فجعلنی سعیداً ...

3-  در رابطه با جبر و اختیار نیز می توان گفت، انسانها در عوالم گذشته (احتمالاً عالم ذر) بدون محدودیتها و اقتضائات محیطی و شرایط اثرگذار فردی، خانوادگی و اجتماعی و حتی تاریخی، میتوانستند دست به انتخاب بزنند و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را بپذیرند یا نپذیرند و سرنوشت خود را رقم بزنند و شاید بتوان گفت بر اساس این انتخاب حتی چگونگی خلقت خود را نیز رقم زدند بطوریکه شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام از اضافه گل اهل بیت خلق شدند، شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا ...، پس در آن عالم کاملاً مختار بودند، در عالم آخرت نیز کاملاً مجبور هستند چون اولاً فرصت عمل نیست که به اختیار نیاز داشته باشند، ثانیاً چگونگی آن عالم را در عالم دنیا رقم زده اند، پس حقیقت مواضع قلبی، افکار و اعتقادات و رفتارها و اعمال خود را در دنیا بر سرنوشت خود در آخرت حاکم ساخته اند و در واقع مجبور به سرنوشت خودساخته خود و نتیجه اعمال و رفتار خود هستند. (ظاهراً به لحاظ اینکه همه انسانها در آخرت نیز سیرتکاملی دارند، تا حدودی اختیاراتی به آنها داده میشود خصوصاً به مؤمنان ، همچنین برخی اعمال در آخرت بدون اختیار معنا ندارد، میبایست در میزان اختیار در آخرت بیشتر دقت شود!) در دنیا نه جبر اخروی حاکم است و نه اختیار عالم ذر بلکه همانطور که دنیا عالمی بین العالمین است، آنچه انسان را احاطه کرده است، نه جبر است و نه تفویض بل امر بین الامرین، و طبق روایات آن «امتحان» است که آمیخته با نوعی جبر محیطی و تا حدودی اختیار انتخاب است، (روایات) در واقع هر کسی مبتلا به تنگناها و محدودیتهای گوناگون عالم دنیا میشود و میبایست با بهترین موضعگیری آنرا پشت سر بگذارد، انسان مؤمن و سعید یا با موفقیت در امتحانات و تحمل بلایا تقرب میابد و یا مبتلا به باطل (در اعتقاد و عمل) میشود که نهایتاً خداوند او را در دنیا یا حین مرگ بواسطه بلایای بیشتر پاک و مهذب می گرداند یا او را در عالم برزخ و یا در عالم آخرت بواسطه آتش جهنم خالص گردانده و به بهشت بر می گرداند، انسان شقی نیز یا موفق به اصلاح خود می گردد یا در امتحانات موفق نبوده و بر شقاوت خود می افزاید و به نسبت در آخرت گرفتار دوزخ می شود.

4-  گاهی در مورد سرنوشت و عاقبت برخی انسانها وقتی قضاوت می کنیم، می گوییم عاقبت به خیر شد یا عاقبت به شر شد! با توجه به نکات فوق، کسی که عاقبت به شر شده است، از ابتدا شقی بوده ولو مدتی با عبادت و اطاعت خدای متعال سیر و سلوک نموده باشد حتی در حدی که آمیخته و عجین با آیات الهی شده باشد مانند بلعم باعورا که صاحب کراماتی شد و خدای متعال در مورد او فرمود فانسلخ ... ، اما نهایتاً اگر لطف و اراده و مشیت خدای متعال نباشد بر شقاوت خود باقی مانده و در هنگام مراجعت از این دنیا، بر حقیقت خود باز میگردد و درون خود را آشکار می سازد حتی در مورد شیطان به نظر می رسد از ابتداء شقاوت داشته است و اینطور نبوده که بر صراط مستقیم بوده و چند هزار سال عبادت می کرده است بلکه با عبادت و اطاعت خداوند متعال اختلاط پیدا نموده و نهایتاً بر حقیقت و شقاوت خود بازگشته است. پس در قضاوت نسبت به برخی افراد که ممکن است عبادات و خدمات و برکات فراوانی در گذشته آنها مشاهده نماییم اما اگر شقاوت او هنگام رحلت از دنیا مسلم باشد، می توان گفت از ابتداء بلکه از عوالم قبل شقی بوده است!

5-  ممکن است سئوال شود اگر کسی به خدای متعال ایمان داشته باشد و موحد شده باشد، مطابق با روایات فراوانی اهل بهشت است، پس ملاک سعادت و شقاوت منحصر در ولایت مداری نیست، در جواب میگوییم روایات فراوان دیگر، این توحید را قید می زند به اینکه رسیدن به حصن امن توحید بجز از طریق اهل بیت علیهم السلام واقع نمیشود و همانطور که فرموده اند «بنا عبدالله»، بندگی خدای متعال تنها از طریق پذیرش ولایت ایشان ممکن است و کسی که ولایت نداشته باشد از دایره توحید نیز خارج میگردد چنانکه روایاتی تصریح دارند، خدای ایشان نیز غیر از خدایی است که از طریق ولایت پذیری اهل بیت علیهم السلام پرستش می شود. پس کسانی که ادعای اعتقاد به وحدانیت خدای متعال دارند و به اصطلاح موحد هستند، اگر عامدانه و آگاهانه از ولایت اهل بیت سرباز زنند، توحیدشان نیز پذیرفته نمی گردد.

6-  در مورد کسانی که در این دنیا علم و آگاهی به حقایق دین و شناختی از اهل بیت علیهم السلام ندارند، نیز میتوان گفت، از دو حال خارج نیست، سعادت و شقاوت ایشان در عوالم گذشته معین شده است، سعادتمندانشان بواسطه تبعیتشان از فطرت الهی و عقلی که خداوند در وجود ایشان نهاده سنجیده می شوند و به شقاوتمندانشان نیز مطابق با برخی روایات شاید فرصتی برای اصلاح و توبه و بازگشت داده شود و البته شاید بتوان گفت طبق برخی روایات خداوند برای سعادتمندان، علم و معرفت را تضمین نموده است و لذا سعادتمندی نیست مگر به معرفت اولیائش در این دنیا نائل می گردد و هر آنکس در جهل و نادانی به سر می برد تا بمیرد، شقی است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نکته ای اندر «قضا و قدر»!

تقدیر الهی یعنی آنکه عالم و مخلوقاتش بطور دقیق اندازه گیری شده است و هرچیزی به اندازه خود خلق شده و تغییر و تحول میابد و به سرانجام خود می رسد، و نیز قضای الهی یعنی آنکه همه چیز تحت علم و فرمان خداوند است و از آن تخلف نمی کند. (اراده حتمی خداوند)

آنچه در این بحث محل شبهه است، اینکه اگر رفتار انسان مطابق با قضا و قدر الهی است، پس نوعی جبر بر انسان حاکم است و اراده و اختیار او نقض میشود و اگر انسان دارای اراده واختیار است، پس مطابقت آن با قضا و قدر الهی چه معنا دارد و ثبت اعمال او در لوح محفوظ نیز نوعی جبر است ...

در جواب می توان گفت، انسان با همه اختیار و اراده خود، نمی تواند تقدیرات را برهم زند و آنچه را که اراده کرده خارج از چارچوب معینی محقق سازد، در محیط پیرامون او همواره محدودیتهایی برای انتخاب او وجود دارد و گزینه های انتخابی او محدود است چرا که همه چیز مقدر و به اندازه معینی است، همچنین قدرت اختیار و انتخاب و اراده او نمی تواند ناقض اراده الهی باشد و همواره در طول اراده خداوند می تواند دست به انتخاب بزند و اراده کند ، اما با اینحال، در همین فضای محدود و با وجود گزینه های معین، او قدرت انتخاب و اراده و اختیار دارد؛ با این تفسیر اساساً تناقض و تهافتی بین تقدیرات و اراده حتمی خداوند و قضای او با اراده و اختیار انسان مفروض نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

هدف از زندگی؛ لذت یا عبادت ؟!

«خندوانه» ای که گاه باید برایش گریست!

دیشب رامبد جوان در برنامه خندوانه می گفت به عقیده من خدا انسان را خلق کرده است تا کیف کند! و از همه چیز لذت ببرد! از همه مخلوقات، از همه آنچه میسازد و اختراع می کند، از تکنولوژی و صنعت، ساختمان و ...

واقعاً افسوس خوردم که تریبون رسانه ملی ما به دست چه افکاری سپرده میشود و چه افکار دنیاپرستانه و مادی گرایانه ای به مردم القاء میشود. شاید بگویند شما چه هنری دارید که رسانه ملی را به شما بسپرند؟! غیر از منبر و روضه چه دارید؟ می گویم بله، همیشه لغو و لهو و دلقک بازی و تمسخر و گناه و باطل جذابیتهایی دارد که قرآن خواندن، موعظه شنیدن، تفکر کردن، یاد مرگ افتادن، مطالعه کردن، نماز و زیارت و ... آن جذابیتها را ندارند! خصوصاً در رسانه ای که اساساً ساخته تمدن مادی غرب است و اقتضائات آن جذابیتهای مادی است! هم نفس انسان و هم شیاطین جن و انس با تمام ابزار و تکنولوژیهای مدرن دنیای غرب تمام تلاش خود را صرف جذاب تر شدن دنیا و لذتها و شهوات دنیا می کنند. (زُیّن للناس حب الشهوات ...)، دنیایی از رنگ و نور و تصویر و تحرک و تحریک جهت غلبه هیجان، سکس، خشونت، توهم و خیال بر تفکر و تعقل و  تدبر و آرامش و اطمینان قلب... ، معصیت خدای متعال همیشه با لذت و جذابیت همراه است و همیشه خوبیها سخت هستند (خیر الأمور أحمَزُها)، انسان اگر خود را «عبد» بداند قطعاً یله و رها نیست و «تکلیف» دارد، تکلیف هم تکلف و سختی دارد، مضمون روایات بسیاری این است که عبادات، طاعت و اعمال صالح بر نفس سنگین است و انسان احساس کراهت دارد و باید بر خود تحمیل کند اما در مقابل نفس انسان به بدی ها، زشتی ها، گناه و لغو و لهو و لعب گرایش دارد و طبعاً انسان را به آن سمت می کشاند. پس خوب بودن و خوب عمل کردن زحمت و سختی دارد و البته خداوند ثواب و رحمت بی نهایت خود را در آخرت بی منتهای خود، عوض زحمت و تکلف و بلای مؤمن در دنیای فانی و زودگذرش قرار داده است (إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الدُّنْیَا دَارَ بَلْوَى وَ الْآخِرَةَ دَارَ عُقْبَى وَ جَعَلَ بَلْوَى الدُّنْیَا لِثَوَابِ الْآخِرَةِ سَبَباً وَ ثَوَابَ الْآخِرَةِ مِنْ بَلْوَى الدُّنْیَا عِوَضاً...، الجنه حفت بالمکاره و ان النار حفت بالشهوات...)،  انسان را برای کیف کردن و لذت بردن و لهو و لعب و تبعیت از شهواتش آفریده اند یا برای بندگی؟! (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ)، برای تقرب و کمال و رشد و سعادت دنیا و آخرت آفریده اند یا برای آنچه رامبد جوان و امثال او مردم را به آن دعوت می کنند؟! این تفکر کجا و سیره ائمه اطهار علیهم السلام که الگوی زندگی مؤمنین هستند کجا! افسوس که اگر مردم ما به رسانه ملی اعتماد کنند و نخواهند در دام رسانه های بیگانه و الگوهای غربی بیفتند، اسیر چه الگوهایی می شوند!

به این روایت در فرمایشات علامه مصباح یزدی توجه کنید :

حضرت امیرامومنین بعد از ذکر سیره چند تن از انبیاء،به زندگی پیغمبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله برمی‌گردد و می‌فرماید : بیا و از پیغمبر پاک و پاکیزه‌تر پیروی کن! بهترین اسوه و الگو برای تو پیغمبر اسلام است. فَإِنَّ فِیهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّى وَعَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّى؛ اگر کسی  الگو می‌خواهد باید از ایشان بگیرد و اگر  به کسی می‌خواهد انتساب پیدا کند باید به پیغمبر انتساب پیدا کند. وَأَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ الْمُتَأَسِّی بِنَبِیِّهِ وَالْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ؛ محبوب‌ترین بندگان پیش خدا کسی است که از پیغمبرش پیروی کند و از آثار او جست‌وجو کند و درصدد باشد که آن‌ها را بفهمد و به عمل درآورد.

روزی یکی از این همسران پیغمبر پرده‌ای نقش‌دار در اتاقش آویزان کرده بود. وقتی حضرت آن را دیدند، فرمودند: این را از چشم من دور کن! وقتی نگاهم به این پرده می‌افتد، یاد دنیا و زینت‌های دنیا می‌افتم. نمی‌خواهم اصلا یاد دنیا بیافتم. برای این‌که دنیا در نظرش جایگاه راحتی، اقامت و زندگی کردن جلوه نکند و همیشه به یاد داشته باشد که این‌جا گذرگاهی است و باید رفت، می‌گفت: این پرده عکس‌دار هم بردار! نه تنها محبتش را به دل راه نمی‌داد، که از جلوی چشمش هم آن را دور می‌کرد تا خیالش هم به ذهنش نیاید. وقتی انسان با کسی دشمن است، نمی‌خواهد عکسش را هم ببیند. او چون دشمن دنیا بود، اصلا نمی‌خواست خیالش هم به ذهنش بیاید.

مقایسه کنید این منش و روش را با این تفکر که خدا ما را خلق کرده است تا از مافیها لذت ببریم و کیف کنیم!!

والبته از کم کاریهای ماست که با امثال او ارتباط مؤثر نگرفته ایم و این مطالبه به حق مقام معظم رهبری را عمل نکرده ایم که تأکید فرمود بر «تزریق باور دینی به هنرمندان» ...

سئوال :

خداوند زمینه کیف خوب را آفریده است ، مثلا همه از طنز رسول الله کیف می کردند، این مطلوب خدا و رسولش بوده است.

جواب:

بله این فرمایش شما با اینکه هدف خلقت کیف کردن باشد متفاوت است! البته لفظ و معنا و مفهوم کیف را هم باید در جای خودش بکار برد، اولا اگر مزاح و ادخال سروری هم از ناحیه معصومین بوده خالی از حکمت و معرفت و تنبه و آثار و برکات نبوده و این متفاوت است با صرفا کیف کردن و لذت بردن!  لذا برخی اساتید قائلند امور مباح نداریم چون خواب و خوراک هم یا در مسیر بندگی است که ثواب دارد یا در مسیر دنیاپرستی است که عقوبت دارد، پس لذت و راحتی هم باید جهت دار باشد و این معنای این فراز از دعای صحیفیه است که میفرماید أستغفرک من کل لذت بغیر ذکرک و من کل راحت بغیر انسک و من کل سرور بغیر قربک و من کل شغل بغیر طاعتک.... ثانیا انسانها و جامعه مؤمنین باید فرح و شادیشان و حزن و غمشان بر مدار فرح و حزن ولی خدا و حالات او تنظیم شود، (یفرحون بفرحنا و یحزنون بحزننا)، بعید میدانم امام زمان، مشغول کیف کردن و لذت بردن از زندگی مادیش باشد! حتی برای ساعتی در روز و درحال تماشای خندوانه! و یا در این بحران قتل عام شیعیان و ظلم به مظلومان جهان و ...

سئوال :

به نظر می رسد نکاتی که گفته شده است برای اوتاد است و برای عموم مردم، حذف مباحات، بدعت بوده و خود حرام است! اگر فردی اهل لذت حلال مباح و حتی لذت مکروه بود حق تحریم او را نداریم!

جواب:

ما هیچ حلالی را تحریم نمی کنیم اما باید توجه داشت که "این نسخه برای اوتاد است" یا "ما نمیتوانیم مانند معصومین زندگی کنیم" و امثالهم، از آن حرفهای بظاهر منطقی است که بسیار مورد استفاده غلط قرار میگیرند! این حرفها یعنی آنها زندگی خودشان را بکنند و عوام هم زندگی خودشان، الگو و اسوه بودن آنها هم کشک!  چون نمیتوانیم مثل آنها باشیم،  الگو بودن آنها چه معنایی دارد?! 

اولا اگر منظور شما از اوتاد،  علما و غیرمعصومین هم هستند، وجود ایشان حجت است که انسان غیر معصوم هم میتواند به درجات و مقاماتشان برسد، اگر منظورتون معصومین هستند، هرچند خود ایشان هم فرمودند مثل ما نمیتوانید باشید،  اما نگفته اند که شبیه ما هم نمیتوانید باشید یا تلاش نکنید مثل ما باشید یا روش و منش و رفتار ما را الگو نگیرید! پس نمیتوان برای عوام الناس نسخه من درآوردی نوشت و ذوقی و سلیقه ای برایشان آداب و رفتار مشخص کرد و هرجا به کلام و سیره اهل بیت استناد میکنیم بگویید اینها مال خودشان است نه عموم مردم!

ثانیا ما با لذت حلال کاری نداریم! ما کجا لذت حلالی را تحریم کردیم?!  بحث برسر مصداق لذت حلال است و عرض ما این است که لهو و لعب و لغو و اتلاف سرمایه جوانی و عمر و فرصت سوزی در زمان بحران فرهنگی نظام و القای افکار انحرافی و شبهات و.... در برخی برنامه های به اصطلاح هنری و سرگرمی، برای انسان مؤمن قطعا لذت حلال نیست!   

بله، در تربیت فردی (و نه جمعی و رسانه ای) مراحلی را برای رشد و سلوک مشخص میکنند که ممکن است من باب دفع افسد به فاسد ، مجوز ارتکاب برخی معاصی را بجای بدتر از آن بدهند که ربطی به بحث ندارد.

سئوال: 

 این جمله که « هر فعلی یا مقرب است یا مبعد ، پس فعل مباح نداریم» خلط میان کلام و فقه است. نمی بایست به سرعت و بدون ملاحظه مختصات هریک از دانش های کلام و فقه، میان ایندو ارتباط برقرار کرد. بخش اول جمله از منظر کلامی صحیح است یعنی هر فعلی یا مقرب است یا مبعد اما بخش دوم (پس فعل مباح نداریم) یک حکم فقهی است ، تعریف مباح به مقرب یا مبعد بودن نیست، بلکه به عدم عقاب است. از منظر فقهی می توان گفت: خداوند برای برخی افعال عقاب جعل نکرده است و اینگونه افعال، مباح هستند، هرچند مقرب یا مبعد باشند. (اباحه به المعنی الاعم = غیر الزامی ) یا اینکه نه ثواب دارد نه عقاب (اباحه بالمعنی الاخص).

جواب :

خیلی این تقسیمات فقهی قابل دفاع نیستند! و اتفاقا چون فقه را منحصر در تکالیف عملی کرده اند و حالات قلبی و روحی را کمتر توجه کرده اند، لذا عقاب و ثواب را انتزاعی دیده اند وگرنه هر فعلی با ملاحظه ربطش با حالات روحی و نیات قلبی و جهت گیریهای اصلی (بندگی یا استکبار) باید از لحاظ ثواب و عقاب مورد توجه قرار گیرد. پس خداوند برای همه افعال عقاب یا ثواب جعل کرده است و فقه موجود ما ناتوان از بیان آن است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تکامل تاریخ

🔸چندی است که جناب آقای مهدی نصیری، با پتک بطلان «نظریه خطی تکامل» بر سر مباحث برخی صاحبنظران می کوبد و مباحث آنها را مبنی بر «تکامل تاریخ» متأثر از این نظریه و باطل می داند...
با احترام و عرض ادب محضر ایشان، در این نوشتار سعی شده است از مقوله «تکامل تاریخ» قدری دفاع نموده و پاسخ برخی اشکالات ایشان به این بحث بیان شود، در ادامه فرازهایی از نوشتار آمده است و لازم است برای مطالعه کامل آن به فایل ضمیمه مراجعه نمایید:

🔸لازمه نگرش و تحلیل صحیح نسبت به مقوله تکامل تاریخ، در نظر گرفتن جریان تاریخ در دو جبهه حق و باطل است، اگر این تفکیک صورت نگیرد و تکامل تاریخ را به نسبت همه جوامع و انسانها مورد ارزیابی قرار دهیم، طبعاً نمی توان در اکثریت مردم تا عصر ظهور، شاهد رشد و تکامل بود، و در صورت تفکیک این دو جریان، نمی توان رشد و تکامل جریان حق را منکر شد! در جبهه باطل تا عصر ظهور توسعه مادی وجود دارد و در جبهه حق، تکامل ایمان، معرفت و عبودیت خدای متعال زمینه ساز ظهور خواهد بود و با توجه به غلبه جریان حق بر باطل در همه ادوار تاریخ، این رشد و تکامل به کل تاریخ نسبت داده میشود...

🔸شهید مطهری می فرماید : «در اصطلاح قرآن، تنازع میان حق و باطل مطرح است... نزاع و درگیری میان حق و باطل همیشه همه در صحنه فرد و هم در صحنه اجتماع وجود دارد»  و آنچه گویای «تکامل» در صحنه اجتماعی و تاریخی است، غلبه جریان حق بر باطل است...و نکته مهم اینکه جریان حق نه تنها در نهایت تاریخ بلکه در فرایند و سیر حرکت تاریخ نیز بر باطل غلبه دارد و به فرموده شهید مطهری « از آیات قرآن، کاملاً این مطلب استنباط میشود بدون اینکه قرآن روی اکثریت تکیه کرده باشد (اکثریت ملاک نیست) بلکه روی اینکه تداوم مال کیست، کدام یک دوام دارد، کدام یک برای بقای جامعه ملاک است، کدام یک پیروز است... قرآن می گوید: حق پیروز است و باطل شکست می خورد، حق دایم است و باطل موقت است».

🔸غلبه ظاهری جریان باطل در منطق قرآن مانند کف روی آب است که از بین خواهد رفت، «کَذلِکَ یَضرِبُ اللَّهُ الحَقَّ وَالباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَبُ جُفاءً وَأَمّا ما یَنفَعُ النّاسَ فَیَمکُثُ فِی الأَرضِ»  در این آیه جریان باطل به کف روی آب تشبیه شده است که عمق و حقیقتی ندارد و غلبه آن ظاهری است و جریان حق گرچه حقیقتش در زیر کف روی آب ناپیداست اما وجود حقیقی دارد و نمی توان آنرا و تکاملش را تا سرحد غلبه بر باطل نایده انگاشت!

🔸نکته مهم اینکه این زوال و نابودی باطل منحصر به عصر ظهور نیست و در ادوار گوناگون از تاریخ پس از مدت کوتاهی امهال و امداد باطل، نصرت و پیروزی حق واقع شده و این وعده خداوند «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ»  همواره در طول تاریخ محقق گشته است، «وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ»  بنابراین نمی توان اینگونه قضاوت نمود که اگر امتی با پیامبری همراهی نمی کرد، جریان حق در سیر نزولی و شکست و نابودی قرار گرفته است بلکه «اراده الهی بر این تعلق گرفته است که رسولان الهی پیروز باشند و قرآن پیامبران را که نهضت های آنها چند روزی بود و بعد از بین رفت، شکست خورده نمی داند بلکه آنها را در بعثت های خودشان پیروز و غالب می داند و بعکس کید شیطان را ضعیف می شمارد»  ، بنابراین اگر صحنه تقابل جریان حق و باطل را در تاریخ، همواره به پیروزی جریان حق بر باطل تفسیر نماییم، آیا معنایی جز تکامل تاریخ خواهد داشت؟

🔸مقام معظم رهبری نیز در بیاناتی با اشاره به تقابل و درگیری جبهه أنبیاء با دشمنان و واکنش متناسب با رفتار آنها فرموده اند :« ...این حادثه همیشه بوده، امروز هم هست، آن روز هم دنیا و دنیاداران در مقابل حرکت پیامبر، با چهره‌ی خشن و سرد و با کمال خشونت رفتار می‌کردند؛ مخصوص امروز نیست؛ اما در همه‌ی موارد هم آن جبهه‌ای که در نهایت عقب‌نشینی کرده، همان جبهه‌ی متکبر و مستکبر بوده است. اینجاست که تاریخ روز به روز تکامل پیدا کرده است. تفسیر الهی تاریخ، این است. تکامل تاریخ، یعنی این. تکامل، یعنی مفاهیم عالی را بهتر درک کردن، تخلق به اخلاق عالی را بیشتر پیدا کردن، و یک‌قدم به سوی یک معرفت صحیح جلو رفتن. به این ترتیب، بشریت قدم‌به‌قدم جلو آمده، تا به دوران نبوت خاتم رسیده؛ و امروز هم همان حرکت به سمت پیش ادامه دارد.»

🔸باید توجه داشت که درون جریان حق، مؤمنین نیز در تولی خود به ولایت، فراز و نشیب هایی داشته اند و ممکن است در برهه ای دچار توقف و یا حتی انحطاط هم شده باشند لکن، منظور از تکامل تاریخ، تکامل همه جوامع درهمه زمانها نیست بلکه برایند کلی حرکت تاریخ، به سمت و سوی تکامل است به عبارت دیگر اگر فراز و نشیب جوامع و سیر صعود و نزول آنها را در نموداری رسم نماییم، حتماً برایند آن مثبت است و به قول شهید مطهری «مجموع جلو رفتن ها بیشتر از مجموع برگشتن هاست ... یعنی اگر ما مجموع زمان ها را و به عبارت دیگر، بشر را از روزی که تمدن و فرهنگ خود را آغاز کرده در نظر بگیریم شک ندارد که امروز جلوتر است»
 

🔸بر اساس نظر علامه طباطبایی، «ظهور دین خاتم به این معناست که استکمال فردى و اجتماعى بشر [در این دوره تا قیامت] به حدى مى‏رسد که «معارف» و «شرایع قرآن» او را کافى است و به بیش از آن نیازمند نمى‏شود»...  در حالیکه در دوره أنبیاء گذشته میبایست با معجزات حسی متنوع و حوادث عجیب و غریب، احساسات مخاطب را متأثر ساخته و عجز و ناتوانی را در آنان برانگیزد تا سر تسلیم فرود آورده و ایمان بیاورند، لکن در این دوره (بعثت تا ظهور و نه صرفاً انسانهای عصر نزول قرآن)، انسانها به درجه ای از رشد و تکامل رسیده اند که معجزه پیامبر خاتم از جنس «کلام» باشد... (جریان سقیفه و مخالفت های بعدی با اسلام را نیز باید در بستر جریان باطل تحلیل نمود و نقضی برای رشد و تکامل جریان حق محسوب نمی شوند و اینکه سقیفه و مصائب عاشورا و مقابله با پیامبر در استقرار قسط و عدل از عوامل نقض رشد و تکامل انسانها شمرده میشود، ناشی از عدم تفکیک جریان حق و رشد و تکامل آن از جریان باطل است.)

🔸... همه این اتفاقات از رشد و تکامل ایمانی، معرفتی و ساختار اجتماعی جریان شیعه حکایت دارد و در حال حاضر نیز کسی نمی تواند منکر رشد معرفت شیعه در روند و محصولات علمی عرصه اخلاق و عقائد و احکام فقهی نسبت به گذشته شود و این سیر تکامل علمی و معرفتی و افقهای پیش روی آنرا نادیده بگیرد...

🔸 حال سئوال این است که اگر یک روند تکاملی و رشد ایمانی و معرفتی برای انسانها تصور نکنیم و تلاش أنبیاء و اولیای الهی را در فراهم آوردن بستر رشد و تکامل آنها و زمینه سازی برای آمادگی آنها و مواجهه با پیامبر و شریعت خاتم و نیز عصر ظهور در طول تاریخ نبینیم، چرا باید پیامبر خاتم و شریعت کامل او  تا زمان بعثت تأخیر بیفتد و همان ابتدای عالم دین و شریعت کامل نازل نشده است؟ و نیز چرا دین پیامبر خاتم همان ابتدای عالم با تعیین اوصیای الهی کامل نگشت و تا یوم الغدیر به تأخیر افتاد و حضور اهل بیت علیهم السلام تا برهه دوم تاریخ تأخیر افتاد و چرا ظهور امام عصر علیه السلام تا برهه سوم تاریخ به تأخیر افتاده است؟! آیا غیر از این است که انسان ها و جوامع و تاریخ میبایست در یک روند تکاملی تولی و عبودیت خود را بر محور ولایت به منصه ظهور بگذارند تا ولایت فرصت ظهور و حضور واقعی یافته و به نحو تمام و کمال محور مناسبات جهان گردد؟! آیا غیر از این است که تاریخ منتظر رشد و تکامل انسانهایی است که خداوند وعده داده است، «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ»  و اینان زمینه ساز ظهور خواهند بود؟! آیا غیر از این است که انقلاب اسلامی و جریان مقاومت در دنیا فراتر از یک حادثه و جرقه ای در ظلمات عصر حیرت، بستر ساز رشد و تربیت انسانهایی است که مانند ایشان در گذشته تاریخ الا شذ و ندر وجود ندارد؟! میلیون ها جوانی که با اینکه امام معصوم را از نزدیک درک نکرده اند و تنها به سیاهی کلام ایشان روی سفیدی کاغذ ایمان آورده اند، با اشاره ای از سوی نائب امام زمانشان، جان و مال خود را به فدای اسلام و انقلاب خواهند کرد...

🔸سئوال دیگر اینکه اگر عاقبت و سرگذشت جوامع قبلی برای جوامع بعدی سرمایه رشد و تکامل نباشد چرا باید به عبرت آموزی از گذشتگان توصیه شود؟ «أَوَ لَمْ یَسِیرُواْ فىِ الْأَرْضِ فَیَنظُرُواْ کَیْفَ کاَنَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِم»‏  این آیه به عبرت آموزی از عاقبت افراد و جوامع گذشته جهت پیمودن راه صحیح سعادت در آینده امر شده است و قطعاً اخبار گذشتگان دستاوردهایی برای آیندگان خواهد داشت و همین دستاوردها زمینه رشد و تکامل آیندگان را فراهم می سازد. همچنین اگر تلاش أنبیاء و اولیای الهی را در تربیت انسانها ولو در مقیاس حداقلی، موفق بدانیم، آیا نسلی که پدران و آبا و اجدادشان مورد تربیت قرار گرفته اند، طبعاً تکامل و رشد آنها نسبت به گذشتگانشان بیشتر نخواهد بود؟! و آیا این سیر تکاملی، معنایی غیر از تکامل تاریخ دارد؟!
 

متن کامل را از این کانال دریافت کنید:

تقریری از تکامل تاریخ

تقریری دیگر از تکامل تاریخ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شهادت یا رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله؟!

🔹متأسفانه علیرغم اخبار و شواهد و قرائن بسیار(که خلاصه ای از آنها را در ادامه ذکر کرده ام)، هنوز از درگذشت پیامبر ص با عنوان رحلت یاد میشود!
🔹روایتی است که از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: «ما من نبی و لا وصی و الّا شهید؛ هیچ پیامبر و وصی پیامبری نیست الّا اینکه به شهادت می رسد». یعنی در راه خدا کشته خواهد شد. شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الامال روایتی در همین مضمون از امام صادق علیه السلام نقل می کنند و تصریح می کنند که روایت صحیحه است.
🔹رسول خدا ص فرمود: هیچ پیامبری یا وصی او نیست مگر آنکه شهید میشود. (بصائر الدرجات ص148و بحارالانوار ج17ص405و ج40ص139) و همچنین فرمودند: هیچ کس از ما (اهل بیت) نیست مگر آنکه مسموم یا مقتول خواهد بود. (کفایه الاثر-خراز قمی ص 162 و وسائل الشیعه ج14ص2 و بحارالانوار ج45ص1 و من لایحضره الفقیه ج4ص17)
🔹شیخ مفید، شیخ صدوق، علامه حلی، شیخ طوسی و ... با ذکر روایاتی اعتقاد به مسمومیت و شهادت پیامبر بخاطر این مسمومیت دارند.
🔹چندین ترور و مسمومیت برای پیامبر نقل شده است در اوایل بعثت، پس از هجرت به مدینه و استقرار حکومت اسلامی که منافقین طمع ریاست داشتند سوء قصد داشتند، در جنگ تبوک و ... 
🔹یک ترور پس از نزول آیه های ابتدایی سوره عنکبوت که صحبت از انسانهای صادق و کاذب میشود (أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُونَ‏.) جبرئیل با اشاره به جریان انتخاب جانشین می گوید : راستگویان آنانند که فرمان رسول خدا ص را در امر جانشینی امیرالمؤمنین اجرا می کنند و آنان که نافرمانى او را می کنند دروغگویانند، پیامبر بلافاصله امیرالمؤمنین را آگاه ساخت و دریچه هایی از علم و حکمت را به او منتقل کرد. این ماجرا زمانی بود که پیامبر در منزل عایشه دختر ابوبکر بود، او هم از ماجرا سئوال کرد، پیامبر قول گرفت که این سر را نگه دارد و او تعهد داد! لکن به حفصه دختر عمر و سپس به پدران خود خبر دادند و نهایتاً منافقان گردهم آمدند و تصمیم به رم کردن شتر پیامبر گرفتند ...
🔹دو بار مسمومیت پیامبر نقل شده است و علامه مجلسی می گوید: احتمال دارد که هر دو سم در شهادت پیامبر مؤثر بوده اند (بحارالانوار ج22ص516)، یکی مسمومیت در جنگ خیبر در سال هفتم هجری و مسمومیت دیگر در سال 11 هجری که در شرف شهادت پیامبر بود.
🔹در جنگ خیبر ، گروهی، زن یکی از اشراف یهود را به نام زینب فریب دادند که پیامبر را از طریق غذا مسموم سازد. آیت الله سبحانی می نویسد: «معروف این است که پیامبر در مرض وفات خود فرمود: این بیماری از آثار غذای مسمومی است که آن زن یهودی خورانده است.» پس از این بیماری است که عایشه و حفصه تصمیم به خوراندن دوا به پیامبر می کنند.
🔹درمنابع اهل سنت روایت شده است: پس بیهوش شد و چون به هوش آمد زنها به او دارو خوراندند در حالی که او روزه دار بود. (الطبقات الکبری ج۲ص۲۳۵)  در دو روایت بخاری و مسلم از قول یکی از زنان پیامبر(ص) آمده است: ما به رسول خدا در هنگام بیماری اش دارو دادیم پس شروع کرد به اشاره کردن به ما که به من دارو ندهید. گفتیم: (مسئله ای نیست) هر بیماری از دارو متنفر است. در بعضی روایات اینچنین آمده: (اهمیتی ندهید) کراهیت مریض از دواست! اندکی بعد پیامبر فرمود: هرکس در خانه است در برابر چشم من باید دارو بخورد بجز عمویم عباس که در کنار شما حضور نداشت.[چون حضرت می دانست آن دوا مسموم است و میبایست آنان رسوا میشدند.] ( صحیح البخاری ج۷ص۱۷ و ج۸ص۴۰ و صحیح مسلم ج۷ ص ۲۴و۱۹۴- تاریخ طبری ج۲ص۴۳۸)
🔹در الطب النبوی ابن جوزی ج۱ص۶۶ میگوید: به او دوا خوراندند در حالیکه بیهوش بود و چون به هوش آمد فرمود: چه کسی با من چنین کرد. این کار زنهائی است که از آنجا آمده اند (با دست به سوی حبشه اشاره کرد) و در روایات صحیح آمده که دو تن از زنان پیامبر(ص) حبشی بودند. (این یک افشاگری از سوی رسول خداست که او را به روشی که زنان حبشیه به شوهرانشان سم میخوراندند مسموم کرده اند. سم حبشه نیز معروف و مشهور بوده است و بعضی از حبشیها متخصص در سحر و شعبده و انواع سم بوده اند.)
🔹عبدالصمد بن بشیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده که آنحضرت فرمود: میدانید پیامبر ص درگذشت یا کشته شد ... او قبل از مرگ مسموم شد. آن دو زن به او سم نوشاندند. (تفسیرالعیاشی ج۱ص۲۰۰ و بحارالانوار ج۲۲ص۵۱۶وج۲۸ص۲۱)
🔹 و سَیَعْلَمُ‏ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون‏

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تأملی در رابطه «فقر» و «ایمان»

🔹از آیت الله جوادی آملی نقل شده است که در مناسبتی فرموده اند:

 «عناصر محوری اقتصاد را قرآن کریم در چند آیه بیان کرده است: اوّلاً مال را به منزله ستون فقرات یک ملّت و جامعه معرفی کرد. در اوایل سوره «نساء» فرمود: ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی‏ جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً﴾؛ یعنی ثروت مملکت را به دست سفیهان نسپارید، زیرا ثروت مملکت عامل قیام و استقامت و پایداری یک ملّت است...پس عنصر اوّل آن است که ثروت در مملکت ستون فقرات آن ملّت است. عنصر دوم آن است که اگر ملّتی نتواند ستون فقراتش را حفظ بکند فقیر است؛ یعنی ستون فقرات او شکسته است. عنصر سوم آن است.ملتی که ستون فقراتش شکسته است این قدرت قیام ندارد چه رسد به مقاومت، تا برسد به اقتصاد مقاومتی.»

🔹به نظر می رسد که ریشه بسیاری از مباحث اینچنین، رابطه فقر و ایمان است که می بایست مورد تبیین قرار گیرد، چه اینکه قبلاً هم از زبان ایشان و گاهی برخی دیگر از بزرگان، شنیده ایم که موضوع «فقر» را به «دینداری» به گونه ای مرتبط می کنند که گویا فقر یکی از عوامل اصلی بی دینی است! و اغلب نیز به این حدیث استناد می شود که «کاد الفقر أن یکون کفرا» ...؛ 

🔹در این رابطه چند نکته بیان می گردد:
اولاً فقر در نگاه اسلام آنچنان که معروف است و اینچنین که تحلیل و تفسیر می شود، مذموم نیست بلکه ممدوح است! هر چند زمامداران بر فقر زدایی از جامعه و ایجاد رفاه نسبی مکلف شده اند، لکن «فقر مادی» نه تنها وضعیت ناگوار و ناپسندی برای مؤمنین توصیف نشده است بلکه از مزایا و عطایا در قبال آن بسیار سخن گفته اند و با توجه به معارفی که بهره مندی از دنیا را بصورت حداقلی (در حد کفاف)، عامل سعادت و بهره مندی حداکثری در آخرت می دانند و نیز دیگر معارف، می توان نتیجه گرفت که فقرمادی اگر همراه با ایمان و صبر و رضایت باشد می تواند عامل سعادت قرار گیرد و از اینروست که به آن افتخار کرده و فرموده اند: «الفقر فخری».  

🔹فقر در صورتی که ایمان و تعهد و تقید دینی نباشد می تواند در کنار آنها بستری در ایجاد ناهنجاریها محسوب شود، لکن قطعاً عامل بی دینی نخواهد بود بلکه بی دینی بر اساس معارف بسیاری از آیات و روایات، ناشی از رفاه و تمول و برخورداریهاست! و در جامعه نیز مشاهده می کنیم، بی دینی در مناطق و شهرها و کشورهای متول و ثروتمند به مراتب بیشتر است و اتفاقاً فقر اثری سازنده و مثبت در عدم تعلق به دنیا و دوری از لذات و شهوات دنیا دارد و این مضمون در آیات و روایات بسیاری تکرار شده است، نظیر آیه 51 سوره فصلت: «وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلى الإِنْسانِ أَعْرَضَ وَنَئا بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ» و آیه 27 سوره شوری: «وَلَوْ بَسَطَ اللّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِى الأَرْضِ وَلکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصیرٌ» و ... و بخاطر همین اثر سازنده فقر است که فرموده اند: «لَوْ لَا إِلْحَاحُ هَذِهِ الشِّیعَةِ عَلَى اللَّهِ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ لَنَقَلَهُمْ مِنَ الْحَالِ الَّتِی هُمْ فِیهَا إِلَى مَا هُوَ أَضْیَقُ مِنْهَا» 

🔹اساساً خداوند برای مؤمنین فقر و ضیق معیشت و برای کفار ثروت و غنی را خواسته است (الدنیا سجن المؤمن و جنت الکافر) در روایتی فرموده اند: «کُلَّمَا ازْدَادَ الْعَبْدُ إِیمَاناً ازْدَادَ ضِیقاً فِی مَعِیشَتِهِ‏». ذیل آیات 33 تا 35 سوره زخرف که خداوند می فرماید: « وَلَوْلا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ؛ وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ ؛ وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقینَ» در روایتی آمده است: «عَنَى بِذَلِکَ أُمَّةَ مُحَمَّدٍ ص أَنْ یَکُونُوا عَلَى دِینٍ وَاحِدٍ- کُفَّاراً کُلَّهُمْ‏ لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ‏ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ لَوْ فَعَلَ اللَّهُ ذَلِکَ بِأُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص لَحَزِنَ الْمُؤْمِنُونَ وَ غَمَّهُمْ ذَلِکَ وَ لَمْ یُنَاکِحُوهُمْ وَ لَمْ یُوَارِثُوهُمْ. (معنى الآیة: لو لا کراهة أن یجتمع الناس على الکفر لجعلنا للکفار سقوفا من فضة ...)»

🔹و اما تنها مصداق فقر مذموم، فقر به معنای فقر معنوی و فقر علمی است و نه فقر مادی: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْفَقْرُ الْمَوْتُ الْأَحْمَرُ فَقُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع الْفَقْرُ مِنَ الدِّینَارِ وَ الدِّرْهَمِ فَقَالَ لَا وَ لَکِنْ مِنَ الدِّینِ». (تعابیر دیگری نیز در روایات نسبت به این نوع فقر آمده است: اشد الفقر الکفر بعد الایمان، الجهل، الغنی علم ...)
 

🔸فقر مذموم است یا ممدوح ؟
(بررسی اقسام فقر)

🔹گاهی اوقات ممکن است فقر بخاطر عدم رعایت برخی آداب و احکام، آثار نامطلوبی داشته باشد و از اینرو برای شخصی نامطلوب و در حکم کیفر و عقوبت و عذاب باشد از جمله فقیری که صبر نداشته باشد، دینش را از دست بدهد و عبادت و یاد خدا را فراموش کند؛ حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «براى خلق خداى تعالى پاداشها و کیفرهاى فقر هست، و از جمله نشانه فقر هر گاه پاداش باشد آنست که داراى خلق نیکو باشد، و پروردگارش را اطاعت نماید، و از حال خود شکوه نکند، و خداى تعالى را سپاس گزارد، و از جمله نشانه فقر هر گاه کیفر باشد آنست که بد خلق باشد، و پروردگارش را نافرمانى کند، و شکوه بسیار نماید، و از مقدّر شده بخشم آید». بنابراین فقر مذموم نیست بلکه بخاطر قیودی ممکن است برای برخی ناخوش و ناگوار باشد.

🔹در برخی موارد، مراد از فقر، نیازمند دیدن خود است که این حالت نیز مذموم است لکن ربطی به فقرمادی ندارد از جمله در جائیکه انسان بزرگترین هم و غمش دنیا باشد و خداوند نیازمندی و احتیاج را جلوی چشمش قرار می دهد: «من اصبح و امسی و اکبر همه الدنیا، جعل الله الفقر بین عینه» و این حالت در أغنیاء بیشتر است!

🔹و اما ممکن است فقر، در مواردی انسان را محتاج خلق لئیم کند که در این موارد نیز از خداوند درخواست بی نیازی از خلق لئیم را باید داشته باشیم و خود فقر مذموم شمرده نشده است: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَنَّهُ دَخَلَ عَلَیْهِ وَاحِدٌ فَقَالَ أَصْلَحَکَ اللَّهُ إِنِّی رَجُلٌ مُنْقَطِعٌ إِلَیْکُمْ بِمَوَدَّتِی وَ قَدْ أَصَابَتْنِی حَاجَةٌ شَدِیدَةٌ وَ قَدْ تَقَرَّبْتُ بِذَلِکَ إِلَى أَهْلِ بَیْتِی وَ قَوْمِی فَلَمْ یَزِدْنِی بِذَلِکَ مِنْهُمْ إِلَّا بُعْداً قَالَ فَمَا آتَاکَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا أَخَذَ مِنْکَ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ ادْعُ اللَّهَ لِی أَنْ یُغْنِیَنِی عَنْ خَلْقِهِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ قَسَّمَ رِزْقَ مَنْ شَاءَ عَلَى یَدَیْ مَنْ شَاءَ وَ لَکِنْ سَلِ اللَّهَ أَنْ یُغْنِیَکَ عَنِ الْحَاجَةِ الَّتِی تَضْطَرُّکَ إِلَى لِئَامِ خَلْقِهِ.»

🔹همچنین فقری که بخاطر اسراف یا کم کاری و کوتاهی انسان حاصل شود، نه بخاطر زهد و تقوی و یا  فقری که بخاطر گناه و خیانت در اموال و ... وعده داده شده است، هر چند به عنوان عقوبت و کیفر شامل حال انسان می شود اما از آن جهت که فقر خیرات و برکاتی برای انسان و سعادت اخروی او دارد، مذموم نخواهد بود کما اینکه در «بلا» اینچنین است .
 

🔸روایاتی در مدح فقر و فقراء
 

🔹چگونه فقر مذموم است و حال آنکه در وصف فقراء فرموده اند که چهل سال زودتر وارد بهشت شده و حساب و کتابشان سهل تر و آسان تر از دیگران است: « إِنَّ فُقَرَاءَ الْمُسْلِمِینَ‏ یَتَقَلَّبُونَ‏ فِی رِیَاضِ الْجَنَّةِ قَبْلَ أَغْنِیَائِهِمْ بِأَرْبَعِینَ خَرِیفاً ثُمَّ قَالَ سَأَضْرِبُ لَکَ مَثَلَ ذَلِکَ‏ إِنَّمَا مَثَلُ ذَلِکَ مَثَلُ سَفِینَتَیْنِ مُرَّ بِهِمَا عَلَى عَاشِرٍ فَنَظَرَ فِی إِحْدَاهُمَا فَلَمْ یَرَ فِیهَا شَیْئاً فَقَالَ أَسْرِبُوهَا (خلوها تذهب) وَ نَظَرَ فِی الْأُخْرَى فَإِذَا هِیَ مَوْقُورَةٌ (مملوه) فَقَالَ احْبِسُوهَا»( الکافی (ط – الإسلامیة)، ج‏ 2، ص 260، ح 1)
«فقراى مؤمنین، چهل خَریف، یعنى چهل سالِ دنیا یا چهل سالِ آخرت، پیش از اغنیا در روضه‏ هاى بهشت خواهند گردید. بعد از آن فرمود: از براى تو مَثَلى بزنم. به درستى که حال اغنیا و فقرا، مثل دو کشتى است که از پیش عشّارى (شخصی که یک دهم مال را اخذ می کند)بگذرانند. پس‏ چون نگاه به یکى کند و در او چیزى نبیند، گوید که: «ببرید!» و به دیگرى نگاه کند و بیند که پُر از متاع است، گوید که‏: نگاه دارید!».

🔹چگونه فقر مذموم است و حال آنکه از فقر به عنوان امانت الهی یاد کرده و و هرکس فقرش را افشاء نکند، اجر روزه دار در حال عبادت دارد: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) یَا عَلِیُّ إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الْفَقْرَ أَمَانَةً عِنْدَ خَلْقِهِ فَمَنْ سَتَرَهُ أَعْطَاهُ اللَّهُ مِثْلَ أَجْرِ الصَّائِمِ الْقَائِمِ وَ مَنْ أَفْشَاهُ إِلَى مَنْ یَقْدِرُ عَلَى قَضَاءِ حَاجَتِهِ فَلَمْ یَفْعَلْ فَقَدْ قَتَلَهُ أَمَا إِنَّهُ مَا قَتَلَهُ بِسَیْفٍ وَ لَا رُمْحٍ وَ لَکِنَّهُ قَتَلَهُ بِمَا نَکَى‏ مِنْ قَلْبِهِ».
«رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: اى على، همانا خدا فقر را نزد مخلوقش به امانت گذاشته هر که آن را نهان دارد، خدایش مانند پاداش روزه‏دارى که بعبادت بپاخاسته دهد و هر که آن را نزد کسى که‏میتواند حاجتش را برآورد فاش سازد و او نکند او را کشته است، آگاه باش که او را با شمشیر و نیزه نکشته، بلکه با زخم به دل کشته است.»(الکافی (ط – الإسلامیة)، ج‏ 2، ص 260، ح 3)

🔹چگونه فقر مذموم است در حالیکه طبق روایات دیگر، خداوند در آخرت، برابر هرآنچه که فقراء در دنیا نداشته اند حسناتی تا 70 برابر اهل دنیا به آنها می دهد و قدرت شفاعت نیکوکاران را به آنها اعطاء می کند و در دنیا به شرط صبر قدرت دیدن ملکوت آسمان و زمین را پیدا می کنند و ... (روایات در پیوست آمده است)

🔹فراوان مواردی هست که از ائمه درخواست رفع فقر و تنگدستی داشتند و اتفاقاً موارد زیادی حضرات فرمودند فقر برای شما بهتر است ولی اصرار کردند و حضرت دعا نمود و فقر از او رفع شد و اتفاقا در برخی موارد عاقبت به خیر هم نشدند! لذا ممکن است ادعیه و اذکار فراوانی هم برای رفع فقر و تنگدستی وجود داشته باشد، اما دلیل نمیشود بگوییم فقر مطلقاً بد و مذموم است! ضمن آنکه ممکن است منظور ادعیه فقر مذمومی باشد که ذکر شد و منظور از طلب رزق هم، در موارد بسیاری رزق علمی و معنوی باشد.
 

🔸وظیفه ما در قبال «فقر»

🔹و اما یک سئوال مهم این است که ما چه موضعی در برابر فقر داشته باشیم؟ 
 در بُعد حکومتی، وظیفه زمامداران فقرزدایی و ایجاد رفاه نسبی در جامعه است اما باید توجه داشت ریشه کن کردن فقر تا زمان ظهور و استقرار دولت الهی نه ممکن است و نه با سنت الهی تطابق دارد چه اینکه در حکمت وجود فقر علاوه بر آنچه گفته شد، فرموده اند: «وَ هُوَ مِمَّا ابْتَلَیْتُ بِهِ الْأَغْنِیَاءَ بِالْفُقَرَاءِ وَ لَوْ لَا الْفُقَرَاءُ لَمْ یَسْتَوْجِبِ الْأَغْنِیَاءُ الْجَنَّةَ»، در بُعد اجتماعی و در راستای اقامه دین و اعتزار پرچم اسلام و مبارزه با کفر و استکبار به قدر کفایت می بایست در جهت استغناء جبهه مؤمنان و تولید ثروت اجتماعی تلاش نمود، در بُعد فردی نیز می بایست در حد تحقق «کفایت» و «قناعت» که در روایات بسیار مورد تأکید قرار گرفته اند، جهت کسب ثروت و سرمایه تلاش نمود و در سیره برخی بزرگان نقل شده است که به اندازه کفایتِ روزشان کاسبی کرده و بقیه روز مشغول عبادت می شدند، البته بدیهی است با وجود مسئولیت های اجتماعی می بایست نسبت به رفع نیاز دین و حکومت و نیز رفع نیاز حاجتمندان و فقراء تلاش نمود و شاید هیچ عبادتی بالاتر از خدمت به خلق نباشد. لکن در عین حال که انسان مؤمن فقیر برای خروج خود و خانواده و مؤمنین دیگر از فقری که اثر نامطلوبی مثل عسر و حرج داشته باشد، تلاش می کند، خوب است که قدر و منزلت «فقر» را نیز بشناسد و تلاش خود را در حد «کفاف» نگاه دارد و کمال رضایت و صبر را داشته باشد و نیز چه خوب است انسان مؤمن غنی، مصرف خود را به حداقل ممکن و در حد کفاف و اضطرار رسانده (وَ اَلْمُؤْمِنُ فِی اَلدُّنْیَا یَأْکُلُ بِمَنْزِلَةِ اَلْمُضْطَرِّ) و از مال و ثروت خود انفاق نموده تا از لحاظ مصرف (و نه درآمدزایی) خود را به درجه عظیم فقراء برساند.

🔹امام سجاد علیه السلام می فرماید: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَجْعَلْنِی نَاسِیاً لِذِکْرِکَ فِیمَا أَوْلَیْتَنِی، وَ لَا غَافِلًا لِإِحْسَانِکَ فِیمَا أَبْلَیْتَنِی، وَ لَا آیِساً مِنْ إِجَابَتِکَ لِی وَ إِنْ أَبْطَأَتْ عَنِّی(تأخیر بیفتند)، فِی سَرَّاءَ (مسرت) کُنْتُ أَوْ ضَرَّاءَ(اندوه)، أَوْ شِدَّةٍ أَوْ رَخَاءٍ، أَوْ عَافِیَةٍ أَوْ بَلَاءٍ، أَوْ بُؤْسٍ (بینوایی) أَوْ نَعْمَاءَ(توانگری)، أَوْ جِدَةٍ (تنگی معیشت) أَوْ لَأْوَاءَ(فراخی نعمت)، أَوْ فَقْرٍ أَوْ غِنًى». (صحیفه سجادیه، ص 106)
 

🔸ستون فقرات جامعه مؤمنین چیست؟!
«ولایت اهل بیت علیهم السلام» ثروت و سرمایه حقیقی مؤمنان؛

🔹و اما آنچه در میان جامعه مؤمنان، اصل، ثروت و سرمایه محسوب می گردد، ایمان و تقوی و ولایت اهل بیت علیهم السلام است که متأسفانه در گفتگوهای اقتصادی و سخن از معیشت مورد غفلت و بی مهری قرار می گردد، و می بایست مسئولین و مبلغان، مؤمنان را متوجه این سرمایه عظیم نمایند که قابل مقایسه با ثروت و داشته های مادی کفار نیست، بلکه طبق روایات توجه به این ثروت عظیم می بایست عامل فرح، رضایت و خشنودی مؤمنین قرار گیرد.

🔹قال الرّسول (صلی الله علیه و آله): «مَنْ هَدَاهُ اللَّهُ لِلْإِسْلَامِ وَ عَلَّمَهُ الْقُرْآنَ ثُمَّ شَکَی الْفَاقَهْ کَتَبَ اللَّهُ الْفَاقَهَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهْ ثُمَّ تَلَا قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ الْآیَهْ قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُواْ هُوَ خَیرٌ مِّمَّا یجَمَعُون».
پیامبر (صلی الله علیه و آله)- کسی که خداوند او را به اسلام رهنمون شده و او را به فهم قرآن مفتخر ساخته و او، با این حال از فقر و نداری شکایت می‌کند، خداوند تا روز قیامت مُهر بدبختی بر پیشانی‌اش می‌زند. قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُواْ هُوَ خَیرٌ مِّمَّا یجَمَعُون. (تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۴۹۰ نور الثقلین)

🔹ابن‌عباس (رحمة الله علیه)- فَفَضْلُ اللَّهِ نُبُوَّهْ نَبِیِّکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَلَایَهْ عَلِیِّ‌بْنِ‌أَبِی‌طَالِبٍ (علیه السلام) فَبِذلِکَ قَالَ بِالنُّبُوَّهْ وَ الْوَلَایَهْ فَلْیَفْرَحُوا یَعْنِی الشِّیعَهَ هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ یَعْنِی مُخَالِفِیهِمْ مِنَ الْأَهْلِ وَ الْمَالِ وَ الْوَلَدِ فِی دَارِ الدُّنْیَا.
ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه)- مراد از فَضْلِ اللهِ، نبوت پیامبر شما و مراد از رحمت الهی، ولایت علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) است؛ فَبِذلِکَ پس شیعیان به آن یعنی نبوت و ولایت، باید مسرور گردند زیرا که این (ولایت و نبوّت)، از تمام آنچه [مخالفان آنان در دنیا] گردآوری کرده‌اند، بهتر است یعنی آنچه مخالفان آن‌ها در زندگی دنیا از اهل و مال و فرزند گردآوری نمایند. (بحار الأنوار، ج۲۴، ص۲۹)

🔹أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) فِی قَوْلِ اللَّهِ قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا قَالَ فَلْیَفْرَحْ بِنَا شِیعَتُنَا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا أُعْطِیَ عَدُوُّنَا مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّه.
امام علی (علیه السلام)- از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل شده که در تفسیر آیه‌ی قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُواْ. فرمود: «شیعیان ما باید به ما [و تبعیت از ولایت ما] خوشحال باشند؛ زیرا این از طلاها و نقره‌هایی که به دشمنان ما عطا شده است، بهتر است».(بحار الأنوار، ج۲۴، ص۶۱)

 

متن کامل را از فایل پیوست در کانال دریافت کنید :

فقر و ایمان
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تحلیلی بر جایگاه «ولایت فقیه»

🔸نکاتی اندر مقوله رابطه «عدالت» و «ولایت»

(به بهانه اشکال تراشی های اخیر عده ای عدالتخواه نما)

🔸آیا می توان به بهانه «عدالت» به «ولایت» خرده گرفت و اشکال کرد؟! حتی اشکال تراشی را از عدالتخواهی فراتر ببریم و بپرسیم که آیا یک فقیه می تواند بر اساس فقاهت و استنباط خود از شریعت، به ولی فقیه اعتراض کند؟! و اینکه چون ولی فقیه معصوم نیست، در صورت خطا و اشتباه و یا خروج از عدالت، آیا نمی توان به او اشکال و اعتراض نمود؟!
 

🔸در تبیین رابطه «ولایت» و «عدالت» ذکر چند نکته ضروری است؛ 

🔹اولاً یک نکته مسلم است و آن اینکه هر کسی می تواند اشکال بگیرد و فهم خود را عرضه نماید و مطابق با فهم خود، گفتار و رفتار و عملکرد ولی خود را بسنجد و قضاوت نماید و حتی اعتراض نماید، لکن این عرضه و اعتراض اگر به تضعیف ولایت بی انجامد - که معمولاً علنی شدن و رسانه ای شدن چنین اعتراضاتی، تضعیف است – و یا مفسده ای همچون تزلزل اعتقادی دیگران داشته باشد، جایز نیست و ثانیاً نکته اساسی که در ادامه توضیح می دهم، اینکه لازم است در حجیت فهم خود تردید نماید.

🔹و اما در بررسی این مسئله می توان یکبار هم از زاویه بحث حجیت ولایت و حجیت فهم و فقاهت سخن گفت، ابتدائاً در یک سطح، حجیت ولایت منوط به فقاهت است، در واقع فقه، تبیین کننده مشروعیت و حدود اختیارات و مختصات ولایت فقیه است، لذا فقهاء در این مرحله می توانند نظریات گوناگونی پیرامون ولایت فقیه داشته باشند، لکن پس از تشکیل حکومت و ولایت فقیه، هر شخصی با هر عقیده ای میبایست الزام عملی نسبت به ولایت فقیه داشته باشند و به هیچ گونه عملکردی که حاصل آن تضعیف و تخریب ولایت و حکومت باشد، جایز نیستند ولو در ارائه نظریه فقهی!

🔹تا اینجا بحث از حجیت، مشروعیت، مختصات کلی و اختیارات ولایت فقیه و حکومت اسلامی بود، اما طبق تعریف ما از فقاهت و اجتهاد در «فقه جامع نظام ولایی»، پس از تشکیل حکومت و حاکمیت ولی فقیه، فقاهت در رابطه با عملکرد ولایت و حکومت فقیه، با محوریت ولی فقیه حجیت میابد. به عبارت دیگر عملکرد، ساختار و برنامه حکومت و چگونگی سرپرستی و کم وکیف ولایت فقیه در اداره جامعه، محتاج فقاهت و اجتهاد سازمانی است و فقاهت در این مقیاس، بر محور ولی فقیه و هماهنگ با اراده او حجیت میابد و فقاهت یک فقیه در تعارض با آن حجیت ندارد. 

بنابراین یک فقیه فضلاً از یک عدالتخواه نمی تواند فهم و اجتهاد خود را در معارضه با اجتهاد سازمانی تحت ولایت و سرپرستی ولی فقیه، معتبر و دارای حجت بداند و بر مبنای آن اعلام موضع و عمل نماید بلکه لازم است در عمل تبعیت داشته باشد و در نظر نیز هماهنگ و تابع چارچوب های فقهی و اجتهادی سازمان فقاهت قرار گیرد. (در جای خود بحث ضرورت انحلال فقاهت فردی - پس از استنباط مکتب اسلام - را در فقاهت سازمانی در زمان حکومت ولی فقیه تبیین نموده ایم.)

🔹بنابراین در مقام فقاهت و معرفت نسبت به ولایت، فقه و فهم فردی می تواند حجت باشد لکن پس از پذیرش ولایت، در مقام امتثال و تولی به ولایت فقیه، فهم و تشخیص فردی حجیت ندارد و میبایست در چارچوبهای اجتهاد سازمانی بر محوریت ولی فقیه، تفقه و اجتهاد نمود و اساساً تفقه و اجتهاد فردی در زمان تشکیل حکومت و ولایت فقیه، در آن محدوده مذکور معنا و حجیت ندارد.

و اما فارغ از مقوله حجیت، ذکر چند نکته دیگر ضروری است:

🔹اولاً عدالت، از طریق نظم و هماهنگی اجزاء با محور واقع میشود (عن فاطمة الزهراء سلام الله علیها: «و جعل طاعتنا نظاماً للملة وامامتنا اماناً من الفرقه») ، در مورد ولایت امامان معصوم علیهم السلام، انتظار تحقق حداکثری عدالت وجود دارد اما در مورد ولی فقیه تا حدی امکان خطا و اشتباه وجود دارد، بنابراین احتمال خطا و اشتباه ناقض و نافی عدالت ولی فقیه نیست، بلکه اساساً انتظار عصمت مطلق از او بیجا و بی معناست.

 اما معتقدیم ولی فقیه، مطمئناً بخاطر بهره مندی از عناصری چون اخلاص، توکل، تعبد، تعهد، فقاهت و ... تا حد زیادی برخوردار از یاری و نصرت خداوند و مصون از خطا و اشتباه است و در نتیجه تا حد زیادی محوریت او در تناسبات اجتماعی و هماهنگی اجزاء با او منجر به عدل و تحقق عدالت می گردد. بنابراین ولایت فقیه تا حد زیادی تحقق بخش عدالت است و سخن گفتن از عدالت بدون هماهنگی اجزاء با یک محور مشخص، لغو و باطل و بی معناست و عدالت بدون محوریت ولایت در مناسبات فردی و اجتماعی واقع نمی گردد.

🔹ثانیاً گرچه عصمت مطلق مختص اولیاء الهی است لکن معتقدیم ولی فقیه دارای عصمت در هدایت راهبردی و کلان جریان تشیع است، به عبارت دیگر با توجه به معارف اسلامی و اعتقادات دینی و با توجه به عنایات اهل بیت علیهم السلام که فرموده اند لحظه ای از رعایت حال شما شیعیان غافل نیستیم و شما را فراموش نمی کنیم و ... نمی توانیم بپذیریم هدایت و سرپرستی جریان شیعه را در برهه ای به دست شخص غیر عادلی بسپارند! و یا نصرت و یاری خود را از ولی فقیه دریغ بدارند که در راهبری و هدایت کلان و سرپرستی شیعیان، خطا و اشتباه داشته باشد هر چند خطا و اشتباه موردی یا جزئی دور از انتظار نیست.


... و اینکه گفته شده پس از پیامبر ص حکومت به دست نا اهلان افتاده است، از موضوع بحث خارج است چه اینکه صحبت از منصب ولایت فقیه و سرپرستی شیعیان است و هیچگاه اهل بیت علیهم السلام این منصب و جایگاه را به نا اهلان نسپرده اند و در زمان خلافت خلفاء خود عهده دار سرپرستی شیعیان بوده اند هر چند حکومت را به عنوان ابزار ولایت در اختیار نداشته اند. 

همچنین معتقدیم که خداوند و اهل بیت علیهم السلام مدیریت قلوب مؤمنان و خواص شیعیان را بر عهده دارند و اگر یک فقیهی مانند حضرت امام (ره) صلاحیت ولایت و حکومت پیدا نماید، قلوب به سوی او تألیف و تمایل پیدا می کنند و اگر ولی فقیه فرضاً صلاحیت و عدالت خود را از دست داد، منعزل و قلوب از حول او متفرق می گردد و حکمت مجلس خبرگان متشکل از خواص مؤمنان، (فارغ از مقوله رأی گیری) ریشه در این حقیقت دارد، 

بنابراین ممکن نیست در برهه ای، هدایت و سرپرستی شیعیان و مؤمنان را شخص غیرعادل و ناصالحی بر عهده بگیرد و مؤمنان و شیعیان و متولیان،  از مسیر هدایت و بندگی و عدالت خارج شوند...

🔹ثالثاً در حکومت ولایی، تحقق نظم و هماهنگی اجزاء بر محور واحد، مصلحت أعظمی است که هیچ مصلحت و دفع مفسده ای را نمی توان با آن مقایسه نمود و ترجیح داد، به عبارت دیگر در فرض خطا و اشتباه در یک تصمیم حکومتی، اگر مفسده ای را تصور نماییم که بخاطر دفع آن، ضرورت مخالفت با امر حاکم را نتیجه بگیریم، باید توجه داشته باشیم که مفسده اخلال در نظم و هماهنگی جامعه و حکومت بر محور ولایت، بسیار عظیم تر از مفسده یک تصمیم حکومتی است هر چند تصمیمی کلان مثل مقوله جمعیت باشد! به عبارت دیگر عدالت یعنی نظم و هماهنگی و تناسب با محور واحد و اینکه هر جزئی در جای خود قرار گیرد و جایگاه آن با محور سنجیده میشود، 

بنابراین گرچه در یک تصمیم اشتباه ممکن است اجزاء با فی الواقع و حکم واقعی هماهنگ نباشند، لکن با محور صالح و عادل هماهنگ هستند و این عین عدالت و حق است، همچنانکه اگر با فی الواقع و حکم واقعی هماهنگ باشند اما با محور صالح و عادل هماهنگ نباشند عین ظلم و سحت و باطل است و نیز همانطور که مفسده نبودن سلطان بیش از مفسده حکومت سلطان جائر است، مفسده نبودن محور واحد و هماهنگی اجزاء حول او بیش از مفسده یک یا چند تصمیم باطل است. 

بنابراین گرچه یک فقیه یا عدالتخواه ممکن است تشخیصی صحیح و مطابق با واقع داشته باشد، لکن اخلال در نظم و هماهنگی نظام ولایی بر او جایز نیست و اقدامات اصلاحی او نیز نباید منجر به تضعیف و تخریب نظام گردد، چرا که اصل حفظ این نظام و هماهنگی است و عدالت نیز تحقق همین هماهنگی اجزاء و تناسب یافتن با محور عادل است، 

بنابراین فصل الخطاب و تعیین کننده جایگاه واقعی هر چیزی و ملاک و معیار مناسبات اجتماعی، ولی فقیه است نه فهم فقیهانه فقیه دیگر چه رسد به نافهمی مدعی عدالتخواهی! در نتیجه تخلف از ولایت جایز نیست گرچه در فرض خطا و اشتباه از سوی ولی فقیه، تلاش جهت ابلاغ نظر به ولی و اصلاح نظر ولی، جایز بلکه واجب است و اگر مستدل و مستند باشد قاعدتاً نتیجه بخش خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خلاصه کتاب فی رحاب اهل البیت علیهم السلام - علم الغیب

یکی از فرق های علم امام با علم خداوند این است که علم خدا قدیم است و قبل از معلومات وجود داشته و عین ذات خدا است ، اما علم حضوری امام این ویژگی را ندارد بلکه حادث است و بعد از معلومات پدید آمده است و عین ذات امام نیست بلکه وجود این علم در نزد امام به معنای آشکار و معلوم بودن امور برای او است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عقل و تعقل در اسلام

نوشته حاضر به بررسی عقل و تعقل در علوم اسلامی و روایات می پردازد، ... اعتراف می کنم که این تحقیق بجز بخش آخر (عقل در روایات) با هدف رفع تکلیف کلاسی دانشگاه، از مطالب سایتهای اینترنتی جمع آوری شده و شاید به درد رفع تکلیف کلاسی شخص دیگری بخورد! هر چند خود این جمع آوری قابل استفاده است. دریافت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تعریف شیعه و تحلیل خاستگاه تشیع

در مورد تشیع اقوال و تحلیلهای متفاوتی بر اساس نوع دیدگاه و مقاصد مختلف وجود دارد که البته می توان با یک تقسیم بندی، وجه جمعی بین اقوال ایجاد نمود. همچنین اقوالی که در رابطه با خاستگاه تشیع ارائه شده است، هر کدام از منظر وبعد خاصی خاستگاه شیعه را مورد کنکاش و تعریف قرار داده اند، در این نوشتار، پس از بررسی اقوال گوناگون، تعریف و تحلیل مختار بیان می گردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تطور تاریخ بر محور ولایت الهیه و نزاع حق و باطل

هدف از خلقت آفرینش، پرستش و بندگی خدای متعال است، و این پرستش و بندگی آنجا ارزش فزونتری میابد که موانعی برای آن خلق شده باشد و انسان را از بندگی و پرستش باز دارد، خدای متعال، خالق هستی و پرورش دهنده عالم، انسان را در کشاکش عقل و نفسش می آزماید تا اراده اش بر استواری بر حق، او را به فلاح و رستگاری برساند . و اینچنین است که حق و باطل در نزاع بر سر تصرف روح و قلب و عمل انسان است . از بدو خلقت و گمراهی شیطان، جریان حق و باطل در دو جبهه شکل می گیرد و تا قیامت در مقابل هم صف آرایی می کنند تا آنکه حق بر باطل غلبه یابد و پیروز شود. با خلقت انسان و تنزل وی به عالم ماده ، حرکت جهان آغاز می شود و تا رسیدن به وعده الهی ادامه می یابد ، حرکت جهان ، تاریخی پر فراز و نشیب می آفریند و به سوی تکامل و پایانی خوش ادامه می یابد. در این تطور ، جریان حق بر محور ولایت خالق هستی ، حرکت می کند تا در موعد خودش بر جریان باطل غلبه و تسلط یابد و ولایت الهی بر تمام عالم سایه افکند و هدف از خلقت محقق شود....

در این نوشتار ضمن تبیین تشتت جریان باطل وانسجام جریان حق در طول تاریخ، به استراتژی اهل بیت علیهم السلام در مبارزه به طواغیت پرداخته شده و قیام امام حسین علیه السلام به عنوان پرچم دار هدایت بشر و نیز قیام امام زمان علیه السلام ، دو عامل محوری تکامل جهان شمرده شده و سه دوره خلقت تا بعثت، بعثت تا ظهور و ظهور تا قیامت به عنوان مراحل تکامل جهان تبیین می شود.

این نوشتار بازنویسی آموخته های حقیر از اساتیدی همچون حضرت حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی میرباقری باقدری اضافات است که در واقع می توان با مراجعه به گفتارهای ایشان به غنای حداکثری این مباحث دست یافت.

کلید واژه ها : تطور تاریخ، ولایت الهیه، حق و باطل، ولایت اهل بیت علیهم السلام، شریعت، ولایت ، تکامل عالم ، قیام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معجزه امامان علیهم السلام

قرآن کریم وقوع امر خارق العاده  و معجزه را برای پیامبران گذشته اثبات کرده است، از مجموع صدها حدیث از معجزات ، امور خارق العاده، خبر از غیب و ... درمورد اهل بیت به روایت شیعه و سنی، اثبات می شود که ائمه اطهار نیز مانند پیامبران دارای معجزه بوده و می توانستند عند اللزوم امور خارق العاده ای را انجام دهند. از این جهت معجزات آنها مانند معجزات پیغمبر اسلام ص و سایر پیامبران است .

تحقیق کلاسی حقیر در دوران دانشگاه (رشته مطالعات تشیع، دانشگاه ادیان) در این موضوع تقدیم می گردد:    دریافت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

علم به غیب در امامان علیهم السلام

با وجود آنکه از علم امامان به غیب در قرآن به ظاهر سخنی نیامده است، چطور علم به غیب در ایشان توجیه می شود؟

اقسام  علم امامان (از لحاظ زمان، موضوع و منبع) چیست؟

بررسی پاسخها به شبهه ناسازگاری علم امامان به مرگ خود و رفتن به صحنه مرگ با آیه «لا تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ (اعراف/188)»

و ...

تحقیق کلاسی حقیر در دوران دانشگاه (رشته مطالعات تاریخ تشیع، دانشگاه ادیان) در این موضوع تقدیم می گردد :    دریافت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰