هدف از خلقت آفرینش، پرستش و بندگی خدای متعال است، و این پرستش و بندگی آنجا ارزش فزونتری میابد که موانعی برای آن خلق شده باشد و انسان را از بندگی و پرستش باز دارد، خدای متعال، خالق هستی و پرورش دهنده عالم، انسان را در کشاکش عقل و نفسش می آزماید تا اراده اش بر استواری بر حق، او را به فلاح و رستگاری برساند . و اینچنین است که حق و باطل در نزاع بر سر تصرف روح و قلب و عمل انسان است . از بدو خلقت و گمراهی شیطان، جریان حق و باطل در دو جبهه شکل می گیرد و تا قیامت در مقابل هم صف آرایی می کنند تا آنکه حق بر باطل غلبه یابد و پیروز شود. با خلقت انسان و تنزل وی به عالم ماده ، حرکت جهان آغاز می شود و تا رسیدن به وعده الهی ادامه می یابد ، حرکت جهان ، تاریخی پر فراز و نشیب می آفریند و به سوی تکامل و پایانی خوش ادامه می یابد. در این تطور ، جریان حق بر محور ولایت خالق هستی ، حرکت می کند تا در موعد خودش بر جریان باطل غلبه و تسلط یابد و ولایت الهی بر تمام عالم سایه افکند و هدف از خلقت محقق شود....
در این نوشتار ضمن تبیین تشتت جریان باطل وانسجام جریان حق در طول تاریخ، به استراتژی اهل بیت علیهم السلام در مبارزه به طواغیت پرداخته شده و قیام امام حسین علیه السلام به عنوان پرچم دار هدایت بشر و نیز قیام امام زمان علیه السلام ، دو عامل محوری تکامل جهان شمرده شده و سه دوره خلقت تا بعثت، بعثت تا ظهور و ظهور تا قیامت به عنوان مراحل تکامل جهان تبیین می شود.
این نوشتار بازنویسی آموخته های حقیر از اساتیدی همچون حضرت حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی میرباقری باقدری اضافات است که در واقع می توان با مراجعه به گفتارهای ایشان به غنای حداکثری این مباحث دست یافت.
کلید واژه ها : تطور تاریخ، ولایت الهیه، حق و باطل، ولایت اهل بیت علیهم السلام، شریعت، ولایت ، تکامل عالم ، قیام
هدف از خلقت آفرینش، پرستش و بندگی خدای متعال است، و این پرستش و بندگی آنجا ارزش فزونتری میابد که موانعی برای آن خلق شده باشد و انسان را از بندگی و پرستش باز دارد، خدای متعال، خالق هستی و پرورش دهنده عالم، انسان را در کشاکش عقل و نفسش می آزماید تا اراده اش بر استواری بر حق، او را به فلاح و رستگاری برساند . و اینچنین است که حق و باطل در نزاع بر سر تصرف روح و قلب و عمل انسان است . از بدو خلقت و گمراهی شیطان، جریان حق و باطل در دو جبهه شکل می گیرد و تا قیامت در مقابل هم صف آرایی می کنند تا آنکه حق بر باطل غلبه یابد و پیروز شود. با خلقت انسان و تنزل وی به عالم ماده ، حرکت جهان آغاز می شود و تا رسیدن به وعده الهی ادامه می یابد ، حرکت جهان ، تاریخی پر فراز و نشیب می آفریند و به سوی تکامل و پایانی خوش ادامه می یابد. در این تطور ، جریان حق بر محور ولایت خالق هستی ، حرکت می کند تا در موعد خودش بر جریان باطل غلبه و تسلط یابد و ولایت الهی بر تمام عالم سایه افکند و هدف از خلقت محقق شود....
تشتت در جبهه باطل
در جبهه کفر هر چند غالباً در عمل انسجام و هماهنگی وجود دارد، اما اولاً گاهی تشتت و تفرقه و درگیری و نزاع نیز بین آنها پدید می آید ثانیاً با وجود انسجام و هماهنگی ظاهری، قلوب آنها هماهنگ و منسجم نیست بلکه تشتت فراوانی بین آنها وجود دارد«تحسبهم جمیعاً و قلوبهم شتّی»(حشر14)، علت تشتت، عدم عامل مشترک بین قلوب است، در واقع ریسمان تمسک به ولایت الهی که در ولایت اولیای الهی ادامه یافته است[1] در قلوب آنها وجود ندارد، به عبارت دیگر تولی به ولایت و تبعیت اعتقادی و قلبی از ولی الهی در قلب آنان وجود ندارد، اگر تبعیت از طاغوت و سلطان جائر هم وجود داشته باشد بر اساس قانون و اجبار است نه اختیار و محبت، چنین تبعیتی در خلاء نظارت و قانون به سرپیچی یا کودتا منجر می شود، چون تبعیت قراردادی است نه الهی و اعتقادی، فرق بارز قانون قراردادی با قانون الهی ، جرأت و جسارت بر نقض آن است، اساساً ویژگی قانون قراردادی ، قدرت بر نفی است، چرا که همانطور که بر اساس رأی قانونگذار اعتبار یافته است، براساس نظر و رأی او نیز اعتبار خود را از دست می دهد ، اما قانون الهی مشروعیت آسمانی دارد و انسانها مکلف به طاعت هستند و قدرتی بر نقض یا سلب مشروعیت و اعتبار آن ندارند. همچنین تفاوت حاکمی که اساس مشروعیت وی نصب الهی است، و ولایت او بر انسانها از جانب خداوند متعال تفویض شده است، با حاکمی که از جانب انسانها اعتبار یافته است و وکالت مردم را در رهبری و سرپرستی به عهده دارد در همین است که پایان قرار داد به نقض آن است اما پایان ولایت و سرپرستی ولی به خواست و اراده خداوند است و انسانها را در آن حقی نیست که آن ولایت قابل نقض و سلب باشد. جریان حق که هم در ایمان و اعتقاد و هم در عمل متولی به ولایت الهی هستند، تبعیت ایمانی، اعتقادی و عملی از ولی خود دارند و یک انسجام قلبی و عملی را پدید می آورند اما جریان باطل ممکن است بخاطر اهداف مادی مشترک، در عمل، انسجام ظاهری یا موقتی داشته باشند که در واقع قلوب آنها ممکن است زمانی در مقاصد مادی هم جهت شوند اما به طور کلی هیچگاه قلوبشان هماهنگ وهمراه نیست چرا که در این جریان ولایت باطنی و تبعیت قلبی وجود ندارد وتبعیت ظاهری و قراردادی نیز دوام و کارآمدی کافی ندارد.
ولایت خداوند و اولیای او عامل وحدت و انسجام قلوب مؤمنین
در واقع قلوب مؤمنین خانه نور خداوند و هر آنچه که متصل به نور خداوند می باشد، است ، قلوب مؤمنین با اتصال به منبع نور، یک پیوستگی و انسجام خاصی دارد، ولایت و محبت خداوند و اولیای او ، قلوب مؤمنین را به یکدیگر پیوند داده است اما در مقابل قلوب کفار که خالی از نور و محبت و ولایت خداوند و محبان اوست، خانه محبت غیر او ست و غیر او کثیر و متعددند بنابراین قلوب کفار به تعداد غیر خداوند واحد، کثیر و متعدد است، از جهت نور خداوند منحرف و به ظلالت و تاریکی غیر خدا متمایلند و در واقع از جهت واحد منحرف گشته و به جهات متفاوت متمایلند، بنابراین تشتت بسیار دارند، در قلب مؤمن غیر از جهت واحد و محبت واحد یافت نمی شود (حُبُّ الدُّنْیَا وَ حُبُّ اللَّهِ لَا یَجْتَمِعَانِ فِی قَلْبٍ أَبَداً- وَ لَنْ یَجْتَمِعَ حُبُّنَا وَ حُبُّ عَدُوِّنَا فِی قَلْبٍ وَاحِد[2])
طواغیت و تحدید با شعار آزادی
طاغوت و مستکبران علیرغم ادعای آزادی، انسان را محدود می کنند و در واقع در سه حوزه روح و معنویات، حوزه عقل و عقائد و حوزه اعمال انسان محدودیت ایجاد می کنند، لذتهای بی نهایت روحی را محدود به لذتهای محدود و زودگذر و پرضرر مادی و نیز محبت، عشق و احساسات قلبی انسان را منحصر در مصادیق مادی فانی می کنند، علم و معرفت انسان را نسبت به عالم غیب و ماوراء ماده به علوم تجربی و مادی محدود کرده و تبعیت و پرستش و ولایت خدای متعال را محدود به تبعیت و پرستش و ولایت شیطان ضعیف و محقر می کنند، به عبارت دیگر میل به کمالات واقعی را محدود در میل به کمالات مادی می کنند، سعادت حیات دنیوی و اخروی انسان را فدای توهم سعادت دنیا می کنند و وجود عظیم انسان را در تصور محدودی از بدن مادی وی خلاصه می کنند (غافل از اینکه وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُوم[3]ٍ، بدن مادی انسان تنزیل یافته محدودی از وجود با عظمت اوست) و تلاش انسان جهت آبادی آخرتش را محدود به تلاش برای آبادی دنیای پست و فانی می کنند.
ظاهر امر آزادی است ، آزادی از قیود و خطوط و چارچوبها و اوامر و نواهی ، اما واقعیت آن اسیری است ، اسیر خیالات و اوهام شدن، اسیر خرافات و باورهای ناصحیح شدن، اسیر شهوات و هوای نفس و لذت های مادی شدن ، اسارتی که هر چه عمیق تر شود رها شدن از بند اسارت سخت تر است و ممکن است زمانی محال شود.( خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ[4])
استراتژی اهل بیت در مبارزه با طاغوت
اهل بیت علیهم السلام در مقابله با طاغوتیان دنیا پرست، ارزشمندترین دارایی نزد دنیا پرستان یعنی دنیا را در راه حفظ اسلام فدا می کنند تا بشر را متوجه ارزش بالاتری نمایند.
در فدا کردن دنیا نیز شدید ترین حالت را انتخاب می کنند و شدت مصائب را به جان می خرند و در اوج بلایا وارد می شوند تا در عمق قلوب بشر، اوج تأثیرات گذارده شود و بشریت حق و باطل را بشناسند و متوجه امر خطیر ولایت شوند.
ورود به بلایا و مصائب تبعاتی دارد :
اولاً بر اساس ویژگیها و خواص دنیا، بلا و مصیبت دنیا موجب ارتقاء درجه مؤمن می شود، هر چه شدت مصائب بیشتر شود درجه مؤمن ارتقاء می یابد، عظیم ترین مصائب در ارتباط با بهترین مخلوقات خداوند در عاشوراء بوقوع پیوست و امام حسین علیه السلام تمام داشته های خود را در راه خداوند بذل نمود و خداوند نیز جایگاهی رفیع به او اهداء نموده است.
حسین دوست خداست و خداوند به دوستداران دوست خود نیز نظر لطف می افکند و به پیروان او درجات رفیعی عطا می کند، بنابراین مصیبت حسین علیه السلام موجب ارتقاء درجات مؤمنین عالم می شود.
محبت حسین ارزشمندترین کالا محسوب می شود چرا که محبت خداوند متعال را به همراه دارد، ابراز محبت نیز به سوز دل است و اشک و اقامه عزا و نقل مصائب و ...
ثانیاً بلا و مصیبت آنگاه که از سوی دشمن برسد و صحنه ظلمی به مثابه میدان نمایش ظالم و مظلومی خلق شود، دو اثر در قلب بوجود می آورد، محبت نسبت به مظلوم و بغض نسبت به ظالم و همین حب و بغض قلبی شاخصه ایمان است ، ایمان به حق و کفران باطل ، پذیرش عقائد حق و رد شرک ، این ایمان و اعتقاد راسخ، انسان را به سوی یاری حق و دشمنی با باطل می کشاند، این هدایتی است که بواسطه محبت جریان حق بخصوص محبت سید الشهداء صورت می گیرد .
چنان این محبت ارزشمند است که توصیه های فراوانی به توسعه محبت در قلوب مؤمنان از طریق وعظ و اقامه عزا و اشک و ماتم شده است .[5]
این صحنه نمایش ظلم ظالم به مظلوم آنگاه در اوج اثرگذاری قرار می گیرد که بهترین بندگان خدا در نقش مظلوم قرار گیرند و این برهان را در اذهان بشر می آفریند که اگر دنیا و آنچه در آن است از لذات و رفاهیات ، ارزش داشت خداوند از بندگان خوب خود دریغ نمی کرد و اگر بلا و مصیبت دنیا بی ارزش بود خداوند آنرا به بندگان خوب خود عرضه نمی داشت.
از آنجا خداوند و انبیاء و ائمه معصومین و اولیاء الله همه در جریان حق و در یک جبهه هستند ، محبت به جریان حق، محبت به یکایک آنهاست، بنابراین محبت به خداوند و اولیاء الهی در زمانهای گذشته قبل از تاریخ عاشوراء ، محبت به امام حسین علیه السلام هم محسوب می شود. (ابى عبد اللَّه جعفر بن محمّد الصّادق علیهما السّلام : ... فَقَدْ ثَبَتَ أَنَّ جَمِیعَ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ کَانُوا لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ مُحِبِّینَ وَ ثَبَتَ أَنَّ أَعْدَاءَهُمْ وَ الْمُخَالِفِینَ لَهُمْ کَانُوا لَهُمْ وَ لِجَمِیعِ أَهْلِ مَحَبَّتِهِمْ مُبْغِضِین[6])
حسین علیه السلام پرچم دار هدایت بشر
قیام امام حسین علیه السلام و شهادت او و مصائب عظیم ایشان، نقطه عطفی در تاریخ بشر است و ایشان پرچم دار هدایت انسانها محسوب می شود و این واقعه و آثار و برکات آن محدود به زمان خاصی نیست ، کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا .
همچنین در مقابل سید الشهدا نیز اولیای طاغوت پرچم دار کفر و شرک و هدایت گر جریان باطل در طول تاریخ هستند به همین دلیل در روایات آمده است که هر خیانت و اعمال زشت و گناه و ظلم و ستم که از زمان حضرت آدم تا موقع قیام قائم از بنى آدم سرزده به گردن اولی و دومی است.[7]
واقعه کربلا در زمانی رخ داد که اسلام بدست اولیای طاغوت با خطر نابودی مواجه بود و از این جهت حساسترین لحظه تاریخ محسوب می شود زمانیکه خلفای جور با بدعتهای خود ارزشها و مقدسات اسلام را تغییر می دادند و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام می کردند، لازم بود تا در مقابل بزرگترین فاجعه تاریخ بشر، بزرگترین حماسه آفریده شود. بنابراین حفظ اسلام مدیون واقعه عاشوراست (ُ حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ[8]) و بزرگداشت عاشوراء تا قیامت موجب حفظ اسلام است ، از این جهت است که امام راحل فرمود این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است و از همین روست که دشمنان اسلام به مقابله با مجلس عزای حسین علیه السلام می پردازند.
محبت مقدمه معرفت است و معرفت سبب تولی به ولایت الهی و تبری از ولایت طاغوت است، دریچه قلب مؤمن با محبت حق گشوده می شود تا نور علم و معرفت بدان بتابد (ِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ [9] - علم نوری است که خداوند در قلب هر آنکس که بخواهد هدایتش کند، قرار می دهد) همچنانکه قلب با محبت باطل سیاه و تیره می گردد و مانع جذب نور حق می گردد. دل خانه خداست به غیر او نباید راه داد... (وَ قَدْ قَالَ النَّبِیُّ ص حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ وَ مِفْتَاحُ کُلِّ سَیِّئَةٍ وَ سَبَبُ إِحْبَاطِ کُلِّ حَسَنَة- دوستى دنیا سررشته تمام گناهان است و کلید تمام بدیهاست و سبب تباه شدن هر خوبى می باشد) بنابراین محبت حسین علیه السلام مقدمه معرفت به حق و شناخت باطل است و این معرفت به یاری حق و تبری از باطل می انجامد و نهایتاً اهداف جبهه حق محقق می شود که همان بندگی و پرستش خدای متعال است و بدین وسیله انسان به سعادت دنیا و آخرت می رسد.
یکی دیگر از آثار و برکات عاشوراء عبرت آموزی و الگو سازی بود، حقیقتی به نام شهادت تقویت شد، مؤمنان و شیعیان آموختند که در راه رسیدن به آرمانها و اهدافشان از عزیزترین دارائیشان یعنی جان و مال و فرزند بگذرند و هر چه دارند در راه خدا اهداء نمایند و با خون خود درخت اسلام را آبیاری کنند . آموختند که چیزی مهمتر از حفظ اسلام نیست و در این راه باید همه چیز فدا شود (همانطور که امام راحل فرمودند : حفظ نظام اوجب واجبات است و امام مهدی علیه السلام نیز جان خود را فدای انقلاب اسلامی ایران می کند) همین الگو سازی و آموزه های عاشورایی بود که موجب به راه افتادن قیامهای شیعیان یکی پس از دیگری علیه حاکمان ظلم و جور شد و نهایتاً قیام مردم مؤمن ایران که مقدمه ساز ظهور امام عصر خواهد بود انشاء الله.
قیام قائم تسکین قلوب مؤمنین
اساساً در جریان عاشوراء و همچنین در زمان حیات امامان علیهم السلام دو جریحه به قلب مؤمنان وارد آمده است که تسکین و آرامش قلوب مؤمنین به ظهور منجی آخر الزمان است:
یک . جسارت و هتک حرمت اهل بیت علیهم السلام بواسطه بلایا و مصائبی که برای حضرات ایجاد کردند، قلوب مؤمنین را جریحه دار کرده است و تسکین قلوب ایشان بواسطه ظهور منتقم و انتقام ایشان از دشمنان اهل بیت علیهم السلام است. بنابراین شیعیان و مؤمنان در انتظار ظهور حجت در فراهم کردن مقدمات ظهور بواسطه اقامه دین تلاش می کنند و خود را برای قیام امامشان آماده می سازند چرا که وعده حق را باور دارند.
دو . سلب حق حکومت و تحقق ولایت : جریان ولایت الهی و هدایت و سرپرستی مؤمنان از طریق اهل بیت علیهم السلام حقی بود که خداوند به ایشان بخاطر شایستگیهایشان افاضه فرموده است و از طریق این ولایت می بایست بندگی و پرستش خدای متعال و به دنبال آن سعادت دنیا و آخرت انسانها محقق می گشت اما غاصبان حق اهل بیت و اولیای باطل و کفر و طاغوت این حق مسلم اهل بیت را سلب کرده و این فرصت را از بین بردند و عصر حیران و ظلمت و جهل و گمراهی را سبب شدند چرا که مانع تمسک انسانها به اهل بیت علیهم اسلام شدند (إِنِّی تَرَکْتُ فِیکُمْ أَمْرَیْنِ لَنْ تَضِلُّوا مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا کِتَابَ اللَّهِ وَ أَهْلَ بَیْتِی ...[10]) و بدین جهت ظلالت و گمراهی آفریدند و اگر جریان نفاق و التقاطی اولیاء طاغوت در آن زمان نبود و این حق به حقدار می رسید (ِ لَوْ تَکَافُّوا عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَیْهِ ... َ لَفُتِحَتْ عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ[11]– اگر خلافت را به علی علیه السلام می سپردند برکات آسمان و زمین بر آنان گشوده می شد) و سعادت دنیا و آخرت انسانها محقق می گشت. بر این اساس سعادت دنیا و آخرت تا ظهور امام عصر عج محقق نخواهد شد و ناتوانی بشر در تحقق آن با تولی به ولایت کفر بر همگان آشکار می گردد و آنگاه حجت بر انسانها تمام شده و ظهور واقع می گردد. شیعیان به امید ایصال حق به محق در انتظار منتظر به یاری جریان حق می شتابند.
بنابراین عاشوراء و ظهور حجت دو واقعه کلیدی و دو نقطه عطف در تاریخ بشر، دو عامل اصلی در تکامل انسانها و تحقق اهداف جریان حق محسوب می شود.
شریعت در پرتو ولایت
پذیرش ولایت مقدمه طاعت (عمل به مناسک و شریعت) و شرط قبولی آن است، بواسطه ولایت از ظلمت خارج می شوند نه فقط با طاعت و عمل به مناسک و شریعت : اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(بقره257). چنانچه بواسطه عدم پذیرش ولایت ، اعمال وی پذیرفته شده نیست و ارزشی ندارد (قَالَ الصَّادِقُ ع النَّاصِبُ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ لَا یُبَالِی صَامَ أَوْ صَلَّى أَوْ زَنَى أَوْ سَرَق إِنَّهُ فِی النَّار- دشمن ما اهل بیت فرق نمىکند که روزه بگیر و نمازگزار باشد و یا دزد و زناکار، (بهر حال) او در آتش است؛ َ سَوَاءٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ هَذَا الْأَمْرَ صَلَّى أَوْ زَنَى - بر مخالف ولایت ما اهل بیت تفاوتی نمی کند که نماز بخواند یا زنا کند)، راز شکوه و عظمت و نظم و نظافت اهل سنت در عبادات و اقامه نماز هم این است که شیطان کاری با عبادات باطل و بی اثر ندارد.
اهل بیت علیهم السلام محور تکامل عالم
عالم رو به رشد و تکامل است و غیر از این با حکمت و عظمت خداوند سازگاری ندارد.
در عالم معنا و باطن، اهل بیت علیهم السلام محور حرکت و تکامل عالم هستند. و ولایت تکوینی ایشان در جهان ساری و جاری است چنانچه طبق روایات اگر ولایت اینان لحظه ای قطع شود جهان از هم فرو می پاشد...
در عالم ماده و ظاهر، ممکن است ولایت باطل و کفر و طاغوت مدتی بر جریان حق غلبه داشته باشد چنانکه به خاطر خاصیت دنیا ، شرک و معصیت بدان راه یافته است اما نهایتاً در دنیا و در عالم ماده و ظاهر نیز جریان حق بر باطل غلبه خواهدکرد .
وعده خدا بر غلبه حق بر باطل ، جبر نیست بلکه طبیعت و ماهیت جریان حق محکوم به فلاح و پیروزی و طبیعت و ماهیت جریان باطل محکوم به شکست است چون اولاً اولیای باطل ذاتاً در تحقق اسباب سعادت انسانها ناتوان هستند. طبیعت دنیا این است که اراده های انسانها در جریان حق بر اراده های انسانها در جریان باطل غلبه کند، چون اساساً جریان حق مجرای ولایت و سرپرستی خدای متعال است و تنها او عالم به بشر و قادر به تأمین نیازهای وی و سعادتمند کردن اوست. ثانیاً یکی از عوامل رشد و تعالی جبهه و جریان اهل حق ، شیطنت و دشمنی اهل باطل است، چنانچه قبلاً ذکر شد ظلم ظالمان موجب ارتقای درجه و اجر و ثواب مظلومان است و هر چه دشمن قوی تر و مجهز تر شود جبهه اهل ایمان نیز قوی تر و آماده تر خواهد شد. (تقویت جریان حق در سه حوزه روح و معنویت، عقائد و معارف، مظاهر تمدنی) هر چه فضا و اسباب گناه و معصیت در جامعه بیشتر می شود، تقوی ، دینداری و ایمان و معنویت اهل حق بیشتر و قوی تر می شود (َ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیْبَةً الْمُتَمَسِّکُ فِیهَا بِدِینِهِ کَالْخَارِطِ لِلْقَتَاد - امام ششم فرمود : براى صاحب الامر غیبتى باشد، آنکه در دوران این غیبت دیندارى کند چون کسى باشد که شاخه درخت خار را بدست بکشد تا برک و خار آن را بگیرد (کنایه از نهایت سختى و آزردگى است) طبق دیگر روایات دینداری در آخر الزمان مانند نگاه داشتن آتش سوزان کف دست سخت است[12] یا در اوصاف یاران آخرالزمانی امام عصر عج گفته شده صاحبان دلهای آهنین و ایمانهای محکم و اراده های راسخ و ....) ، هر چه شبهات اعتقادی و ادیان و مکاتب و عرفانهای نوظهور و باطل رشد می یابد ، شیعیان و مؤمنان در دفاع از آموزه ها و عقایدشان قوی تر می شوند (چنانچه در طول تاریخ بسیاری از کتب اعتقادی شیعیان در پاسخ به شبهات و تهاجمات اعتقادی دشمنان نوشته شده است)، هر چه اهل کفر و طاغوت رشد و پیشرفت مادی و تمدنی داشته باشند ، جبهه اهل حق نیز به تناسب رشد و توسعه و پیشرفت خواهد داشت (پیشرفتهای صنعتی و علمی ایران اسلامی شاهدی بر این مدعاست) هر چند معتقدیم مظاهر تمدنی منتسب به دین و اسلام هنوز ایجاد نشده است!
اساساً عصر غیبت ، عصر ضلالت و حیران بشر بخاطر ناشکری نعمت ولایت و کفران نعمتی است که انسانها نسبت به سرپرستی اهل بیت علیهم السلام مرتکب شدند و نیز فرصتی است که خداوند به بشر برای اتمام حجت داده است تا ثابت شود که در پرتو ولایت و سرپرستی کفر راه به جایی نخواهند برد و در دروان منتهی به ظهور است که همه انسانها به نوعی به دنبال منجی می گردند و به شدت چنین خلاءی را احساس می نمایند (إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقین[13]).
در عصر منتهی به ظهور شیعیان و مؤمنان با رشد و تکامل در حوزه روح و معنویت بواسطه محبت به اهل بیت علیهم السلام و نیز رشد و تکامل در حوزه اعتقاد و معرفت نسبت به اولیای الهی و در حوزه عمل بواسطه عبادات و رعایت تقوای الهی زمینه ساز ظهور و پدیدآورنده ظهور صغری خواهند بود. اینان با شکر نعمت ولایت (ولایت فقیه) موجب ازدیاد نعمت شده و خداوند ظهور ولی عصر عج را مرحمت می نماید. (لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُم[14])
مراحل تکامل جهان
مراحل تکامل جهان را می توان سه دوره شمرد : دوره خلقت تا بعثت، دوره بعثت تا ظهور، دوره ظهور تا قیامت
در دوره اول گمراهی و جهالت و عصیان انسانها در آن دوره بسیار شکل ساده داشته و دور از بدیهیات عقلی بود ، پرستش خدایان دروغین مانند : خورشید و ستارگان، بت ، حیوانات و ... نشان از نبودن عقل و خرد است، برخلاف دوره های بعد که عصیان و سرپیچی از خداوند متعال بر اساس عقائد و ایدئولوژیهای پیچیده باطل و منحرف صورت می گیرد، خدایان دورغین شکل ساده خود را از دست داده و مظاهر تمدنی به خود گرفته است و گاهی آنقدر باطل توسعه می یابد که در مظاهر دینی و ارزشی با جریان حق یک رنگ و یک نوا می شوند و شاید آنگاه اثری از شرک و بت پرستی در این بخش از جریان باطل دیده نشود چرا که إِنَّ الشِّرْکَ أَخْفَى مِنْ دَبِیبِ النَّمْلِ عَلَى صَفَاةٍ سَوْدَاءَ فِی لَیْلَةٍ ظَلْمَاء - رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: شرک از حرکت یک مورچه روى سنگ سیاه در شب تاریک هم مخفىتر است. فتنه های آخرالزمان نیز بخاطر پیچیدگیهای عصیان در این دوره است. هر چند آنچه که نزد کفار است را تسامحاً عقل می نامیم اما اساساً با رشد عقل در دوره دوم و پیچیدگی عصیان و کفر، یکی از دستاوردهای جبهه باطل ، روشی کارآمد برای مقابله با جریان حق، نفوذ در قالب نفاق است و اینچنین است که از همان اوائل دوران بعثت (جریان سقیفه) تا دوران منتهی به ظهور جریان نفاق ظهور پیدا کرده و فتنه ها می آفریند.
بنابراین در دوره اول عمدتاً عقل کارآمدی لازم را نداشت و انسانها آنطور که باید از آن استفاده نمی کردند.
دراین دوره تلاش انبیاء تکامل در حوزه تمایلات و گرایشات بود تا زمینه ظهور عقل فراهم شود ، انبیاء سعی می کردند تمایلات فطری انسانها بیدار کنند تا متوجه عقل توانمندشان شده و آن را به کار گیرند ، چنانچه امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید : فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ ... یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ یُرُوهُمْ آیَاتِ الْمَقْدِرَةِ - خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود، و هر چندگاه، متناسب با خواستههاى انسانها، رسولان خود را پى در پى اعزام کرد تا وفادارى به پیمان فطرت را از آنان باز جویند و... توانمندىهاى پنهان شده عقلها را آشکار سازند و نشانههاى قدرت خدا را بنمایانند،
در این دوره انسانها باید با مشاهده قدرت خداوند ، متوجه تمایلات فطری خود شوند و به سبب و در پی آن، عقل فرصت حضور و فعالیت یابد. چنانچه بعثت پیامبر ، مهر ختمی بر تکامل اخلاق بشر بود ، (رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ ص بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق[15]) و بشر وارد مرحله جدیدی شد که در آن عقل حکومت می کند، و آن لحظه که فرمود َ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً بِوَلَایَةِ وَلِیِّی وَ مَوْلَى کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَة[16] ، عرضه علم دین و اعتقادات اتمام یافت و زمان رشد عقل بواسطه علم و عقائد آغاز شد و این دوره ادامه دارد تا ظهور حجت عج که عقل به کمال خود رسیده و پذیرای علم و معرفت کامل است، در زمان ظهور علم و معرفت به طور کامل عرضه می شود و مرحله شکوفایی تمدن اسلامی آغاز شده و ایمان و عقاید و علم و معرفت در عینیات بشر ظهور پیدا کرده و جهان آباد خواهد شد.
در دوره خلقت تا بعثت ، انسانها نیاز به تصرفات قلبی دارند تا پرده جهل و ظلمت از قلب آنها برداشته شده و تمایلات فطری آنها آشکار شود، بنابراین انبیاء با ابزار معجزه ، قدرت خداوند متعال را نمایان می سازند تا عظمت و بزرگی آیات خداوند قلوب آنان را خاشع ساخته و متوجه حقیقت خالقیت و ربوبیت خدای متعال شوند. در بخشی از این دوره حقیقت خالقیت خداوند مورد تأکید بوده و در بخشی دیگر ربوبیت خداوندمتعال چرا که خالقیت را پذیرفته بودند، اما ربوبیت و هدایت خداوندمتعال را نمی پذیرفتند، آنجا که فرعون ادعای ربوبیت می کرده است، ادعای خالقیت نداشته است. خداوند به موسى و برادرش ، هارون فرمان مىدهد : اى موسى و اى هارون! به نزد فرعون بروید و بگویید : ما از طرف کسى آمدهایم که خداوند و پرودرگار توست ، تو را پرورش داده و به کمال رسانیده . اى فرعون! تو که ادّعا مىکنى ربّ برتر و بالاتر مردم هستى ، سخت در اشتباهى ، و ادّعایى واهى و دروغین دارى . ما بر صدق سخنمان آیه و نشانهاى از جانب پروردگارت به همراه داریم .[17] یا آنجا که حضرت ابراهیم علیهالسلام در پاسخ به نمرود که ادعای ربوبیت کرده بود می فرماید : ربّ من که اللّه است ، آفتاب را از مشرق بیرون مىآورد .اگر تو رب هستى و در این ادعّا صادقى ، خورشید را از مغرب بیرون بیاور! فَبُهِتَ الَّذِى کَفَرَ[18] یا آنجا که حضرت ابراهیم علیهالسلام در برابر با ستارهپرستان و ماهپرستان و خورشیدپرستان استدلال می کند، مثلاً شب هنگام ستارهاى روشن مىبیند . به انبوه ستارهپرستان رو کرده مىگوید : هَـذَا رَبِّى [19] این ستاره درخشان ، پروردگار من است! اما وقتى ستاره غروب مىکند ، ابراهیم علیهالسلام به ضعف و نقص آن اشاره کرده مىگوید : این نمىتواند رّب من باشد . رّب من نباید غروب کند و من غروب کنندگان را دوست ندارم . داستان در مورد ماه و خورشید نیز تکرار مىگردد و در آخر کار ، پس از غروب خورشید میفرماید : یَـقَوْمِ إِنِّى بَرِىءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ * إِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا وَمَآ أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ[20] . اى قوم من! همانا من از همه چیزهایى که شما آنها را شریک ربوبیّت خداوند قرار دادهاید ،بیزارم . من روى دل به سوى کسى مىکنم که آسمانها و زمین را خلق فرموده و ربّ من است . اصحاب کهف نیز که در برابر طاغوت عصر خویش به پا مىخیزند، از ربوبیّت پروردگار آسمانها و زمین دم مىزنند : وَ رَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضِ ...[21] پروردگار ما همان رب آسمان و زمین است . این نزاع ادامه دارد تا آنجا که حتی اهل کتاب ، احبار و راهبان خویش را به جاى خداوند ، «رب» خویش قرار دادند...
شاید بتوان گفت علت اینکه عصر امامت در مرحله دوم تکامل جهان واقع شده است، این است که در این دوره با ظهور عقل، بستر مناسب درک شریعت وجود داشته است، انسانها قدرت پذیرش و تولی به ولایت ائمه علیهم السلام و نیز قدرت درک و فهم حقایق اعتقادی و تکالیف شرعی را پیدا کرده اند و در این دوره با نزول و تبیین شریعت، انسان متنعم به نعمت دین شده و به سعادت دنیا و آخرت نزدیک تر شده است و در دوره قبل به علت مغفول ماندن عقل ، ظرفیت پذیرش دین کامل نبوده است.
متناظر با سه مرحله رشد و تکامل و تطور تاریخ، طبق روایات سه مرحله رشد و تکامل در انسان وجود دارد : هفت سال اول زندگی انسان که دوره شکل گیری عواطف، احساسات، تمایلات و گرایشات قلبی است، کودک مورد عطوفت و محبت واقع میشود ، سفارش شده است در این دوره کودک نباید خشونت ، غضب و سختگیری ببیند بلکه با محبت و خوشرویی، شیرینی عبادت و بندگی را حس کند، هفت سال دوم زندگی دوره ای است که فرزند باید مورد مشورت واقع شود تا در تمییز و تشخیص خوب و بد تمرین کند، دوره شکل گیری عقل و قدرت درک و فهم اوست، دوره آموختن علم و معرفت است، لذا در این دوره سفارش به تربیت فرزند شده است[22] اما هنوز عقل و فهم و درک آن کامل نیست و نباید انتظار عمل صحیح داشت،[23] یا دوره سوم که با بلوغ عقل فرزند شروع می شود، فهم و درک کامل شده و عقائد او شکل گرفته و قدرت تمییز حق از باطل را دارد ، در این دوره فرزند عبد می شود و مکلف به تکالیف شرعی است و کوتاهی در عمل نیک از او پذیرفته شده نیست. در این دوره آموختن حلال و حرام و عمل به آنها سفارش شده است . بنابراین دوره اول دوره شکل گیری روح و قلب انسان، دوره دوم دوره شکل گیری و تکامل عقل و عقائد انسان و دوره سوم دروه تکلیف و عمل است همچنانکه دوره اول تاریخ جهان دوره شکل گیری روح و تمایلات فطری انسانها و دوره دوم دوره تکامل عقل و دین و دوره سوم دوره عمل کامل به دین و ظهور تمدن اسلامی است.
از ویژگیهای دوره دوم پیشرفت عقلانی تمدن مادی جریان باطل و نیز پیشرفت عقلانیت دینی جریان حق است، تمدن مادی در جهت عصیان خدای متعال و سرپرستی طاغوت رشد و توسعه می یابد و همچنان که ابزارهای عصیان تنوع می یابد، کفار نیز به اشکال و طرق گوناکون به معصیت خداوند می پردازند، تنوع امیال و گرایشات باطل، تنوع عقائد باطل و تنوع گناهان و معاصی از نشانه های دوره منتهی به ظهور است و هر چه این سیر ادامه می یابد انحرافات شدت می یابد، تغییرات منجر به تحول میشود تا آنجا که ارزشها ضد ارزش و منکرات ارزش می شود و ... در این شرایط تمامی روابط و تناسبات فردی و اجتماعی از حالت صحیح خود خارج شده بر اساس مطامع و اغراض والیان کفر و طاغوت تنظیم شده است و به عبارتی حقوق انسانها به نفع قدرتمندان و حاکمان تضییع شده و عدالت از بین می رود و در دوره سوم عدالت به عنوان مهمترین شاخصه عصر ظهور ، در پی نابودی ولایت شیطان و جریان ولایت الهیه در همه امور و شئون فردی و اجتماعی انسانها تحقق می یابد، آن هنگام که روابط و مناسبات حول ولی خدا به تناسب و اندازه حقیقی نظیم می شود.
طبیعی است در دوره دوم ، عقلانیت دینی نیز باید به قدری رشد کند تا جامعه اسلامی را به مرز بلوغ برساند و اینچنین زمینه سازی ظهور صورت گیرد تا با بلوغ جامعه حجت ظهور نماید و امیال و عقائد و اعمال انسانها را در جهت حق هماهنگی و سرپرستی نموده و رشد و تکامل بخشد.
دوره سوم دوره بلوغ تاریخ است، یعنی عقل در حد تکامل خود می تواند دین را فهم و درک نماید و انسان با عقلانیت دینی تمدن اسلامی را بنا نماید. دوره سوم دوره حضور ولی خدا و تحقق حکومت الهی و جریان کامل ولایت الهیه بر سراسر گیتی و نابودی ولایت کفر و طاغوت است،
دوره سوم، دوره تکامل انسان و جامعه است، تکامل در سه بعد روح ، عقل و عمل، انسانها به عالیترین درجات روحی نائل آمده و عقلانیت ، علم و معرفت آنها تکامل یافته و در عمل نیز در راه سعادت دنیا و آخرت مطابق با شریعت گام بر می دارند. محور تکامل نیز ولی خداست،
تکامل و ارتقاء روحی و معنوی انسانها و دستیابی کامل به علوم باطنی (علاوه بر علوم مادی)، تسلط انسان بر ماده و طبیعت را به دنبال دارد و در این دوره جهان ماده تسخیر انسان مؤمن می گردد و همچنانکه نیازهای انسانها تغییر می کند و ماهیت مادی و پست خود را از دست می دهد و به نیازهای روحی و معنوی ارتقاء میابد، رفع نیازها نیز با ابزار ماوراء ماده صورت می گیرد، در این دوره تنعمات مادی و رفاه و سعادت دنیا در پی عبودیت و پرستش خداوند حاصل می شود (من کان همّه الآخرة جمع اللّه شمله، و جعل غناءه فى قلبه، و أتته الدّنیا و هى راغمة، و من کان همّه الدّنیا فرّق اللّه أمره، و جعل فقره بین عینیه، و لم یأته من الدّنیا إلّا ما کتب له - رسول خدا صلّى اللَّه علیه و اله فرمود : کسى که همه اندیشناکى او آخرت باشد، خداوند کار و بارش را پیوسته مىدارد و غناى خود را در دل او مىنهد و دنیا با خوارى به سوى او مىآید...[24]) و هیچگاه تنعمات مادی و لذات و رفاهیات دنیایی مقصد و مطلوب مؤمنین نخواهد بود چون اساساً با رشد و ارتقاء روحی و علمی مؤمنان، نیازهای آنان متحول شده و به دنبال لذت واقعی که همان قرب به خدای متعال است ، خواهند بود.
در این دوره هدف از خلقت محقق می شود (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون[25]) بندگی و پرستش خدای متعال، با جریان ولایت خدای متعال بر همه شئون فردی و اجتماعی انسان، محقق می گردد. صفات خداوند متعال در جامعه متجلی می گردد، وحدت خدای واحد بر جهان سایه می افکند، تمام انسانها با یک آهنگ و هماهنگ و منسجم به عبادت و بندگی می پردازند.
مهدی عبدالهی اردیبهشت نود
[1] عن ابی حمزة الثمالی عن ابی جعفر علیه السّلام انه قال: ولایتنا ولایة اللَّه الّتی لم یبعث نبیّا قطّ إلّا بها.(بصائر الدرجات/ 75 الکافی 1/ 437)
- از ابو حمزه ثمالى از امام باقر (ع) نقل شده که فرمود: ولایت ما ولایت خداست، همان ولایتى که هیچ پیامبرى را جز بر اساس آن مبعوث نکرده است.
[2] أمالی المفید، ص: 233
[3] سوره حجر ، آیه 21
[4] سوره بقره ، آیه 7
[5] پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: کلّ من بکى منهم على مصاب الحسین اخذنا بیده و ادخلناه الجنّة - هر کسى از امّت من براى مصائب حسین علیه السّلام گریه کند، در قیامت دست او را مىگیریم و او را وارد بهشت مىسازیم (بحار، ج 44، ص 293)
[6] تفسیر صافی ، جلد 1 ، صفحه 28
[7] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج53، ص: 14
[8] الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص: 127
[9] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج1، ص: 225
[10] الإحتجاج على أهل اللجاج، ج1، ص: 150
[11] خطبه فدک ، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها - کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج1، ص: 493
[12] قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله: یأتى على النّاس زمان الصّابر منهم على دینه کالقابض على الجمرة. (جامع الاخبار/ 152 البحار 28/ 47)
رسول خدا (ص) فرمود: بر مردم زمانى مىآید که اگر کسى بر دین خود شکیبا باشد مانند کسى است که آتش در کف گرفته است.
[13] سوره اعراف ، آیه 128
[14] سوره ابراهیم ، آیه 7
[15] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج67، ص: 372
[16] الإحتجاج على أهل اللجاج، ج1، ص: 57
[17]سوره طه ، آیات 43 ـ 47
[18]سوره بقره ، آیه 258
[19]. انعام : 76 .
[20]. انعام : 78 و 79 .
[22] قَالَ الصَّادِقُ ع دَعِ ابْنَکَ یَلْعَبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ یُؤَدَّبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ أَلْزِمْهُ نَفْسَکَ سَبْعَ سِنِین ( من لا یحضره الفقیه، ج3، ص: 492)
[23] عن موسى بن جعفر قال قال علىّ علیه السّلام: مروا صبیانکم بالصّلاة اذا کانوا ابناء سبع سنین (مستدرک جلد 2 صفحه 558) عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: الغلام یلعب سبع سنین و یتعلّم الکتاب سبع سنین و یتعلّم الحلال و الحرام سبع سنین. (فی الوسائل: کتاب النکاح، باب «استحباب تعلیم الصبیّ الکتابة و القرآن سبع سنین»)
[24] نهج الفصاحة مجموعه کلمات قصار حضرت رسول ص، ص: 821
[25] سوره ذاریات، آیه 56