- در یک نبرد و رویارویی با جبهه کفر، چه چیزی عقب نشینی را موجه می سازد؟
- آیا پذیرش مذاکرات و توافقات آن، یک عقب نشینی تاکتیکی محسوب می شود؟ یا در نظر برخی یک تغییر استراتژی در سیاستهای استکبار ستیزانه با دشمنان است؟!
- آیا مذاکرات که یحتمل به صلح و تعامل با غرب منتهی می شود، مصداقی از عقب نشینی است؟
- آیا در زمان حاضر جمهوری اسلامی ایران در موقعیت عقب نشینی قرار داشت؟ آیا فشار اقتصادی، سیاسی یا نظامی از سوی کفار و دشمنان اسلام به حدی بوده است که چاره ای جز عقب نشینی و پذیرش مذاکرات و توافقات نبوده است؟
- آیا به زعم برخی مسئولین در موقعیت صلح امام حسن علیه السلام قرار داشتیم و می بایست صلح را بر مبارزه ترجیح دهیم؟
- اگر فرضاً مذاکرات به مصلحت کشور بوده آیا امکان استقامت و پایداری در برابر زیاده خواهی غربیها و عدم تسلیم در برابر فشارهای آنان وجود نداشت؟
- آیا «نرمش قهرمانانه» اتفاق افتاده و نتیجه توافقات مورد تأیید است؟
1- بر اساس معارف دینی، شکی در این نیست که تکوین عالم بر تقابل، رویارویی و نبرد جریان و جبهه حق و باطل بنا شده است و مطابق با اصول و ارزشهای والای اسلام و نیز آرمانهای انقلاب اسلامی، سعادت دنیا و آخرت و عزت جامعه شیعیان در گرو مبارزه بی امان با کفار و مستکبران عالم است و در این راه می بایست پایداری و استقامت کرد و سختیها را به جان خرید و با ایثار مال و جان در این جهاد شرکت نمود و طبق آیات قرآنی، صلح و دوستی با کفار و مستکبران معنایی ندارد و ... و البته گاهی نیز برای تقویت جبهه حق و زمینه سازی برای کسب پیروزی (مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیِّزًا إِلَى فِئَةٍ[1]) لازم است عقب نشینی تاکتیکی داشت .
2- بیانات مقام معظم رهبری به عنوان اساسی ترین راهبرد جریان تشیع، حکایت از برتری موقعیت ایران در جهان و قدرت و عظمت بی سابقه در منطقه و ضرورت ایستادگی و مقاومت در برابر مستکبران عالم و استکبار ستیزی دارد.
3- هرچند بین مذاکره و عقب نشینی تفاوت بسیار است اما اگر تسامحاً مذاکره را مصداقی از عقب نشینی بدانیم، باید توجه داشته باشیم در یک رویارویی و نبرد تمام، اساساً مذاکره با دشمن جایگاهی ندارد مگر آنکه مصلحت جبهه حق اقتضاء نماید به عنوان یک تاکتیک، جهت قدرت گرفتن و زمینه سازی برای پیروزی در موضوعاتی به مذاکره پرداخته شود. حال این مصالح چیست؟ چه چیزی مذاکره را موجه می سازد؟ آنچه تا کنون در ضرورت مذاکرات عمدتاً مطرح شده است عبارت است از تحریم، فشار اقتصادی و ضیق معیشت مردم، البته برخی در یک تحلیل موجهانه تری صحبت از ضعیف شدن جریان مقاومت در جهان بخاطر نبودن پشتیبانی اقتصادی مناسب از سوی ایران می کنند. اکنون این سئوال مهم باید پاسخ داده شود که بر اساس معارف سیاسی اسلام، عقب نشینی یا مذاکره بخاطر مسائل مادی و اقتصادی توجیهی دارد؟ آیا در جریان صلح امام حسن علیه السلام و موارد مشابه آن، ضعف مادی و توان اقتصادی عامل اثرگذاری در پذیرش صلح و توافق بوده است؟ در یک بررسی کلی و با توجه به سیره اهل بیت و معارف اسلامی به نظر می رسد، فشار اقتصادی و تنگنای معیشتی و کاهش قدرت مادی نمی تواند دلیل موجهی بر این امر باشد، و در این شرایط به استقامت و پایداری و امید به فرج و گشایش و برکت و بهبود اوضاع از جانب خداوند توصیه نموده اند وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ و آنچه تا کنون در تاریخ به عنوان عوامل صلح و توافق مشاهده می کنیم این است که مردم و خواص یک جامعه به منظور بهبود اوضاع معیشتی و رفاه و مادیات، رهبری جامعه را به توافق و مذاکره و پذیرش صلح و سازش مجبور سازند. در واقع ضعف بصیرت، دنیا طلبی، تمایل قلبی به دشمنان و ... عواملی است که زمینه ساز تحمیل جام زهر بر رهبری و پذیرش مذاکره، توافق و صلح و سازش می گردد. بنابراین در این شرایط مذاکره یک عقب نشینی تاکتیکی و اختیاری نیست بلکه به سبب ضعف فکری و بصیرتی نیروی انسانی واقع می گردد.
4- در شرایط فشار اقتصادی و تنگنای معیشتی، مهمترین ابزار فشار خواص بر رهبری ، شکل دهی مطالبات عمومی مردم در جهت مطالبه رفاه و آسایش و دنیا طلبی است و فاصله گرفتن از فرهنگ مقاومت و ایثار و پایداری و صبر و تحمل سختیها و مشکلات و در این شرایط است که خواص سخن از مشکلات و سختیهای تحمل ناپذیر زده و آنرا در اذهان مردم برجسته ساخته و احساس نگرانی و ترس نسبت به فقر و نیاز در آینده ایجاد می نمایند (الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ... بقره/268) و نیز مردم را ظریفانه! از قدرت نظامی استکبار و اثرگذاری سیاستهای اقتصادی آنان بر معیشت و رفاه و حتی آب خوردن! می ترسانند (إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَخافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ، آل عمران/175) و اینچنین اولاً مذاکره و توافق نزد مردم به یک ارزش و مطلوب واقعی تبدیل شده و ثانیاً رهبری چاره ای جز پذیرش مطالبه عمومی مردم و تأیید توافق و مذاکره ندارد.
5- آنگاه که مذاکرات و توافقات به یک آرزو و ارزش تبدیل شد، برخی خواص و مسئولین به آن افتخار می کنند و اینجاست که رهبری تأکید می نماید مذاکرات قبل از این دولت نیز در سالهای گذشته جریان داشته است و اساساً به درخواست غرب با واسطه گری یکی از کشورهای منطقه بوده است، پس اگر اصل مذاکرات به مذاق برخی خوش آمده است، ربطی به رویکرد و عملکرد این دولت مردان ندارد!
همچنین، برخی خواص که رفاه دنیا و رونق معیشت خود را در صلح با دنیا! و تعامل و سازش می پندارند وانمود میکنند که استراتژی نظام در برابر کفر و استکبار و زورگویان عالم تغییر کرده است اما رهبری تأکید می کنند، مذاکرات تنها در موارد خاصی بوده است و نه در رابطه با سرنوشت جریان مقاومت و جبهه حق در مقابل باطل، لذا این تصور که رویکرد ایران در مواجهه با غرب تغییر خواهد کرد و صلح و تعامل با دنیا محقق خواهد گشت، تصور باطلی است، چه اینکه اولاً مستکبران دنیا و 5 کشور مذاکره کننده تمام دنیا نیستند و ثانیاً چه توافق باشد و چه نباشد رویکرد استکبار ستیزی و مبارزه با ظالمان و حمایت از مستضعفان، ثابت و تغییر ناپذیر است.
6- آنچه در روند مذاکرات، با روی کار آمدن دولت یازدهم منجر به تغییر رویه مذاکرات گشته است، تسلیم در برابر خواسته های طرف مذاکره و پذیرش محدودیتهای مد نظر آنان و روحیه صلح و سازش و تعامل است. بنابراین هر چند مذاکرات با بی میلی و عدم خوش بینی مقام معظم رهبری مورد تأیید قرار گرفته است اما تغییر رویکرد مذاکرات به سوی تسلیم و پذیرش خواسته های طرف مذاکره هیچگاه مورد تأیید ایشان نبوده است، و این تفسیر صحیحی از نرمش قهرمانانه است، «نرمش» با انجام «مذاکرات» محقق گشته است و «قهرمانانه» بودن مذاکرات و حفظ عزت و اقتدار کشور بواسطه «عدم تسلیم» و پذیرش خواسته ها و محدودیتهای آنان محقق خواهد شد و به عبارت دیگر اصل مذاکرات به عنوان یک عقب نشینی تاکتیکی و تحقق نرمش در سیاستهای استکبار ستیزی مورد تأیید است اما قهرمانانه بودن آن و حفظ عزت و اقتدار و دستاوردهای کشور در گرو عدم تسلیم و سازش با طرف مذاکرات است، اما سیاست دولت یازدهم و عملکرد آن در مذاکرات به نوعی انحراف از مسیر نرمش قهرمانانه محسوب می شود چرا که منجر به پذیرش محدودیتها و تسلیم در برابر زیاده خواهی غربیها شده است.
در این مسیر انحرافی و البته طولانی، آنچه که بر اساس ابراز نگرانیهای مقام معظم رهبری و عدم خوش بینی ایشان قابل پیش بینی بود، شکل گیری توافق بد و نقض خطوط قرمز کشور بود که متأسفانه این توافق بد شکل می گیرد و تیم هسته ای بر سر دو راهی انتخاب «بد» و «بدتر» واقع می گردد، پذیرش یا عدم پذیرش، در واقع نتیجه این انحراف از مسیر صحیح مذاکرات، قرار گرفتن ایران در تنگنای دو سرنوشت نامطلوب بود که انتخاب هرکدام تبعات منفی بسیاری خواهد داشت : یک، عدم پذیرش توافق بد ، شاید تا کنون کمتر راجع به تبعات منفی عدم پذیرش توافق بد سخن گفته باشیم، در حالیکه در طی این مسیر انحرافی مذاکرات و شکل گیری توافق بد، عدم پذیرش آن نیز تبعات بسیار بدتری را برای کشور خواهد داشت از جمله متهم شدن ایران به نداشتن منطق گفتگو و عدم تعامل و اثبات این نکته به جهان که تنها راه حل مشکل هسته ای ایران، حمله نظامی است!
دو، پذیرش توافق بد : تیم مذاکره هسته ای، در مواجهه با یک توافق بد، آنگاه که از یک توافق خوب و انعطاف و تسلیم مذاکره کنندگان در برابر خطوط قرمز ایران، نا امید می شوند، و ظاهرا با هماهنگی مسئولین نظام، پذیرش این توافق را بر عدم پذیرش و تبعات بدتر آن، ترجیح می دهند و البته سرنوشت آنرا به فرایند مبهم بررسی و تصویب مجلس، احاله می دهند.
بنابراین اگر چه با حفظ روحیه مقاومت و تقویت فرهنگ استقامت و پایداری، می توانستیم همچنان در مقابل فشارها و تهدیدات نظامی، اقتصادی، سیاسی و ... بایستیم و دشمن را به زانو در آوریم (همچنانکه دشمنان به شکست سیاست تحریمها اعتراف کردند) اما بخاطر رویکرد غلط برخی خواص و مسئولین، مذاکرات را پذیرفتیم و نیز هرچند می توانستیم قهرمانانه بر سر میز مذاکرات، یک نرمش قهرمانانه را رقم بزنیم اما با انحراف از مسیر مذاکرات قهرمانانه و نقض خطوط قرمز خصوصاً در توافق ژنو، در موقعیتی قرار گرفتیم که نهایتاً چاره ای جز پذیرش توافقی بد نداشته باشیم!
[1] ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الأَدْبَارَ (15) وَمَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیِّزًا إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاء بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ (انفال/۱6) اى کسانى که ایمان آوردهاید هر گاه [در میدان نبرد] به کافران برخورد کردید که [به سوى شما] روى مىآورند به آنان پشت مکنید (۱۵)و هر که در آن هنگام به آنان پشت کند مگر آنکه [هدفش] کنارهگیرى براى نبردى [مجدد] یا پیوستن به جمعى [دیگر از همرزمانش] باشد قطعا به خشم خدا گرفتار خواهد شد و جایگاهش دوزخ است و چه بد سرانجامى است .