مهدی عبداللهی

۲۹ مطلب با موضوع ««فقه جامع نظام ولایی»» ثبت شده است

تفاسیری از «نظام» در دین، فقه و فقاهت

به نظر می‌رسد، آنچه محل اختلاف نظر و منشاء سوء برداشت‌هایی در رابطه با فقه نظام ساز شده است، تفاسیر و تعاریف مختلف از نظام در دین و شریعت و فقه است که با تبیین مراتب و تفکیک ساحات و تمایز ساختار آنها، چه بسا بتوان غلبه وجوه اشتراک را بر وجوه افتراق و اختلاف در بین همه نظرات صاحبنظران نشان داد. گاهی شخصی از یک مرتبه از نظام در ساحت و ساختاری سخن می‌گوید و شخص دیگر در مرتبه و ساحت و ساختاری دیگر کلام او را قضاوت می‌نماید و اینگونه خلط مفاهیم سبب سوء تفاهم می‌شود، همچنین برخی تفاسیر از نظام در فقه و فقاهت، مورد انکار و مناقشه هیچ کسی نیست و امید است که شناخت تفاسیر گوناگون نظام، به هم اندیشی و تضارب آراء و تقارب اذهان و اشتراک نظر بیشتری بیانجامد.

اگر «فقه» را در یک نگاه جامع، دانش اداره و سرپرستی زندگی فردی و اجتماعی انسان بدانیم که می‌بایست شاء و رضا و اراده الهی را در تغییر و تحول و تکامل عالم و مافیه رقم بزند[۱]، در ضرورت چنین فقهی می‌توان گفت که اساساً اراده و خواست خداوند به بندگی جهان و جهانیان تعلق گرفته است (و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون) که این پرستش و بندگی، می‌بایست با همه ارکان و اجزاء واقع شود، به عبارت دیگر اگر اراده و شاء و سخط و رضای خداوند را «نظام تشریع» و عالمی را که بندگی و پرستش خدای متعال در آن واقع می‌گردد، «نظام تکوین» بدانیم، هماهنگی نظام تکوین با تشریع، همان هدف از خلقت عالم خواهد بود.[۲] مسلم است تکوین عالم که عبارت است از دنیا و مافیها، یک کل منسجم، منظم، پیوسته و نظامی از روابط و نسبتهایی بین اجزاء است که اگر حول محور عالم (ولایت الهیه) به اعتدال و هماهنگی برسد، در واقع با تشریع خدای متعال تطابق یافته است. همچنین تشریع عالم به معنای علم و دین، یک کل منسجم، پیوسته و متشکل از ارکان و اجزائی منظم، هماهنگ و خالی از تعارض و تهافت و تناقض است؛ بنابراین فقاهت و کسب معرفت نسبت به چنین نظامی، می‌بایست در صدد کشف نظام مند یک منظومه واقع شود و به عبارت دقیق تر «فقه نظام» در صدد «فهم نظام مند از نظام تشریع و ترسیم منظومه‌‌ای از مناسک بندگی برای سرپرستی نظام خلقت» است.

آنچه اخیراً در رابطه با «فقه نظام» یا «نظام» در «فقه» در بین صاحبنظرانِ عرصه فقاهت مطرح شده است، از دو جنبه «علمی» و «سیاسی» قابل بررسی است، جنبه علمی این بحث، به چیستی و چرایی نظام در فقه یا فقه نظام و نیز قابلیت فقه در نظام سازی و چگونگی آن می‌پردازد و جنبه سیاسی این بحث، به ضرورت و رسالت حوزه و فقهاء در بهره گیری حداکثری از فقه در جهت تأمین نرم افزار حکومت و اداره جامعه و نیز تأمین برنامه زندگی فردی و اجتماعی می‌پردازد خصوصاً در شرایط پیچیده و تمدنی جهان امروز که جامعه اسلامی مبتلا به موضوعات متنوع و متضلع و مشتمل بر خرده موضوعات فراوان و مرتبط است، نقش فقه در تحقق شریعت در مناسبات جامعه، اهمیت و ضرورت دوچندان می‌ابد.

الف) چیستی و چرایی نظام در دین، فقه و فقاهت

ابتدا به جنبه علمی این موضوع می‌پردازیم، در طرح این بحث چند پیش فرض خواهیم داشت از جمله در مسئله رابطه دین و تجدد، حضور حداکثری دین در استحاله تجدد و تمدن غرب و انحلال نظامهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آن در مسیر نیل به حیات طیبه و نیز در مسئله نقش دین، کارآمدی حداکثری آن و نقش آفرینی آن در همه حوزه‌ها و عرصه‌های زندگی و در مقیاس فردی و اجتماعی و تمدنی. همچنین در تعریف دین و شریعت و تفاوت و ترابط آنها تنها به این نکته اکتفاء می‌گردد که دین پهنه‌‌ای از ازل تا ابد و دامنه‌‌ای از علم خداوند تا شریعت نازله دارد که از نزد خداوند به محملهایی همچون اهل بیت علیهم السلام، لوح محفوظ،‌ام الکتاب، قرآن، مصاحف معصومین و … منتقل شده و از این طریق در عالم جریان یافته است. دین که همان اسلام است، مراتب گوناگونی دارد، در یک مرتبه کامل نزد خداوند است و مرتبه کامل آن به هیچ کس عطا نشده است، مرتبه بعدی نزد اهل بیت علیهم السلام است و پس از ایشان در مراتب گوناگون منتشر می‌گردد.

سه مفهوم «صراط»، «سبیل» و «طریق» وجود دارد که به نظر می‌رسد با «دین»، «شریعت» و «منهج» نسبت دارند، برخی روایات، شرعه و منهاج را سبیل و سنت شمرده اند، در برخی روایات به این سه گانه نیز اینگونه اشاره شده است: «و لا یَحتَمِلُهُ الدِّینُ و الشَّریعَهُ و سَنَنُ القُدوَهِ و أئمّهِ الهُدى»[۳] به هر حال منهاج، سنت عملی یا طریق عملی انبیاء و اولیاء برای تحقق شریعت است و تبعیت از شریعت، انسان را به صراط دین میرساند (صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ دِینًا قِیَمًا، انعام/۱۶۱)؛ اما در اینجا مسامحتاً دین و شریعت را یک حقیقت واحد فرض می‌کنیم. «نظام» نیز علی رغم تعاریف متعدد و اغلب مشابه، در اینجا به معنای «مجموعه‌‌ای هدفمند شامل ارکان و اجزاء مرتبط و متعاضد، منظم و هماهنگ حول محوری واحد و دارای تناسب و ارتباطی معین» است، البته عرفاً شاید به مجموعه‌‌ای غیرهدفمند، دارای اجزائی غیرمنظم و ناهماهنگ نیز تسامحاً نظام گفته شود لکن در اینجا معنای دقیق آن مورد نظر ماست.

در تبیین و تفسیر نظام و تطبیق آن با شریعت، فقه و فقاهت، تنوع و تکثر وجود دارد، تفاسیر گوناگون از «نظام»[۴] اقسام زیر را شامل می‌شود و همه این تفاسیر در فقه و فقاهت می‌بایست مورد توجه و ملاحظه قرار گیرد:

نظام ارکان و اجزاء دین و شریعت،

نظام تکالیف و مناسک بندگی (نظام اخلاقی(ارزشی)، نظام اعتقادی(توصیفی)، نظام احکام(تکلیفی))

نظام مفاهیم و اصطلاحات دین و شریعت (حدود معنایی و روابط آنها)

نظام احکام شریعت،

نظام احکام و ابواب فقهی،

نظام ساختار، محتوا و روش‌های دانش فقاهت،

نظام موضوعات و مسائل فقهی،

نظام عینی جامعه و حکومت (ساختارهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی)

هرچند تبیین و تشریح کافی و وافی موارد فوق، تفصیل و تطویلی فراتر از نوشتار حاضر می‌طلبد، لکن اجمالی از توضیحات بیان می‌گردد:

۱- نظام ارکان و اجزاء دین و شریعت

دین اسلام دارای ساختاری هماهنگ و منظم است که هیچ اختلاف و اعوجاجی در آن راه ندارد (وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیرا) و نیز دارای ارکانی است که شرایع گوناگون بر آن استوار است (فَإِنَّ لِدِینِ اللَّهِ أَرْکَاناً) همچنان که تبیین دین در کلام اهل بیت علیهم السلام، دارای نظام است (فَمَا تَنَاقَضَتْ أَفْعَالُکَ‏ وَ لَا اخْتَلَفَتْ أَقْوَالُکَ‏ وَ لَا تَقَلَّبَتْ أَحْوَالُک‏)، اقوال ایشان منطبق با قرآن است (فَإِنَّا إِنْ تَحَدَّثْنَا حَدَّثْنَا بِمُوَافَقَهِ الْقُرْآنِ) و دارای هماهنگی و ارتباطی وثیق و عمیق است (إِنَّ کَلَامَ آخِرِنَا مِثْلُ کَلَامِ أَوَّلِنَا وَ کَلَامَ أَوَّلِنَا‌ مُصَادِقٌ لِکَلَامِ آخِرِنَا… فَإِنَّ مَعَ کُلِّ قَوْلٍ مِنَّا حَقِیقَهً وَ عَلَیْهِ نُوراً)، بنابراین با نظر به اجزاء و ارکان دین و شریعت و تناسبات و روابط آنها، مجموعه و منظومه بودن شریعت امری مسلم و غیرقابل انکار می‌نُماید که این انتظام و انسجام خیلی محل اختلاف و مناقشه نیست.

۲- نظام تکالیف و مناسک بندگی

اگر مقصود از زندگی و حیات حقیقی، بندگی است، بندگی می‌بایست در همه ابعاد وجودی انسان واقع گردد، هم در حوزه تمایلات، احساسات، عواطف، حب و بغض، سخط و رضا و … و هم در حوزه افکار، عقاید، معارف، عقلانیت و علم و دانش و هم در حوزه جوارح، رفتار و عملکرد؛ در واقع انسان باید توحید و پرستش خدای متعال را هم در احوال و هم در افکار و هم در اعمال خود جاری سازد و هر سه بعد وجودی خود را از شرک پالایش نماید و این بندگی در این سه بعد نیازمند مناسک روحی، فکری و عملی است و خداوند ارزشها و حسن و قبح‌های اخلاقی، توصیفات و هست و نیست‌های اعتقادی و باید و نبایدهای تکلیفی را در شریعت خود تحت عنوان علوم ثلاثه اخلاق، عقاید و احکام به ودیعه نهاده است که بی شک این سه نیز منظومه‌‌ای هماهنگ و متناسب برای رشد و تکامل انسان در جهت بندگی خدای متعال در زندگی فردی و اجتماعی است. این هماهنگی و تناسب، وحدت و انسجام در سه حوزه اخلاق، عقاید و احکام دین، مسئله‌‌ای سرنوشت ساز و اثرگذار در روش فقاهت و منطق فهم و استنباط و اجتهاد خواهد بود؛ بنابراین اگر دین و شریعت را در کلام الهی و منظومه احادیث اهل بیت علیهم السلام جستجو کنیم، جملات و «گزاره‌های دینی» را به سه دسته می‌توان تقسیم کرد، دسته‌‌ای از گزاره‌ها، در صدد بیان ارزش‌ها، و حسن و قبح در حوزه روح و تمایلات و احساسات و عواطف هستند که مجموعه و منظومه آن گزاره‌ها «نظام ارزشی دین» را شکل می‌دهند، دسته‌‌ای از گزاره‌ها، در صدد بیان حقایق، هست و نیست‌ها و چیستی و چرایی و توصیف واقعیات هستند که «نظام اعتقادی دین» را شکل می‌دهند، دسته‌‌ای از گزاره‌ها، در صدد بیان الزامات رفتاری در حوزه اخلاق، عقاید و رفتار عملی هستند که «نظام تکلیفی دین» را شکل می‌دهند. در واقع اخلاق، اعتقاد و احکام در نظام تفقه مطلوب، ابعاد و اجزای یک کل هستند، و نه کلی! اجزای یک کلی ممکن است در موضوع یا هدف تشابه و اشتراک داشته باشند اما تباین آنها در بخشی از مبانی، روش و غایات محرز است، لکن اجزای یک کل، در عین تباین، مهمترین ویژگی آنها، هماهنگی در همه ارکان برای نیل به مقصود و هدف است. در واقع وحدت آنها بر کثرت آنها غلبه دارد و در ملاحظه وحدتشان، اخلاق، اعتقاد و احکام سه بعد از یک کل است مانند طول و عرض و ارتفاع که سه بعد از یک شیء است، علت وحدت هم، مبنای مشترک، روش و منطق مشترک، غایت مشترک و … و از همه مهمتر محور مشترک است که همه اجزاء حول آن به هماهنگی و وحدت می‌رسند هر چند نسبت بین اعضاء برابر نباشد و به تناسب، سهم آنها اصلی، فرعی و تبعی باشد.

تفسیر دیگری از نظام تکالیف اینگونه است که تکالیف مکلفان گوناگون چه از سنخ افراد و چه نهادها و چه حکومت، توأمان مورد بررسی فقهی قرار گیرد بطوری که تأثیر و تأثر آنها در یکدیگر لحاظ شود، به عبارت دیگر کم و کیف تکلیفِ مکلفین گوناگون، در یک نظام روابط بین اعضاء مشخص می‌شود و ملاحظه مکلفین دیگر و نسبت و روابط آنان در تعیین تکلیف یک مکلف اثرگذار است و کم و کیف امتثال مکلفان دیگر در کم و کیف امتثال یک مکلف ملاحظه می‌شود، به عنوان مثال در موضوعی مانند رسانه یا فضای مجازی، اگر دولت در وظیفه نظارت و کنترل، نسبت به آنها کوتاهی نماید، در تکلیف و وظیفه ولی خانواده یا مربیان نسبت به نظارت و کنترل اثرگذار است؛ بنابراین ملاحظه نظام مکلفین و روابط آنها در تعیین نظام تکالیف مؤثر است؛ بنابراین فقه نظام می‌بایست، نظام تکالیف و احکام متناسب با آن را در یک منظومه هماهنگ معین نماید.

۳- نظام مفاهیم و اصطلاحات شرعی

یکی از عناصر موجود در نظام معارف دین، «حدود» برای موضوعات شرعی و مفاهیم است، در واقع هیچ موضوع و مفهومی نیست مگر اینکه نظام و ساختار و گستره مشخصی در کلام شارع دارد و خداوند برای آن حدودی قرار داده است که به آن حدود منتهی می‌گردد، آن حدود نیز مفاهیم دیگری هستند که در ارتباط وثیقی با آن مفهوم و موضوع اول هستند، شناخت حدود موضوعات و تعیین گستره و محدوده آنها، به ترسیم شبکه موضوعات و مفاهیم و کمک می‌کند. مثلاً مفهوم «توکل» حدی دارد و حد آن «یقین» است و نیز حد مفهوم «یقین»، «نترسیدن از چیزی جزء خداوند» است (… لیس شی‏ء إلّا و له حدّ، قال قلت: جعلت فداک، فما حدّ التّوکّل؟ قال: الیقین، قلت: فما حدّ الیقین قال: الا تخاف مع اللّه شیئا.)[۵] بر این اساس، فقیه در تعریف و تعیین حدود معنایی اصطلاحات و مفاهیم شرعی، پس از تتبع در کتب لغت و معانی عرفی، لازم است با بررسی شبکه معانی و نظام اصطلاحات دینی، به یافته‌های دقیق تر و سطوح معنایی عمیق تری دست یابد. همچنین روایاتی همچون «بنی الاسلام علی الخمس …» که شبکه و منظومه‌‌ای را به تصویر می‌کشد و ارکان و اجزای آن را بیان می‌کند و سخن از بنای آن منظومه بر ارکان دارد، حکایت روشنی از منظومه دین و نظام مفاهیم و اصطلاحات شرعی هستند.

۴- نظام احکام شریعت

احکام شریعت، مبتنی بر ایفای مصالح و محاسن و دفع مفاسد و قبایحی است[۶] که سعادت انسان‌ها را محقق می‌سازد. در تکوین عالم و مجموعه هستی و منظومه خلقت، نظامی از مصالح و مفاسد در ارتباط با انسان وجود دارد که متناسب با آن، نظامی از احکام شریعت قابل تصور است. همچنین تناسب احکام الهی با اهداف و مقاصد شارع امری مسلم است، چنانکه نظام مند بودن اهداف و مقاصد همچون نظام مند بودن مصالح و مفاسد یا نظام مند بودن مصادیق عدل و ظلم، حسن و قبح و تناسبات ایمان و کفر، عبادت و عصیان و ثواب و عقاب و … در مجموعه و منظومه دین غیرقابل انکار است.

۵- نظام احکام و ابواب فقهی

«حکم» به عنوان محصول فرایند تفقه، در واقع، بیان کننده وظیفه و برنامه زندگی فردی و اجتماعی مکلف در مقام تعبد و تسلیم و تولی به درگاه خداوند و در جهت عبودیت و بندگی اوست. در نگاهی دیگر، حکم بیان گر کم و کیف نسبتها و روابط در نظام موضوعات و مفاهیم است[۷] که در فقاهت جامع، از تعاضد و اندماج مناسک روحی و معنوی (اخلاق)، مناسک فکری و اعتقادی(عقائد) و مناسک رفتاری و عملی (احکام تکلیفی[۸]) حاصل می‌گردد در نتیجه احکام حاصل از مطالعه نظام موضوعات با توجه به نظام نیازمندیهای روحی، فکری و عملی، بصورت نظام مند خواهد بود که از آن به عنوان «نظام احکام» فقه یاد می‌کنیم.

احکام متناسب با مکلف فردی یا جمعی یا حکومتی، مقیاس فردی، اجتماعی و حکومتی پیدا می‌کند و خصوصاً در ابعاد اجتماعی و حکومتی، ضرورت نظام مند دیدن احکام بخاطر نگاه کل نگر و مجموعی به موضوعات مبتلابه جامعه و حکومت غیر قابل انکار است و با ملاحظه روابط و نسبت اجزاء و ارکان یک مجموعه علاوه بر ملاحظه روابط و نسبت آن مجموعه با دیگر مجموعه‌ها، تبیین و تعیین احکام، بصورت «نظام احکام» واقع می‌شود.

نظام احکام در مقام امتثال نیز نظامی است از احکام با ملاحظه اقتضائات زمان و مکان و ضرورت رفع تزاحمات و تعیین اولویت‌ها که این مرحله از تشکیل نظام احکام در ابعاد اجتماعی، در حوزه اختیارات حاکم اسلامی است و در مقام اداره نظام صورت می‌گیرد.

همچنین، تبیین و تبویب احکام فردی و اجتماعی در رساله‌های عملیه، حتماً در ساختار و فصول منظمی صورت می‌گیرد که می‌توان به آن «نظام ابواب فقهی» گفت که در میراث فقهای شیعه و رسالات عملیه قابل مشاهده است.

۶- نظام ساختار، محتوا و روش‌های دانش فقاهت

نظام مند بودن روش فقاهت را نیز از چند جهت می‌توان تبیین نمود:

نظام مند بودن روش فقاهت در همه حوزه‌های معرفتی (ارزشی و اخلاقی، توصیفی و اعتقادی، تجویزی و احکام)؛

در توضیح این مورد می‌توان گفت، در نظر قائلین به فقه جامع، استنباط و اجتهاد در کسب معارف اخلاقی، اعتقادی و رفتاری می‌بایست از نظر مبانی، روش، غایات و دیگر ارکان، هماهنگ و پیوسته و متعاضد صورت گیرد و نهایتاً هر سه در «مکتب فقهی اسلام» اشراب شده باشد؛ بنابراین فقه در مکتب فقهی اسلام، به معنای عام خود یعنی شامل فقه اخلاق، فقه عقاید و فقه احکام است. در این حالت اصول فقه نیز فراتر از اصول موجود باید بتواند نسب بین احکام ارزشی، توصیفی و تکلیفی را کماً و کیفاً محاسبه و استنباط تکلیف از ارزش‌ها و توصیف‌ها را تبیین کند.

۶-۲ نظام مند بودن فرایند فقاهت؛

سیر منسجم فقاهت از مرحله تفقه بنیادین تا مرحله نسخه نویسی و پاسخگویی به مسائل مستحدثه و تدوین برنامه زندگی فردی و اجتماعی و دانش اداره جامعه (به عنوان محصولی مورد انتظار از فقه) می‌توان نظام مند دانست. این سیر منسجم و نظام مند در سه سطح بنیادین، راهبردی و کاربردی واقع می‌شود.

۶-۳ نظام مند بودن از لحاظ ساختار و ترسیم منظومه‌‌ای از اجزاء و ارکان دخیل در تفقه نظیر مبانی، ارزش‌ها، اصول، غایات و مقاصد، مصالح و … و نیز نظام داشتن قواعد فقهی و اصولی؛

در توضیح این مورد می‌توان گفت همانطور که از حضرات معصومین علیهم السلام نقل فرموده اند: «انما علینا القاء الاصول و علیکم ان تتفرعوا او علیکم بالتفریع »، وقتی صحبت از اصول و فروع می‌شود، حکایت از ساختاری منظم و نظامی هماهنگ دارد، اصولی که قدر متیقن دین است به عنوان محور اصلی و در رتبه بعد، شاخه‌های فرعی قرار گرفته و در واقع از تفریع محورها و شاخه‌های اصلی، ساختار منظمی از شاخه‌های فرعی، موضوعات و تناسبات آن شکل می‌گیرد، در نتیجه دانش فقه به میزان ترسیم و تفریع قاعده مند اصول این منظومه می‌تواند محصول خود را در قالب نظام ارائه دهد.

۶-۴نظام مند بودن از لحاظ ترسیم و تبیین نسبت فقه و علوم و تعریف نظامی منسجم از روابط و تأثیرات و تأثرات متقابل فقه و علوم؛

۶-۵ نظام مند بودن از لحاظ ترسیم و تبیین نسبت فقه با ساختارهای اجتماعی و ارکان جامعه (نظام عینی اجتماعی) و تعریف نظامی منسجم از روابط متقابل آنها؛

در توضیح دو مورد اخیر می‌توان گفت، هرچند این دو نظام فوق الذکر و مورد بعدی (نظام ارکان حوزه)، نظامی درون فقه و فقاهت محسوب نمی‌شوند، لکن بدلیل ارتباط وثیق آنها با فرایند فقاهت در اینجا از آنها یاد شده است، تحقق عینی نظامات اجتماعی، محتاج پشتوانه بنیادینی همچون فقه نظام ساز است و پس از آن با اشراب و جریان محصولات فقه نظام ساز (مکاتب سیاسی، فرهنگی و اقتصادی اسلامی) در علوم و سپس در ساختارها و اسناد و قوانین، نظامی از روابط حوزه علم تا عمل اجتماعی قابل ترسیم است و در ضرورت و اهمیت آن شکی نیست. بنابر این اگر از چگونگی و مراحل نظام سازی فقه سئوال شود، در پاسخ به سیر فرایند نظام سازی از تفقه تا مکتب و از مکتب تا علوم و از علوم تا اسناد و قوانین و ساختارها و مناسبت‌ها می‌پردازیم که نتیجه آن تحقق نظامات اجتماعی اسلامی است.

۶-۶ نظام مند بودن از لحاظ ترسیم و تبیین نسبت ارکان حوزه یعنی نسبت فقاهت(نظام آموزش و پژوهش حوزه) با تبلیغ و انذار دین (نظام فرهنگ سازی حوزه) و جریان سازی دین (نظام تعاملات اجتماعی حوزه)؛

در توضیح این مورد می‌توان گفت، بر اساس آیه مبارکه نفر و دیگر معارف قرآنی و روایی، سه مأموریت و مسئولیت را می‌توان برای نهاد حوزه برشمرد که عبارتند از «تفقه فی الدین»، «تبلیغ و انذار دین» و «جریان سازی و اقامه دین» در جامعه (مردم، نهادها و حکومت)؛ اهمیت نظام مند دیدن رابطه فقاهت با دو رکن دیگر نهاد حوزه، بخاطر تأثیر و تأثر و تعامل جدی و ضروری این سه رکن با یکدیگر، غیر قابل انکار است چراکه لازم است آموزش و پژوهش حوزه متناسب با نیازمندی‌های تبلیغی مردم و نیازمندی‌های عینی اجتماعی جامعه باشد به عبارت دیگر نیازمندی‌های تبلیغی و اجتماعی در نظام آموزش و پژوهش به تفقه حوزه جهت و تعینات کمی و کیفی بدهد بلکه ملاحظه اقتضائات عینی جامعه در گشایش فضاهای علمی و تولید دانشهایی کارآمد و بهره مندی بیشتر از منابع وحیانی بسیار مؤثر و ضروری است و بالعکس تولیدات علمی حوزه، در عرصه تبلیغ و تعاملات اجتماعی حوزه مصرف بهینه‌‌ای پیدا می‌کند. تبیین رسالت حوزه در سه عرصه اجتهاد، ابلاغ و اقامه دین بیانگر اهمیت نقش فقاهت در «نظام سازی اجتماعی به منظور تربیت و مدیریت دینی جامعه» و تحقق «تمدن اسلامی» است و در نتیجه ضرورت پرداختن حوزه به «فقه نظام ساز» یا «فقه تمدن ساز» یا «فقه حکومتی» ثابت می‌شود.

۷- نظام موضوعات و مسائل فقهی

در رابطه با موضوعات و مسائل فقهی از دو جهت روشی (روش ملاحظه موضوعات) و محتوایی می‌توان نظام مندی آن را تبیین نمود:

در یک مرحله متکامل تر از بررسی موردی و انتزاعی موضوعات فقهی، می‌توان موضوعات را بصورت پیوسته و مرتبط و به عنوان اجزائی از یک مجموعه شامل تر بصورت یک نظام مورد بررسی فقهی قرار داده و در تعیین احکام موضوعات، نظام روابط آن با دیگر موضوعات مورد توجه قرار گیرد. به عنوان مثال در عرصه اقتصاد، رابطه بانک، بازار، صنعت و تجارت و دیگر عناصر مطرح را در یک مجموعه شامل بصورت هماهنگ و با ملاحظه روابط و تأثیرات و تأثرات آنها بررسی نمود یا در موضوع بانک، نقش و روابط عقود مختلف و عملیات‌های گوناگون بانکی را در یک نظام تعاملی مطالعه نمود. همچنین در فقه حکومتی یا فقه اجتماعی لازم است یک موضوع در روابطش با حکومت، نهادها و مردم ملاحظه شود و تناسبات آن سنجیده شود. طبعا حکم یک موضوع در ملاحظه روابط و نسبت‌هایش با اهداف و آرمان‌ها، اصول و قوانین، مصالح، چشم انداز و سیاست‌های حکومت بسیار متفاوت از نگاه انتزاعی به آن خواهد بود، و نیز فقه حکومتی با ملاحظه ابعاد گوناگون سیاسی، فرهنگی و اقتصادیِ یک موضوع می‌تواند جایگاه و منزلت و حکم دقیق تری را برای آن بیان نماید.

سه نظام و مکتب کلی را در فقه تحت عنوان «مکتب سیاسی اسلام»، «مکتب فرهنگی اسلام» و «مکتب اقتصادی اسلام» می‌توان برشمرد که در تعامل و تعاضد و برایند علمی این سه مکتب، فقه در مرتبه‌‌ای پس از مطالعات بنیادین، می‌تواند بصورتی تخصصی متکفل خرده نظام‌هایی نظیر نظام تعلیم و تربیت، نظام خانواده، نظام هنر و رسانه، نظام طب و سلامت، نظام شهرسازی و … گردد که تحت عنوان فقه تعلیم و تربیت، فقه خانواده، فقه هنر و رسانه، فقه سلامت، فقه معماری و … از آنها یاد می‌شود. همچنین در رابطه با نظام موضوعات و مسائل حکومت و ادره اجتماع، گاهی از این زاویه به موضوعات و مسائل نگریسته می‌شود که حکومت به عنوان یک نظام عینی اجتماعی، با موضوعات و مسائل متعدده‌‌ای مواجه است که می‌توان آنها را در سه دسته کلی نظام سیاسی، نظام فرهنگی و نظام اقتصادی دسته بندی نمود، فقه نیز در مواجهه با نظام مسائل حکومتی، به ملاحظه حیثیات اجتماعی و حکومتی پرداخته و محصول اجتهادی خود را در نظام سیاسی اسلام، نظام فرهنگی اسلام و نظام اقتصادی اسلام ارائه می‌دهد، برخی نیز فراتر از این نظامات سه گانه، نظام قضائی، نظام اجتماعی، نظام دفاعی و امنیتی و … را به موضوعات و مسائل مورد نیاز حکومت افزوده اند.

۸- نظام عینی اجتماعی

«نظام» در مرحله عینیت و در مقام تحقق خارجی، برایندی عینی و عملی از نظامات پیش گفته علمی و نظری است، به عبارت دقیق تر، فقه نظام با ملاحظه نظامات فوق الذکر که در حوزه علم و اندیشه بودند، در حوزه عمل و اجراء نیز زمینه نظام سازی اجتماعی را فراهم می‌آورد، این نظامات اجتماعی از چند جهت قابل تقسیم و تبیین است:

۸-۱ نظامات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی اسلامی در تمدن اسلامی: نظام عینی اجتماعی در قالب شامل ترین نظام به نام «جامعه» محقق شده و ارکانی چون فرد، نهاد و حکومت دارد و در تناسب و تعامل این ارکان در جامعه، خرده نظامات و ساختارهای آن و نظام مناسبت‌ها و روابط آن شکل می‌گیرد. به عنوان مثال، سیستم اقتصادی در تعامل بین افراد با ساختارهای حکومتی و نهادهایی همچون بانک و بیمه و بازار و صنایع، سیستم بانکی، سیستم بیمه، سیستم بازار و سیستم صنعت و تجارت را شکل می‌دهد؛ بنابراین می‌توان با بهره گیری از دانش فقه نظام، گذشته از تأسیس بنیادی نظامات اجتماعی، می‌توان نظام‌های عینی را در یک جامعه با تعیین کم و کیف نسبت‌های اجزاء و ارکان آن، مهندسی نموده و به تعادل و توازن مطلوب رساند و احکام شریعت را در آن جاری نمود در اینصورت می‌توان مدعی بود که گام‌های اساسی برای تحقق تمدن اسلامی به عنوان یک ابر نظام در مقیاس تاریخی برداشته شده است.

۸-۲ نظام اسلامی به عنوان یک مرحله عینی از اهداف انقلاب اسلامی: مقام معظم رهبری، در ترسیم اهداف انقلاب اسلامی، پنج مرحله را تشریح نموده‌اند که مرحله سوم آن، تشکیل نظام اسلامی است. همچنین در ادبیات سیاسی رایج و بعضاً فقهی، به حکومت اسلامی نظام گفته می‌شود که دارای محوری همچون ولی فقیه و ارکانی همچون قوای سه گانه و خرده نظام‌هایی ذیل آن می‌باشد.

۸-۳ نظام عینی ساختارهای علمی: در تبیین رابطه عینی سه نهاد «حوزه» و «دانشگاه» و «حکومت»، می‌توان نظامی از تعاملات و روابط عینی آنها ترسیم نمود و محصولات آن سه را تحت عنوان «فقه حکومتی»، «علوم اسلامی»، «اسناد راهبردی» که بسترساز تحقق عینی نظامات اجتماعی فوق الذکر هستند برشمرد. اهمیت و ضرورت ترسیم چنین نظامی با هدف پیوند مقام علم و عمل دینی بر هیچ اهل علمی پوشیده نیست.

۸-۴ نظامات تمدن غرب: در اینجا مناسب است از نظامات عینی تمدن مادی غرب نیز یادی کنیم، چراکه در جهان امروز، فقه با بسیاری از موضوعات و مسائل مستحدثه‌‌ای مواجه است که خاستگاه آن تمدن مادی غرب است بلکه بسیاری خرده نظامات حاکم بر جامعه ما در ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، یا غربی است و یا آمیخته و برگرفته از نظامات غربی است و باید مشخص شود که فقه عهده دار تأیید یا تهذیب یا نفی این نظامات و تأسیس نظاماتی در طراز آنهاست یا اساساً دخالتی ندارد و یا اینکه متکفل تأسیس نظاماتی با شاخصاها و ویژگی‌هایی کاملاً متفاوت با نظامات غربی است، در اینکه جریان باطل در مسیر پرستش طاغوت و با هدف تمتع حداکثری از دنیا و لذات و شهوات مادی و بر اساس انسان محوری و انکار مقدسات و با رویکردی ملحدانه و مشرکانه به تأسیس و تولید نظامات گسترده و پیچیده‌‌ای از علوم، قوانین، ساختارها و مناسبت‌ها، صنعت، تکنولوژی، محصولات تمدنی و سبک زندگی و … پرداخته است، شکی نیست. تمدن غرب اساساً از لحاظ مبنا، روش، ساختار، محتوا و محصول و کارآمدی با اسلام در تغایر است و باید مشخص گردد که فقه در مواجهه با کلیت پیوسته آن و یا خرده نظام‌های ذیل آن چه مواجهه‌‌ای دارد یا باید داشته باشد و آیا رویکرد مواجهه با خرده موضوعات مستحدثه می‌تواند کفایت از موضع گیری در برابر وجه ترکیبی موضوعات و روابط و نسبت‌های آنها و یا حرکت و کارآمدی نظامات به مثابه یک کل داشته باشد؟ بنابراین اگر نظام مند بودن ساختار جامعه و حکومت و خرده نظام‌های ذیل آن را مسلم فرض نماییم، آنچه محل مناقشه است اینکه آیا می‌توان فقه را متکفل تأسیس یا ترسیم و تبیین این نظامات نمود؟ آیا می‌توان از منابع وحیانی، کم و کیف اجزاء و ارکان و ساختار یک نظام عینی و نیز کم و کیف و نسبت‌های اجزاء آن نظام را مورد استنباط قرار داد؟ در اینکه منابع وحیانی، ساختار و سازمانی را متناسب با اقتضائات دنیای امروز و شرایط جامعه و الزامات حکومت ارائه نداده است شکی نیست و از این‌روست که برخی به انکار نظام پرداخته اند، آیا می‌توان عناصر، اجزاء و ارکان موجود در نظامات پیچیده تمدنی را و نیز ارتباط و تناسب آنها را در یک نظام شامل و نیز مختصات حرکت، تغییر و رشد و تکامل آن نظام را در دین و شریعت مورد تفقه، استباط، کشف و تبیین و تنظیم قرار داد و در رد و نفی و یا تأیید آن نظامات شواهد، قرائن و یا تصریحاتی ارائه داد و آن را به حجیت رساند و یا اساساً در تأسیس و تشکیل چنین نظاماتی، فقه را توانمند فرض نمود؟ پاسخ به این سئوال با طرح دوگانه «فقه موجود» و «فقه مطلوب» ممکن می‌گردد، فقه موجود که مختصاتی چون نگاه انتزاعی به موضوعات و مکلفین و احکام دارد و قادر به ملاحظه کل، روابط و نسبت‌ها نیست و همچنین جوانب گوناگون یک پدیده را هم از بعد ارزش و توصیف و هم از بعد تکلیف توأمان ملاحظه نمی‌کند و فراتر از احکام خمسه و تا حدی احکام وضعی، به ارائه برنامه رشد و تکامل نمی‌پردازد و در مقام عمل اجتماعی و فعلیت و امتثال، قائل و قادر به حل تزاحم نظامات، طبقه بندی و اولویت دهی به آنها نیست و یا در همه این موارد خود را متکفل و مسئول نمی‌داند، طبعاً انتظار ارائه نظامات عینی از آن فوق توان و قدرت، وسع و ظرفیت آن است به تعبیر حضرت امام خمینی (ره) اجتهاد مصطلح برای اداره کشور کافی نیست و برخی آقایان فقهاء در چارچوب همین فقه سنتی موجود به ادعای دیگر فقهاء و عناوینی چون فقه نظام ساز، فقه تمدن ساز، فقه حکومتی با اعجاب و انکار و ارعاب می‌نگرند! اما برخی فقهاء و صاحبنظران در قسم دوم یعنی فقه مطلوب با مختصاتی همچون قدرت ملاحظه کل و مجموعه و تنظیم نسبت‌ها و روابط اجزای آن و ملاحظه تکالیف الهی در مقیاس اجتماعی و متناسب با مکلف جمعی و ارتقاء نسبت ساده عبد و مولی به سطوح پیچیده نظام حقوقی و نظام اراده‌ها حول محور اراده الهی و تبیین سخط و رضای الهی در کم و کیف نظامات اجتماعی، در نظر گرفتن جوانب گوناگون نیازمندی‌ها و ارائه برنامه و … چنین انتظاری را برای فقه ممکن و مطلوب بلکه ضروری پنداشته و تکامل اصول فقه و قواعد آنرا در بهره مندی از وحی، عقل، عرف و عقلاء با نسبت و ترکیبی مشخص، برای نیل به چنین فقاهتی پویا و توانمند دنبال می‌کنند.

بنابر آنچه گفته شد، اکنون می‌توان با دقت بیشتری بررسی نمود که اگر شخصی به انکار یا اثبات نظام در فقه و فقاهت پرداخت، مقصود او چیست و تفسیر او از نظام چه تناسبی با دیگر تفاسیر و تعاریف از نظام فقهی یا فقه نظام می‌تواند داشته باشد. به عنوان مثال اگر به همسان پنداری یا تطبیق نظام احکام به عنوان محصول فقاهت که به اقتضای زمان و مکان و به تناسب موضوعات عینی، انتظام یافته است، با نظام احکام شریعت که مقید به زمان و مکان و اقتضائات و تناسبات عینی نیست، پرداخته شود با این توجیه که احکام اسلام مقید به زمان و مکان نیست، منجر به انکار «نظام» در اسلام می‌شود و یا با این سخن که بخاطر اختلاف فقهاء در استنباط و اجتهاد، نظام احکام فقه قابل تطبیق با نظام احکام شریعت نیست، اصل نظام در اسلام مورد تردید واقع می‌شود که با تبیین تفاسیر مختلف از نظام از خلط مباحث می‌توان جلوگیری نمود و می‌توان گفت اختلاف نظام احکام فقه با نظام احکام شریعت و یا اختلاف فقهاء در اجتهاد، حجیت یا امکان فقه نظام را خدشه دار نمی‌سازد چراکه یکی محصول استفراغ وسع در کشف دیگری و حجت است و نیز اختلافات در یک نظام بواسطه هماهنگی با محور آن منظومه رفع می‌گردد که ائتلافاً للفرقه خواهد بود.

ب) پشتیبانی فقه و فقاهت از «نظام»

و اما بررسی «فقه نظام ساز» از جنبه سیاسی، از آن جهت ضرورت متمایزی از جنبه علمی پیدا می‌کند که بیشتر دغدغه مندان فقه نظام، دغدغه حفظ نظام و پیشرفت و تعالی انقلاب اسلامی تا رسیدن به تمدن اسلامی داشته و در جهت نیل به این دستاورد مقدس تلاش می‌کنند، لذا می‌توان گفت عنوان فقه نظام یا فقه حکومتی به نوعی آرمان و هدف فقهاء و اساتید انقلابی حوزه محسوب می‌شود و لذا موضع منفی در مقابل آن نیز ممکن است با واکنش‌های سیاسی روبرو شود که اگر همراه با نقد علمی باشد، ضروری هم هست، اما در اینجا تنها به بیان چند جمله از حضرت امام و مقام معظم رهبری در ضرورت و اهمیت نظام سازی فقه اشاره می‌گردد که به اندازه کافی بیانگر ضرورت و اهمیت حضور فقه در مقیاس «نظام» با همه تفاسیر فوق الذکر است.

حضرت امام خمینی (ره) در بیان توجه فقه به نظام نیازمندی‌های بشریت در همه شئون زندگی فردی و اجتماعی فرموده اند: «اسلام خود دارای سیستم و نظام خاص اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است که برای تمام ابعاد و شئون زندگی فردی و اجتماعی، قوانین خاصی دارد و جز آن را برای سعادت جامعه نمی‌پذیرد».[۹] همچنین فرموده اند: «حکومت در نظر مجتهد واقعى فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است، حکومت نشان دهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سیاسى و نظامى و فرهنگى است، فقه، تئورى واقعى و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است.[۱۰]»

مقام معظم رهبری نیز در بیان ضرورت تفقه در نظامات اسلامی توسط متولیان دین در جامعه فرموده اند:

«آن کسانى می توانند در باب نظام اقتصادى، در باب مدیریت، در باب مسائل جنگ و صلح، در باب مسائل تربیتى و مسائل فراوان دیگر نظر اسلام را ارائه بدهند که متخصص دینى باشند و دین را بشناسند. اگر جاى این نظریه‌پردازى پر نشد، اگر علماى دین این کار را نکردند، نظریه‌هاى غربى، نظریه‌هاى غیردینى، نظریه‌هاى مادى جاى آنها را پر خواهد کرد. هیچ نظامى، هیچ مجموعه‌اى در خلأ نمی تواند مدیریت کند؛ یک نظام مدیریتى دیگرى، یک نظام اقتصادى دیگرى، یک نظام سیاسى دیگرى که ساخته و پرداخته‌ى اذهان مادى است، مى‌آید جایگزین می شود؛ همچنان که در آن مواردى که این خلأها محسوس شد و وجود داشت، این اتفاق افتاد…. نظام به لحاظ نظری، محتاج علمای دین و حوزه‌های علمیه و مستظهر و متکی به تلاش برجستگان و صاحب نظران دینی است. حوزه و روحانیت هم نسبت به نظام دینی بی تفاوت نیست و نمی‌تواند خود را بیگانه به حساب آورد. نظریه پردازی در همه جریان‌های اداره ملت و کشور اسلامی به عهده علمای دین است… »[۱۱] 

پانوشت:

[۱] منظور از تغییر و تحول و تکامل عالم و مافیه، تکوین عالم و اراده تکوینی خدای متعال در این جهت نیست بلکه منظور قدرت تدبیر و مدیریت انسان‌ها بر این تغییر و تحول و تکامل است.

[۲] در اینجا نیز منظور از هماهنگی نظام تکوین با تشریع، هماهنگی نحوه تصرف انسان‌ها در دنیا در جهت بهره برداری از آن و تغییر و تحول و تکامل دنیا، اجزاء و روابط آن با دین و شریعت خدای متعال است. طبعاً به میزانی که به انسان اختیار و قدرت تصرف در نظام تکوین داده شده است، می‌تواند آن را متناسب با اهداف دین و شریعت، تغییر دهد.

[۳] مصباح الشریعه، ص۲۱۱

[۴] ذکر این نکته لازم است که «نظام» در «فقه نظام» اگر صفت فقه باشد، به معنای «فقه نظام ساز» است که معنای عام و شامل دارد و اگر مضاف الیه باشد به معنای «فقه نظام سازی» است که در واقع شاخه از فقه است که به چگونگی ساخت نظام می‌پردازد و در کنار فقه رسانه، فقه معماری، فقه طب و سلامت شاخه‌‌ای از فقه نظام ساز محسوب می‌شود، در اینصورت فقیه به باید و نبایدهای نظام سازی و به عبارت دیگر به مباحثی همچون چیستی، چرایی و چگونگی ساخت نظام می‌پردازد، همانطور که فقه معماری به چیستی، چرایی و چگونگی معماری اسلامی می‌پردازد. البته روشن است که فقه عمدتاً متکفل ترسیم وضعیت مطلوب در سه ساحت ارزشی، توصیفی و تکلیفی است و شناخت وضعیت موجود و ترسیم برنامه و نقشه راه و بیان چگونگی تحقق، در تعامل فقه با علوم واقع می‌شود، در نتیجه فقه در موضوع نظام سازی به عنوان یک موضوع تخصصی فقهی مانند فقه هنر و رسانه، عمدتاً به بیان وضعیت مطلوب نظام سازی در ابعاد ارزشی و توصیفی و تکلیفی ذیل مکتب اخلاقی، اعتقادی و رفتاری اسلام در بعد فردی و مکتب سیاسی، فرهنگی و اقتصادی اسلام در بعد اجتماعی می‌پردازد.

[۵] همچنین: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی حَدِیثٍ قَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَدَعْ شَیْئاً إِلَّا وَ قَدْ جَعَلَ لَهُ حَدّاً (مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ یَنْتَهِیَ إِلَیْه)‏. (الکافی، ۳/ ۴۰۶، کتاب الصّلاه، باب الرّجل یصلّى فی الثّوب و …، الحدیث ۷)

[۶] در وصیت امام علی به امام حسن علیهماالسلام آمده است: «… فَإِنَّهُ لَمْ یَأْمُرْکَ إِلَّا بِحَسَنٍ وَ لَمْ یَنْهَکَ إِلَّا عَنْ قَبِیح‏»، امر و نهی خداوند تابع حسن و قبح است، همچنین در فرمایش امام رضا علیه السلام به محمد بن سنان، امر و نهی خداوند به مصالح و مفاسد نسبت داده شده است: «… إِنَّا وَجَدْنَا کُلَّ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَفِیهِ صَلَاحُ الْعِبَادِ وَ بَقَاؤُهُمْ وَ لَهُمْ إِلَیْهِ الْحَاجَهُ الَّتِی لَا یَسْتَغْنُونَ عَنْهَا وَ وَجَدْنَا الْمُحَرَّمَ مِنَ الْأَشْیَاءِ لَا حَاجَهَ بِالْعِبَادِ إِلَیْهِ وَ وَجَدْنَاهُ مُفْسِداً دَاعِیاً الْفَنَاءَ وَ الْهَلَاکَ…‏»

[۷] حکم، چیزی جز روابط بین موضوعات و مفاهیم نیست، در واقع حکم ملاحظه روابط یک موضوع با موضوعات و مفاهیم دیگر است به عنوان مثال، یک موضوع مانند سلاح در ارتباط با موضوعی مانند بیع، و با محوریت موضوع ولایت و حکومت اسلامی و همچنین در ارتباط با مفاهیم دیگری چون عزت، قدرت و …، نسبتی میابد که همان حکم است. یا مثلا خون در ارتباط با بیع و شراء، و در ارتباط با مفاهیمی چون منفعت و با محوریت حکومت اسلامی نسبتی مشخص میابد که همان حکم محسوب می‌شود.

[۸] احکام تکلیفی محصول اندماج اخلاق و عقاید با الزامات و مناسک رفتاری است، در واقع مناسک رفتاری و عملی، تعین پیدا نمی‌کنند مگر بواسطه ملاحظه ابعاد اخلاقی و اعتقادی دین و شریعت، در نتیجه این توهم دفع می‌گردد که مقسم اخلاق و عقاید و احکام، احکام باشد.

[۹] صحیفه امام، ج۱۹، ص ۳۴۳

[۱۰] صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۸۹.

[۱۱]- بیانات در دیدار طلاب، فضلا و اساتید حوزه علمیه قم (۱۳۸۹/۰۷/۲۹)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

«طب الولایه»

🔸«طب الولایه» و إعمال ولایت در سرزمین بدن!
(متن کامل در پیوست)
🔹«طب الولایه» از لحاظ اصول و مبانی، موافق با «فقه جامع نظام ولایی» و یکی از موضوعات ذیل آن و از لحاظ روشی نیز در چارچوب روشی آن محسوب می شود و با خوانشی متفاوت و متعالی از طبابت اسلامی، به دنبال راهکارهای توسعه قوای روحی و جسمی در جهت عبودیت خدای متعال و عبور از بحران در حوزه صحت و سلامت است. در این نوشتار بطور اختصار به زوایایی از بحث «طب الولایه» اشاراتی می شود و معرفی نظام مند این مقوله نیازمند تألیف و تدوین دقیق تر و مستندتری است که إن شاءالله به یاری و عنایت خداوند ارائه خواهد شد. در آن نوشتار مطلوب و موعود، می بایست اصول و مبانی طب الولایه، روش، اصطلاحات، مستندات و ... با انسجام و انتظام تبیین گردند لکن این وجیزه عجالتاً با توجه به شیوع بیماری «کرونا» و احساس نیاز و احتمال فایده نسبت به یکی از مباحث کاربردی «طب الولایه» تحت عنوان «اعمال ولایت در سرزمین بدن» که نتیجه آن خودکنترلی بیمار و نقش فعال او در مواجهه با بیماری است، منتشر می گردد.  

🔹طب الولایه بر مبنای اینکه سعادت و کمال هر چیزی تقرب به محور کمال دهنده است و «ولایت» محور عالم تکوین و تشریع و عامل هماهنگ کننده همه اجزاء می باشد و دین مناسک تولی به ولایت است و سعادت دینا و آخرت و کمال فردی و اجتماعی در گرو تحقق محوریت تام ولایت در کلیه مناسبات روحی، فکری و رفتاری است، صحت و سلامت و عافیت جسم و بدن را در کنار صحت و سلامت و عافیت روح، نفس و دین در تحقق محوریت ولایت در همه مناسبات و فعل و انفعالات و کنشهای جسمی و مادی بدن دنبال می کند. به عبارت دیگر جسم و بدن نیز مانند دین و روح و نفس انسان، زمانی می تواند در جلب مصالح و دفع مفاسد موفق باشد که ولایت الهیه تا آخرین سطوح آنرا (ولایت الهیه، ولایت نبویه، ولایت أئمه تا ولایتِ خلیفه الهیِ نفس در عالَم جسم و بدن) را در همه مناسبات و فعل و انفعالات جسم و بدن حاکم نماید. محوریت ولایت و حاکمیت ولی و خلیفه الهی در گستره عالم جسم، در یک سطح به معنای رعایت رضا و سخط الهی در نیات و تمایلات و افکار و عقاید منتهی به اعمال است که نتیجه آن تبعیت و التزام به خواست و اراده الهی و امتثال اوامر و نواهی او و در نتیجه اعمال و رفتار صحیح است و طبعاً سلامتی و صحت و عافیت چه در مرحله پیشگیری و چه در مرحله درمان محقق خواهد شد و سطح دیگری از محوریت ولایت در سرزمین بدن، اعمال ولایت بواسطه اشراف و سلطه بر اعضاء و جوارح و فعل و انفعالات درونی است که می بایست بر اساس دستورات طب الولایه، عناصر و اجزاء و پدیده های درون خودش را با تناسبات ولایت هماهنگ ساخته و نظم و انسجام و رشد و ارتقاء دهد که نتیجه آن صحت و سلامت و عافیت است.

🔹درون بدن سرزمین و عالَمی است مانند سرزمین و عالَم بیرون بلکه از جهاتی عظیم تر و بزرگ تر از عالَم بیرون است ، و همانطور که می بایست در عالَم بیرون محور همه تناسبات، «ولایت» باشد تا همه اجزاء و عناصر به هماهنگی رسیده و جایگاه و نقش خود را بخوبی یافته و به تعادل رسیده و عدل به تمام معنا محقق گردد، در سرزمین درون نیز لازم است که نفس انسان، نقش خلیفه الهی خود را بیابد و «ولایت» را در سرزمین وجودش حاکم گرداند و محور همه تناسبات درونش گردد و هر جزئی و عنصری و حرکتی و ... بر محور آن و متناسب با آن تنظیم و هماهنگ گردد و همه بر محور امام، موحد و خالص گردند و کفر و شرک از سرزمین درون ریشه کن شود و عدل (استقرار در جایگاه حقیقی) حاکم گردد، چه اینکه ریشه و اساس همه بیماریها و مشکلات جامعه درون نیز، وجود اولیای طاغوت و شرک و کفر است و تا کل بدن به اخلاص در تعبد و تولی به ولایت نرسد، تنزیه و طهارت و در نتیجه صحت و سلامت پیدا نمی کند.  «لوکان فیهما آلهه الا الله لفسدتا»
 

🔹به عبارت دیگر، مهمترین و اثرگذار ترین کاری که در رابطه با یک پدیده یا موضوع می توان انجام داد، مدیریت، هدایت و سرپرستی آن  پدیده و موضوع است، در رابطه با بدن نیز مهمترین و اثرگذارترین مواجهه، مدیریت بدن خصوصاً سرپرستی اجزاء و عناصر و پدیده های درون بدن است و یک نکته بسیار مهم اینکه بسیاری از تناسبات و قواعد و سنتهای جاری در عالم بیرون، در عالَم درون بدن نیز جاری و ساری است و می توان بسیاری از آموزه های وحیانی در رابطه با هدایت و اصلاح جامعه را تناظر سازی نموده و با اعمال ولایت و سرپرستی در عالم درون نیز به کار گرفت. مثلاً هجوم دشمن توسط ویروس بواسطه «نفوذ» ویروس در سلولهای بدن صورت می گیرد و ویروس مهاجم بدون این نفوذ امکان تکثیر و تخریب ندارند! و جالب اینکه این نفوذ ویروس در همه سلولها امکان پذیر نیست و در سلولهایی نفوذ می کنند که «آشنا» به آن ویروس باشند یا تناسباتی داشته باشند! و پس از نفوذ در برنامه و عملکرد آن سلول در جهت اهداف خود، اختلال ایجاد نموده و با خدمت گرفتن امکانات و ظرفیتهای درون سلول، شروع به تکثیر می نماید و پس از مدتی یا به آرامی مانند جوانه ای از سلول خارج می شوند و یا با متلاشی کردن سلول میزبان، خارج شده و تعداد زیادی ویروس همراه خود آزاد می کنند. همچنین گاهی دو ویروس با نفوذ در یک سلول و تبادل اطلاعات (اطلاعات ژنتیکی)، مکمل همدیگر شده و تقویت می یابند و ... و یا مثلاً سیستم ایمنی بدن وظیفه دارد که دشمن (عفونت) را در بدن شناسایی کرده و بواسطه علائمی (سیتوکین ها) به سلولهای رزمنده (سلولهای ایمنی و گلبولهای سفید) معرفی نماید تا آنها را نابود سازند لکن گاهی ویروسهای نفوذی، سیستم ایمنی را دچار خطای محاسباتی نموده و در معرفی دوست و دشمن اشتباه می کند و لذا سلولهای ایمنی به بافت های سالم نیز حمله می کند!

🔹در هنگام بیماری انسان ها اغلب تماشاچی رقابت و درگیری میان تیمی از قوای مدافع بدن و تیمی از مهاجمان هستند، یک تماشاچی تیم مورد علاقه اش را تشویق و برای پیروزی آن دعا می کند و حاضر نیست تفأل به شکست (تطیر) بزند ، یک بیمار نیز نهایتاً به طرفداری از بدنش، به صحت و سلامتی اش امید و برای درمان و عافیت، دعا و توسل داشته باشد، هرچند گاهی ممکن است با افکار و احساسات منفی و القاء یأس و ناامیدی و دیگر اقدامات نادرست، بدن و قوای درونی خودش را تضعیف نماید! به هرحال او در نقش یک تماشاچی بیش از این قدرتی ندارد و معمولاً  از درون خودش غافل است و این رقابت و درگیری را با مشاهده آثارش دنبال می کند. اما همه سخن این است که انسان می تواند هوشمندانه از جایگاه تماشاچی به جایگاه مربی ارتقاء پیدا کند و در نقش یک مربی و رهبری مقتدر قوای درونی خود را تصور و در ارتباط فکری و ذهنی با آنها ، جبهه مقاومت را در سرزمین درونش در برابر هجوم بیگانه تدبیر و مدیریت و پشتیبانی و حمایت و هدایت نماید و با افکار مثبت و القائات ذهنی و معنویات و توسلات و ادعیه و دیگر اقدامات، بصورت خودآگاه بدن و قوای درونی خود را تقویت و اصلاح و سازندگی را محقق نماید.
برای واضح تر شدن این موضوع، لازم است در قالب مثالی توضیح داده شود؛ درون انسان حدود 30 تریلیون سلول وجود دارد که 200 نوع مختلف از جمله گلبولهای قرمز و سلولهای چربی، سلولهای پوست، سلولهای عصبی و ... را شامل می شوند. 80 درصد این سلولها را گلبولهای قرمز تشکیل می دهند که رقمی حدود 25 تریلیون می شود و با توجه به سرعت مرگ و میر این سلولها و تولد سلولهای جدید، درهر ثانیه 2 تا 3 میلیون گلبول قرمز تولید می شود، وظیفه گلبولهای قرمز تغذیه دیگر سلولها و انتقال اکسیژن و دفع دی اکسید کربن است، بخشی دیگر از سلولها را گلبولهای سفید تشکیل می دهند که نقش آنها دفاع در برابر هجوم میکروب ها، ویروسها و باکتریها و دیگر عوامل خارجی است، در واقع سیستم ایمنی بدن را تشکیل می دهند و با عوامل بیگانه مبارزه می کنند و انواع مختلفی با وظایف گوناگونی دارند.

 

... فرض کنید یک بیمار که در بستر بیماری از وضعیت نامناسب خود رنج می برد، به این مسئله توجه و عنایت پیدا کند که درون بدنش حدود 25 تریلیون سرباز (گلبول قرمز) برای تغذیه و ترمیم بدن دارد و حدود 50 میلیون سرباز مدافع و مبارز (گلبول سفید) دارد که این رغم به محض ورود میکروب تا چند برابر افزایش پیدا می کند. البته آشنایی و اشراف به دیگر اعضاء و جوارح درونی بدن و وظایف آنها از قبیل قلب و کبد و کلیه و ... قطعاً به گسترش سیطره فرمانروایی انسان بر عالم درونش کمک می کند و هرچقدر کم و کیف این سیطره و اشراف بیشتر و عمیق تر گردد، اراده و اختیار انسان در کنترل و مدیریت و هدایت قوای درونی اش در جهت جلب مصالح و دفع مفاسد توسعه می یابد. همچنین اگر به این باور برسد که می تواند با سلولهای بدنش به عنوان موجودات زنده هوشمند ارتباط برقرار کند و در نقش رهبری حکیم، آنها را در انجام وظایف خود پشتیبانی و حمایت و هدایت نماید. قطعاً وضعیت چنین کسی در مقایسه با شخص بیماری که در بستر بیماری تنها تماشاگر نزاع خیر و شر درونش بواسطه مشاهده علائم بیماری است، بسیار متفاوت است او می تواند نقش خودکنترلی داشته باشد و با درونش ارتباط بگیرد و با تمرکز قوای فکر و ذهن، نقش فعال خود را در بدنش احیاء نموده و اثرگذاری خود را در کنترل امور بدن به حداکثر برساند، او می بایست باورهای خودش را به مدد بگیرد و آموخته هایش را از بدن خود و آموزه های طبی در این رابطه را به کار گرفته و تسلط و اشراف خود را بر اعضاء و اجزاء بدنش کامل نماید و در نقش یک سلطان قدرتمند و تیزبین تلاش کند همه جریانات و اتفاقات درون خودش را به کنترل درآورده و در جهت اصلاح و رشد و پیشرفت مدیریت نماید.
برای تحقق چنین فرایند مهمی تا حصول نتیجه می توان مراحل ذیل را در نظر گرفت:  ...

🔹متن کامل را در فایل پیوست (کانال ایتاء) مطالعه فرمایید :
طب الولایه

مطالب مرتبط :

طب اسلامی 1

طب اسلامی 2

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

«فقه نظام ولایی؛ نرم افزار گذار از تمدن غرب به تمدن اسلامی و تحقق حیات طیبه»

🔹انقلاب اسلامی در راه رسیدن به «تمدن اسلامی» در مقابله با «تمدن مادی غرب» مسیری بسوی ظهور و تحقق «حیات طیبه» را طی می کند و لازم است به منظور تبیین و تشریح این مسیر و مقصد موعود و الزامات آن، مختصات و نسبت و رابطه سه پدیده «تمدن اسلامی»، «تمدن غرب» و «حیات طیبه» مورد تدقیق و تأمل قرار گرفته و چیستی، چرایی و چگونگی تحقق تمدن اسلامی بررسی شود. 

اگر تحلیلهای موجود در رابطه با تمدن غرب، عبارت باشند از «غرب پذیری»، «غرب گریزی»، «غرب گزینی»؛ شاید بتوان تحلیل این نوشته را «غرب گذری» نامید که بر اساس دو اصل «اضطرار» و «استحاله»، تمدن اسلامی را پدیده ای برای گذر از تمدن غرب و نیل به حیات طیبه می شمرد که اولاً بهره مندی از تمدن غرب را در حد اضطرار می داند و ثانیاً میبایست در همان حد، با رویکرد استحاله به شاخصه های حیات طیبه و نهایتاً اضمحلال تمدن غرب نزدیک شد. 

فقه نیز متناسب با این تعریف، به تأسیس نظامات اجتماعی نخواهد پرداخت بلکه اولاً در یک مرتبه به کشف نظامات مطلوب حیات طیبه در منابع وحیانی می پردازد، ثانیاً در مرتبه دوم به راهبری در برنامه ریزی استحاله نظامات موجود در نظامات مطلوب می پردازد. 

لازم به ذکر است این نوشتار، به عنوان یکی از مبانی «فقه جامع نظام ولایی» و یکی از قطعات پازل آن بحث، در کنار دیگر قطعات و مباحث، زمینه فقاهتی جامع را با هدف اقامه دین در جامعه فراهم می آورد و در اینجا تنها به فقاهت مبتنی بر درک صحیح از تمدن اسلامی و نسبت آن با حیات طیبه و تمدن غرب، اشاره می گردد. 

متن کامل مقاله را از کانال ایتاء دانلود نمایید :

فقه جامع نظام ولایی و تمدن اسلامی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نظریه معرفت شناسی «تکامل معرفت بر محور ولایت»

🔹یکی از مبانی «فقه جامع نظام ولایی» (نظام معرفتی روشمند مبتنی بر ثقلین) مباحث انسان شناسی با تأکید بر بُعد معرفتی اوست (تسامحاً معرفت شناسی)، شناخت جامع و کامل از عناصر وجودی انسان و تحلیل صحیح نسبت به حدود و روابط و آثار آن عناصر، منوط به بررسی عالمانه آیات و روایاتی است که از انسان و ساختار درونی و بیرونی همه ابعاد وجودی انسان سخن گفته اند. بنابراین لازم است با استناد دقیقی به آیات و روایات، تحلیل جامعی از ساختار انسان ارائه داد و بدون بررسی همه عناصر دخیل در وجود انسان نظیر روح، نفس، قلب، جسد، عقل، فطرت، فهم و ادراک، علم و معرفت، ذهن، لب، فؤاد، صدر، غریزه، میل، شهوات و ... و بدون بررسی روشمند همه استعمالات این مفاهیم در آیات و روایات نمی توان به جمع بندی جامعی از تعاریف و تحلیل صحیحی از انسان رسید.

اما متأسفانه در قریب به اتفاق تحلیل های فلسفی و کلامی موجود، با یک ساده انگاری و تبیین سطحی و غفلت از عناصر متعدد و غضّ نظر از پیچیدگی های قابل توجه و اساساً بخاطر روش ناقص و محرومیت از معارف وحیانی، به انسان شناسی و معرفت شناسی بسیار ناقصی پرداخته اند. 

🔹در این نظریه ضمن بررسی چیستی علم و معرفت و طرق کسب آن به تبیین «حجیت» یافته های علمی و معرفتی پرداخته می شود و معیارهای قبول و پذیرش و تمسک به آن بیان می گردد.

🔹بر اساس یافته های این تحقیق، «معرفت» یکی از ارکان وجودی انسان است که مبداء و منشاء رفتار اوست و ریشه در جهت گیری قلبی و حب و بغض انسان دارد. شکل گیری معرفت در وجود انسان را باید بصورت یک فرایند پیوسته مورد توجه قرار داد بطوری که نقش و جایگاه اراده انسان در عوالم قبل و متناسب با آن طینت و خلقت و فطرت و تربیت و ... در آن تبیین گردد. بنابراین عوامل بسیاری در شکل گیری معرفت انسان نقش بازی می کنند که مهمترین آنها «معارف فطری» است، یعنی معارفی که خداوند در فطرت انسان نهاده است که با توجه به آیات و روایات، شامل عالی ترین حقایق هستی، یعنی توحید و ولایت است و اولین معرفت بشری و اولین عامل شکل گیری رفتار در انسان محسوب میشود. این معرفت فطری همراه با جهت گیری قلبی صحیح، مبنای شکل گیری معرفت بیشتر (تکامل معرفت) و رفتار صحیح (عمل صالح) میباشد و سیری تکاملی از «اجمال به تفصیل» در وجود انسان دارد.

🔹در این نظریه بیان خواهد شد که در شکل گیری علم و معرفت عناصر گوناگونی دخیل هستند از جمله مهمترین آنها «طینت»، «میثاق و فطرت»، «روح و قلب و عقل» است و در همه این موارد، أهل بیت علیهم السلام محور ایجاد و تکامل علم و معرفت هستند. به عبارت دیگر؛ علم و معرفت، بر خلاف دانش و آگاهی و تصدیق ذهنی دارای بار ارزشی و قدسی است و ایجاد و تکامل آن به شرط ایمان است و غیر مؤمن از آن بهره ای ندارد، و از آنجا که هیچ رشد و کمال و خیر و بهره ای بدون واسطه أئمه علیهم السلام نازل و واصل نمی گردد، علم و معرفت نیز بر محور ولایت شکل و تکامل می یابد.

🔹در این نظریه ضمن بررسی مفاهیم و مختصات طینت، فطرت، روح، قلب و عقل انسان، سعادت وشقاوت، ایمان و کفر و ... و نیز تبیین نقطه آغاز معرفت و روند تکامل آن، مجاری و ابزار ادراک و کسب علم و نقش الهام و شهود و تعقل و تفکر و تدبر و نیز مختصات قوه ذهن با کارآمدی محاسبه و سنجش و... ، به تفصیل بیان می گردد که اولاً علم و معرفت از تناسبات ولایت أئمه اطهار علیهم السلام است که بدون ایمان کسب نمی گردد، ثانیاً از آنجا که هیچ معرفت و علمی نیست که در قرآن نیامده باشد،  حتی شناخت دنیای مادی و تکوین عالم نزد أئمه و در قرآن موجود است، بنابراین علم به تأویل و تفسیر قرآن منشاء همه علوم و معارف است که از طریق أهل بیت علیهم السلام حاصل می شود و لذا گفته می شود علم و معرفت از تناسبات ولایت و شکل گیری و تکامل آن بر محور ولایت است.

🔹در این تحقیق، ضمن تبیین مفهوم و مختصات «قلب» در وجود انسان و نقش آن در علم و معرفت، به عنوان منشاء «تمایلات» در وجود انسان نیز معرفی شده که دارای جهت گیری کفر و ایمان است و در ضمن این بحث، تلقی غلط از «میل فطری» و میل به کمال مطلق تبیین و نقد می گردد. این بحث در مفاهیم اولیه علم اخلاق نیز قابل پیگیری و منشاء تحولاتی خواهد بود. همچنین مباحثی همچون خاستگاه اطاعت از مولی و منشاء صدور فعل از انسان و ... با مبنای مختار مورد بازخوانی و بررسی قرار گرفته است.

🔹در نظریه «تکامل معرفت بر محور ولایت»، فرایند شکل گیری معرفت و اجزاء و مراحل آن مورد بررسی قرار گرفته و نقش «عقل» در ساختار معرفتی انسان، که نقشی ویژه و عاملی اثرگذار در مبانی فقاهت (فقه جامع نظام ولایی) محسوب می شود در فصلی مفصل تحت عنوان «فقه العقل» مورد بررسی و تحقیق قرار می گیرد و بیان خواهد شد که تعریف رایج از عقل که مبنای شکل گیری دانش فلسفه شده است، تعریف دقیقی نیست و «حکمت اسلامی» در دین اسلام که بهره مند از برهان و استدلال است، مختصات بسیار متفاوتی از فلسفه خواهد داشت و به لحاظ مبانی، روش و نتایج متفاوت خواهد بود و از اینرو حجیت فلسفه محل نقد و خدشه جدی است. همچنین دانش های دیگری که به نوعی مورد دخالت عقل ادعایی قرار گرفته اند نیاز به بازنگری و خلوص از نقش عنصری مزاحم و مسمّایی دروغین تحت عنوان «عقل» دارد و آنچه حقیقتاً از نگاه آیات و روایات عقل شمرده می شود، حتماً نقش محوری در این علوم و دانش ها خواهد داشت. یکی از این دانش ها «علم اصول فقه» به عنوان «منطق فهم دین» است که در مباحثی جداگانه از منظر دخالت عقلِ ادعایی مورد نقد قرار گرفته و اصول و روشی جایگزین برای آن طرح گردیده است و از جمله مباحثی همچون حسن و قبح عقلی، دوگانه عقلی و نقلی، قاعده الزام و بسیاری مفاهیم اصولی موجود محل نقد و خدشه قرار گرفته است، همچنین نقش عقل در تاریخ تطور فقه تبیین گشته و فقاهت مطلوب حول محور ولایت معرفی می گردد. 

🔹همچنین در فصلی از این تحقیق، آنجا که سخن از نسبت معرفت با واقع می شود، اگر نظریات موجود را عمدتاً در دو دسته «تطابق مطلق» و «نسبیت مطلق» تقسیم بندی کنیم، این نظریه از «تطابق نسبی تکاملی» معرفت با واقع سخن میگوید و متناسب با آن، راجع به رابطه علم و علوم طبیعی با دین و بحث علم دینی نیز موضع گیری می نماید.
جزئیات و مستندات این نظریه إن شاءالله در جلسات و نشستها و مقالات علمی ارائه می گردد تا إن شاءالله از نقد و نظر صاحب نظران بهره مند گردیم... و من الله التوفیق

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فقاهت، حکومت و حاکمیت ولی فقیه

🔹پس از فقاهت در مکاتب اسلام، مرتبه دوم «فقه نظام ولایی»، ابزاری در اختیار ولی فقیه است که میبایست با استفاده از ظرفیت حوزه و فقاهت و اجتهاد، پشتوانه حاکمیت را فراهم آورده و حکومت را در مسیر اقامه دین در جامعه سرپرستی نماید. از اینرو از حاکمیت و ولایت فقیه سخن گفته میشود و نه حاکمیت فقه! و حجیت حکومت به فقاهت نیست بلکه به اراده فقیه است و هرچند ولی فقیه حجیت خود و حجیت عملکرد خود را از طریق فقاهت دریافت می کند اما باید توجه داشت که فقه و فقاهت مراتبی دارد که مراتبی از آن که به حکومت و اداره اجتماع و حوزه عملکرد ولی فقیه مربوط است، تحت اراده و اختیار ولی فقیه حجیت می یابد. (در بحث حجیت به تفصیل و مستنداً گفته ایم که حجت امام است و نه کلام وحی مستقلاً).

 بنابراین فقه در یک سطح مبداء و مبین حجیت ولایت فقیه و حکومت تحت امر اوست و در سطوح و مراتب بعدی، حجیت فقاهت و امر حکومت مبتنی بر اراده و اختیار ولی فقیه خواهد بود و ولی فقیه حاکم بر فقاهت، حکومت و اداره اجتماع مبتنی بر فقاهت می باشد. از اینرو هرگاه سئوال از حجیت ولایت و حکومت فقیه شود میبایست پاسخ آنرا از منابع و ادله فقاهتی بیان نمود و اراده ولی فقیه نقشی در آن ندارد ولی هرگاه سئوال از امر حکومت و ولایت فقیه و نحوه اداره اجتماع یا ساختارها و تصمیمات حکومتی و ... میشود میبایست پاسخ آنرا بر اساس فقاهت تحت اشراف و اختیار ولی فقیه بیان نمود و نمی توان صرفاً با فقاهت و ادله فقهی، با ولی فقیه بر رفتار و عملکرد او یا حکومت محاجّه نمود چرا که حجیت فقاهت در حوزه عملکرد ولایت فقیه و حکومت، مبتنی بر اراده و تحت ولایت و سرپرستی او واقع می شود و قدم اول در محاجه با ولی فقیه، تسلیم و پذیرش حاکمیت و ولایت اوست. 

بنابراین نمی توان پذیرفت که فقیه دیگری با استدلال فقهی متفاوتی با نظر فقهی ولی فقیه معارضه یا مقابله نماید چرا که اساساً فقاهتی که تحت اراده و اشراف ولی فقیه نباشد حجیت ندارد. البته بیان شد که ولی فقیه با استعانت حداکثری از ظرفیتهای فقهی و اجتهادی حوزه و روحانیت، حکومت را به پشتوانه دین یاری رسانده و اقامه دین و ولایت و سرپرستی حکومت و جامعه را محقق می سازد.

بر این مبنا می بایست در فقه نظام ولایی، نقش محوری ولایت فقیه را در فرایند فقاهت و اجتهاد در حوزه فردی و اجتماعی در حیطه حکومت ولایت فقیه نشان بدهیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ضرورت انحلال اجتهاد فردی در اجتهاد سازمانی

🔹اجتهاد امروز، نمی تواند فردی باشد بلکه باید در مقیاس سازمانی تکامل یابد، بدین معنا که یک فقیه به تنهایی نمی تواند متناسب با نیازمندیهای تمدنی جامعه اسلامی، تفقه جامع نماید بلکه بخاطر روابط پیچیده موضوعات، میبایست شبکه ای از مجتهدان و متخصصان بتوانند، فرایند تبیین و تحلیل موضوعات و استنباط نظام احکام را انجام دهند و البته در رأس این سازمان، ولایت فقیه مشروعیت ساز و عامل حجیت این فرایند است، بنابراین در روند دستیابی به فقه جامع، پیوند میان حکومت، حوزه و عرصه علوم لازم است، در واقع حوزه و دانشگاه مطلوب اسلامی در دل حکومت نسبت به تبیین برنامه زندگی اجتماعی انسانها، نقش آفرینی می کنند. 
در چنین ساختاری مراجع، مجتهدین و علماء، در رأس هرم، ذیل چتر سرپرستی ولی فقیه، بنیانهای اجتهاد و استنباط را بنا می گذارند.

 دستیابی به مکاتب سه گانه اخلاقی، اعتقادی و فقهی اسلام، بر عهده حوزه های علمیه است البته هرچند دستیابی به این مکاتب سه گانه، مستلزم اشراف روحی و معنوی و ذهنی یک فقیه و عالم بر کلیت دین است و از این جهت قابل تفکیک و واگذاری به افراد گوناگون نیست لکن اولاً فرموده اند : «‌أعقلُ الناس مَن جمع عقول الناس إلى عقله‌»و یا « منِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَاءِ» و یا « اضْرِبُوا بَعْضَ الرَّأْیِ بِبَعْضٍ یَتَوَلَّدُ مِنْهُ الصَّوَابُ»  و مسلماً ایجاد بستر مشارکت جمعی فقهاء در فقاهت و اجتهاد، هم به تکامل معرفتی می انجامد  و ثانیاً به وحدت فتوی و نظر نزدیک میشویم که از ضروریات غیرقابل انکار است ، همچنین در تقسیم مراحل تفقه جامع که شرح آن گذشت، پس از مرحله دستیابی به مکاتب سه گانه، ساختار حکومت، حوزه و دانشگاه در یک پیوستار و نظام هماهنگ، میبایست تا حصول حکم حکومتی در قالب برنامه زندگی فردی ، اجتماعی و حکومتی، تعامل و تعاضد داشته باشند.

 بنابراین در این مقیاس از فقاهت نمی توان بر ساختار سنتی و فردی فقاهت و اجتهاد تحفظ و تعصب داشت بلکه لازم است ساختارهای لازم در حوزه و عرصه فقاهت و اجتهاد منطبق با ساختارهای حکومت و تناسبات ولایت، تأسیس و تشکیل گردند و تفقه بصورت سازمانی با مشارکت مجتهدین و نهادهای گوناگون و حاصل از فرایند علمی حوزه و برآیند دروس و تحقیقات و نیز با در نظر گرفتن تناسبات حکومت صورت بگیرد. با چنین رویکردی، حتی احکام فردی نیز متأثر از روابط و تناسبات موضوعات اجتماعی و سیطره احکام و مناسبتهای حکومتی بر همه موضوعات تغییر خواهند کرد (مقام معظم رهبری نیز مثال ماءالحمام را به عنوان یک مسئله فردی میزنند که با رویکرد حکومتی، حکم آن تغییر می کند.) 

بنابراین در وضعیت مطلوب، فقاهت فردی و أعلمیت و مرجعیت یک فرد در کل فقه بی معنا و ناممکن است بلکه فرایند فقاهت تحت اشراف ولی فقیه و بر محوریت او و هماهنگی ساختارهای علمی با ایشان واقع می شود چرا که ولی جامعه، أعلم به مسائل اجتماعی و اقتضائات حکومت است و در افقی وسیع و رفیع آسیب ها و نیازمندیهای جامعه را رصد می کند و بدین سبب شایسته است که محور هماهنگی اجزاء دیگر قرار گیرد.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ضرورت بازنگری در اجتهاد و مرجعیت و روابط فقه و جامعه

🔹پیوستگی دامنه دین در سه حوزه اخلاق، عقاید و احکام و نیز پیوستگی دامنه دین در سه حوزه فرد، جامعه و حکومت اقتضاء دارد که دین هم در مرحله تفقه، هم ابلاغ و هم اجراء و إحکام، از ساختار و منظومه ای واحد، بر محوری واحد و تحت اشراف و مدیریت آن محور واقع شود و در نظام اسلامی این محور، ولی فقیه است.
فقهاء و مراجع بازوان فقهی رهبری در زمامداری جامعه می باشند، چرا که فقه در وضعیت مطلوب، به مثابه فقه سرپرستی زندگی فردی و اجتماعی و فقه پاسخگو به نیاز حکومت، نیاز حاکم و ولی فقیه در سرپرستی امور فردی و اجتماعی است و مراجع و مجتهدین می بایست تمام تلاش خود را در جهت بهره مندی حکومت و حاکم اسلامی از گنجینه فقاهت منعطف سازند. بنابراین حوزه علمیه در وضعیت مطلوب خود ، در امر تفقه، تبلیغ و اداره جامعه (اقامه دین)، باید به عنوان بازوی ولی فقیه و تحت اشراف ایشان باشد، چون اساساً شأن ولی و نائب امام عصر (عج) ، مدیریت اقامه دین در همه ابعاد فردی، اجتماعی و حکومتی جامعه است .

(روشن است تا این وضعیت مطلوب بسیار فاصله وجود دارد و شاید نتوان خیلی انتظار داشت که تغییر وتحولات آینده نزدیک، منجر به چنین ساختار ایده آلی گردد، لکن نمی توان از شناخت وضعیت مطلوب و مختصات آن نیز غافل بود و برای وصول به آن تلاش نکرد. داشتن چشم اندازی روشن، به برنامه ریزی ها و مدیریت حتی در سطح خرد نیز جهت و راهبرد می دهد.)
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نقش محوری ولایت در فقه نظام ولایی

🔹اساسی ترین و محوری ترین مفهوم در نظام احسن خلقت (عالم تکوین و تشریع) و هماهنگ کننده همه تکثرات «ولایت» است. در واقع هر شیئی بر حول محوری واقع می گردد و هیچ چیز بدون محور تکوین و تشریع نمیابد. ولایت که باطن دین و شریعت   و  محور نظام تمایلات، افکار و عقول، رفتار و اعمال در جهت بندگی خدای متعال و عامل هماهنگی عبودیت و سیر از کثرات به وحدت است، نقش محوری آن در نظام تمایلات، افکار و رفتار در فقه به عنوان برنامه زندگی بشریت، میبایست تبیین و بلکه محقق شود.
🔹عامل محوری تمام تکثرات و ظلمات و اختلافات و انحرافات در طول تاریخ، «مقابله شیاطین انس و جن با محوریت ولایت بر عالم» است، (وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ) از آنجا که ابلیس قسم خورد که «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ»، هدفش انحراف از صراط مستقیم ولایت بوده است و شکل گیری جریان باطل در مقابل جریان حق که از درگیری هابیل و قابیل شروع میشود تا همه درگیریهای این دو جبهه در طول تاریخ تا زمان ظهور بر سر محوری ترین مهفوم در عالم تکوین و تشریع، یعنی ولایت است. تمام تلاش جبهه باطل برای تصرف جایگاه ولایت و انحراف آن از مسیر خود بوده است. و به نظر می رسد «سقیفه» نقطه عطف و کانون عداوت و دشمنی با ولایت است و از اینرو حضرت زینب علیه السلام با اشاره به روز دوشنبه واقعه سقیفه می فرماید : «بِأَبِی مَنْ عَسْکَرَهُ فِی یَوْمِ الْاِثْنَیْنِ نَهْباً»...
🔹در عالم تکوین و تشریع، هر چیزی با غایت خلقت جهان یعنی «پرستش خدای متعال» یا هم جهت است یا جهت مخالف دارد و از این دو حالت خارج نیست، از آنجا که ولایت محور خلقت عالم و تکوین و تشریع است، معیار و میزان تفکیک این دو جهت نیز، «ولایت» است و نیز تناسب هر چیزی در تکوین و تشریع با ولایت، معیار تعیین جایگاه آن در این دو جهت می باشد.
🔹فقه نظام ولایی، نقش ثقلین را بصورت حداکثری در تشکیل شبکه مفاهیم و تبیین نسبت آنها و تعیین احکام رشد و سرپرستی و تکامل، دنبال می کند.
🔹در یک سطح محوریت ولایت به معنای منبع محوری تلقی می شود و متن کلام وحی و بیان اهل بیت عترت علیهم السلام، تنها منبع فقاهت محسوب میشود و از آنجا که قرآن نیز در قلب و ذهن و بیان اهل بیت علیهم السلام وجود دارد، بلکه ایشان ثقل اکبر و قرآن ناطق و مبین و مفسر قرآن هستند، «ولایت» نبوی و علوی و اولاده می تواند، نقش محوری را در فقاهت ایفاء نماید، هر چند جایگاه قرآن در این فقاهت، در نقش ویژه ای حفظ خواهد شد.  در واقع شبکه نظام مفاهیم دین در تعاملی بین قرآن و حدیث شکل می گیرد و هیچکدام بطور کلی بر دیگری مقدم نمی شود بلکه تعاضد و تعامل بین آندو واقع می شود (الامام یهدی الی القرآن و القرآن یهدی الی الامام) . در این تفسیر، عقل منبعی مستقل برای فقاهت نخواهد بود بلکه تعریف و جایگاهی ذیل ولایت پیدا می کند.
🔹در سطحی عمیق تر، محوریت ولایت به معنای نقش محوری اهل بیت علیهم السلام در خلق تکوین و تشریع (خلقت و شریعت) محسوب میشود، در این تفسیر، دین و نظام مفاهیم آن، بر محور ولایت شکل گرفته و اجزای آن در تناسب با ولایت، در این شبکه جانمایی شده و حضور یافته اند. به عبارت دیگر حسن و قبح مفاهیم ارزشی، کم و کیف مفاهیم توصیفی، مصلحت و مفسده مفاهیم تجویزی، همه در نسبتی با جریان ولایت، تعین یافته اند و در نتیجه باطن دین، ولایت است.
🔹نتیجه فقه و فقاهت نیز تحقق عملی و اقامه دین است که از طریق بسط جریان ولایت واقع خواهد شد در واقع جریان یافتن ولایت، مجرای اقامه دین است و این اصل در فقاهت بسیار اثرگذار است چراکه محوریت اخلاق، عقائد و احکام میبایست تناسبات بسط ولایت باشد، به عبارت دیگر فضائل اخلاقی، حقایق اعتقادی و احکام نیز بر محوریت بسط ولایت تحلیل وتفسیر وتعریف میشوند.
🔹در سطحی دیگر، محوریت ولایت به معنای نقش محوری ولایت در تنظیم، تبیین و ترسیم شبکه موضوعات مستحدثه است که کارآمدی موضوعات به تناسبات ولایت سنجیده میشود .
🔹در سطحی دیگر، محوریت ولایت به معنای محوریت ایشان در سیر به معانی باطنی و روابط و نسبتهای لایه های عمیق تر خطابات شرعی است که با روش فقاهت کنونی خیلی میسر نیست لکن با روش فقه نظام ولایی و شکل گیری شبکه مفهومی بر محور بیانات اهل بیت علیهم السلام این امکان بوجود خواهد آمد. در واقع لایه های عمیق تری از معارف در ورای ظاهر خطابات، در معانی کلام ایشان نهفته است که به میزان اشراف بر معارف و عرضه آنها به یکدیگر، این لایه های معانی کشف و استنباط میشود و به همین میزان تفقه عمق و ارزش بیشتری پیدا می کند، لذا در روایتی فرموده اند : « أنتم أفقه الناس اذا عرفتم معانی کلامنا»

 

🔹بنابراین با اعتقاد به اینکه دین اسلام، قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام، تمام موضوعات مورد نیاز حیات طیبه و مفاهیم و نسبتهای آن (نظام احکام) را در رابطه با سعادت دنیا و آخرت انسانها تا قیامت بیان نموده است، جهت فقاهت در عرصه های پیش رو خصوصاً نظام موضوعات اجتماعی، لازم است استظهار از ثقلین از وضعیت کنونی و حداقلی توسعه یابد و سیر به معانی باطنی و روابط و نسبتهای لایه های عمیق تر خطابات شرعی با روشی متفاوت (شکل گیری شبکه مفهومی) میسر گردد، همانطور که  در روایات اهل بیت نیز این روش استنباط  و استناد به معانی باطنی آیات مشاهده میشود .
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

استنباط بر پایه استنطاق، سیر از نیازها و موضوعات عینی (اصل تکلیف گرایی)

🔹الف) تکلیف آور بودن موضوعات مبتلابه

اساساً تکلیف و وظیفه فقیه در جستجو و استنباط احکام شریعت متوجه موضوعاتی است که فعلیت یافته و مبتلابه است و بدین منظور میبایست موضوعات عینی و مبتلابه بصورت نظامی از موضوعات مورد توجه قرار گیرد کما اینکه تکالیف و وظایف نیز در نظام تکلیف میبایست لحاظ شوند، بنابراین استنطاق از دین نیز میبایست متناسب با موضوعات مورد نیاز و ابتلاء در هر برهه متناسب با اقتضائات آن زمان و مکان باشد هر چند ممکن است در غیر آن نیز به پاسخ (حکم) برسیم. 

تفصیل زودهنگام احکام شرعی غیر متناسب با نیازهای عینی و مبتلابه، هر چند ممکن باشد و نتایجی هم داشته باشد (مانند کشف قواعد طبیعی عالم وتصرف در آن) لکن ضمن آنکه زحمت و مشقّت بیهوده ای است، ممکن است از حجیت و کارآمدی و ارزش دینی بدور باشد و آثار و تبعات نامطلوبی نیز داشته باشد (فَمَن تَعَمَّق لَم یُنِبْ إلى الحَق). همانطور که بنی اسرائیل در رابطه با ذبح گاو سئوالات غیر ضروری پرسیدند و نظر شارع را بیش از حد ضرورت جویا شدند و هرچند نسبت به دقتها و سئوالات بیجای خود، پاسخی حساب شده از جانب شارع دریافت می کردند لکن جز دشواری و مشقت کارخودشان نتیجه ای نداشت و اگر به همان حد از اجمال حکم خدا اکتفاء می کردند، کارشان زودتر و راحت تر به نتیجه می رسید و نیز در داستان نزول آیه «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ» وقتی کسی پرسید آیا حج هرسال واجب است یا در طول عمر یکبار و پیامبر در پاسخ به او سکوت کرد و او سه بار این سئوال را تکرار کرد تا اینکه پیامبر فرمود : «واى بر تو، اگر بگویم بلى چه چیز تو را ایمن مى گرداند، قسم به خدا اگر بگویم بلى، هر آینه واجب و شما استطاعت آن را ندارید و اگر هم واگذارید کافر خواهید شد و آنان که پیش از شما بودند از سؤال کردن زیاد و اختلاف با پیامبران خود هلاک شدند پس شما به همان کارى که دستور دادم عمل بکنید و از امورى که نهى نمودم، اجتناب ورزید.»  در پی این ماجرا آیه 101 سوره مائده نازل شد :
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیَاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَإِنْ تَسْأَلُوا عَنْهَا حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْهَا وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ»

بنابراین، هر گونه تکلیف فقیه در تفقه و اقدام عملی متناسب با فقه، میبایست بر اساس نظام موضوعات مبتلابه باشد و طبیعی است نظام مسائل و موضوعات مبتلابه نیز برای جلوگیری از اختلاف و تشتت میبایست حول محوری به هماهنگی برسد که آن محور را ولایت می دانیم که ابتلائات نظام اسلامی را بصورت نظام مند و طبقه بندی شده و با تعیین اولویتها مشخص می کند و در آینده به شرح آن خواهیم پرداخت.
متأسفانه در روند علمی بسیاری علماء و اساتید دیده میشود که بر موضوعات و مسائل غیراولویت دار در نظام موضوعات مبتلابه نظام اسلامی، اشتغال داشته و تحقیق و تفقه می کنند و حال آنکه امیرالمؤمنین در وصف «راسخین فی العلم» می فرماید : «...و سَمّى تَرْکَهُم التَّعَمُّق فی ما لَم یُکَلِّفْهم البحثَ عنه منهم رسوخاً...» ؛ خداوند ترک تعمق و فرورفتن‌شان را در آنچه که مُکَلَّف به بحث از آن نیستند ستود و رسوخ نامید. 
یکی از حربه های شیطان، ایجاد غفلت از موضوعات اهم، اصلی و اولویت دار و اشتغال به موضوعات فرعی و غیر اولویت دار ولو مهم است، همچنین در اشتغال مؤمنین به روشها و قواعد غیر اصلی و ایجاد انحراف در مسیر تکامل آنها می کوشد...
طاغوت و شیاطین، بواسطه انحراف در مسیر تکامل عالم و در مسیر خروج از نور بسوی ظلمات، تمدنی را پدید آورده اند که هر روز بر پیچیدگی و عمق آن افزوده میشود و مهمترین حربه شیطان نسبت به مؤمنان، اشتغال آنان به موضوعات مستحدثه این تمدن عظیم است، تمدن غرب با سیطره بر زندگی و کار و معیشت مردم، آنان را در چارچوب مشاغل گوناگون مربوط به آبادی دنیا گرفتار کرده و فراغتی برای عبادت و آبادی آخرت باقی نگذاشته است بلکه انسان را در جهت مخالف با حسن عاقبت و حیات آخرت به وادی ظلمت کشانده است ، علماء و فقهای شیعه نیز از این خطر و آسیب در امان نبوده اند چه اینکه در موارد بسیاری در زمین دشمنان دین و در رابطه با موضوعات مستحدثه تمدن و متأثر از مباحث و علوم و روشهای آنان مشغول اجتهاد و تفقه گشته اند و این تأثر و توجه به آنان ، به همان میزان از توجه به اصل ها رهزن و از پرداختن به اولویت ها مانع و از اشتغالات أهم بازدارنده بوده است.

 

🔹ب) تعمیق در تفقه در حد اضطرار، متناسب با اقتضائات زمان و مکان و ناظر به عمل

مرحوم کلینى در کتاب کافى و مرحوم صدوق در کتاب توحید حدیثى را از امام سجاد علیه السلام در پاسخ به پرسشی درباره توحید نقل کرده اند که می فرماید:
«إنّ الله عزوجلّ علم أنَّه یکون فی آخر الزّمان أقوام مُتعمِّقون، فأنزل الله تعالى "قُل هو اللهُ احدٌ" والآیات من سورة الحدید إلى قوله "وهو علیمٌ بذات الصّدور"، فمن رام وراء ذلک فقد هلک»
تعمق در روایات عمدتاً به معنای افراط در کاری و خارج شدن از حد اعتدال است  و برخلاف نظر عده ای که غافل از این نکته و قرائن واضح در روایت بوده اند و تعمق را مدح دانسته اند! این روایت در مذمت تعمق است و نیز قرینه ای بر کلام ماست که نمیبایست بدون دلیل و حجت، در مسئله ای تعمق نمود.
همانطور که میبایست تعمیق در اسرار و قواعد دنیای مادی و علوم مربوط به آن به قدر ضرورت و نیاز و من باب اکل میته در حد رفع اضطرار باشد و معیار آن، ضرورت در عینیت و ضرورت رفع نیازهای عینی در جهت عبودیت است ، در تفقه نیز تعمیق و تفریع اصول متناسب با نیازهای عینی مبتلابه است، در واقع تعمیق در علوم میبایست متناسب با اقدام و رفتار و نیازهای عینی باشد نه اینکه در حوزه وکتابخانه بنشینند و تولید علم کنند بلکه میبایست همراه با کاربرد و عمل به آن باشد چراکه قدم بعدی در جهت تعمیق نیز باید متناسب با نیاز عینی باشد که منحرف نشود چون ممکن است تولید و تعمیق در جهت نادرستی پیش برود و این کارآمدی و عمل صحیح، معیار صحت علم و مجوز تداوم تحصیل علم است، «مَنْ عَمِلَ بِمَا یعْلَمُ عَلَّمَهُ اللَّهُ مَا لَمْ یعْلَم» 

 

🔹 ج) ترسیم «شبکه موضوعات و مفاهیم» قدم اول در فقاهت

بنابر آنچه گفته شد، شروع فقاهت میبایست از تشکیل شبکه نظام موضوعات مبتلابه و مورد نیاز در جهت پرستش خدای متعال در همه ابعاد فردی و اجتماعی (سیاسی، فرهنگی و اقتصادی) باشد و دراستنطاق احکام آنها از دین، در گام اول و اساسی میبایست به روابط و تناسب آنها با محور عالم امکان پرداخت که مسیر عبودیت و پرستش را سرپرستی می نماید و میزان و معیار حسن و قبح اخلاقی، حق و باطل اعتقادی و مصلحت و مفسده رفتاری است.

بنابراین شاخصه کلی تفقه، تکلیف گرایی است و مهمترین معیار برای تشخیص کم و کیف و خصوصیات تکلیف در رابطه با هر موضوع، بررسی تناسبات آن موضوع با ولایت است و میبایست با بصیرت کلامی تناسبات ولایت را نسبت به نیازها و موضوعات عینی سنجید و حکمش را تبیین نمود.

بر این اساس، بدست آوردن نظریه شامل و مکتب کلی اسلام نیز دفعی نیست و اساسا در یک برهه ای از زمان ممکن نیست، و نمی توان بازخواست نمود که چرا علمای اسلام در طول تاریخ، نظریه دین را در مسائلی که امروز به آن مبتلا هستیم، استحصال نکرده اند! چرا که دین پاسخگوی نیازها و سئوالات بشر است و فقیهان می بایست با ارجاع مسائل مستحدثه (ولو در قالب نظام مسائل) به دین، از آن پاسخ مناسب دریافت دارند، اساساً دستیابی به کنه و عمق شریعت غیر ممکن است چرا که نیاز عینی آینده در زمان حال شکل نگرفته است که بتوانیم به دنبال پاسخ آن در منابع دین باشیم و حتما جستجوی ما در منابع دین متناسب با ظرف نیاز و محدوده نگاه ما متناسب با اقتضائات و شرایط زمان ماست، و نسبت به آینده مسائلی وجود ندارد که بدنبال احکام آن باشیم، همچنانکه در گذشته مسائل حکومت و نیازهای امروز مطرح نبوده که فقهاء به آن دست پیدا نمایند و یک تطور و تکامل متناسب با زمان و نیازها و اقتضائات زمان لازمه پیشرفت و رشد دانش است، تاریخ تطور دانش فقه نیز گویای این مسئله می باشد که متناسب با تطور تکوین و تاریخ، موضوعات و احکام آن رشد و تکامل داشته است و نمی توان بر فقهای پیشین عدم فقاهت در عرصه های پیش رو را خرده گرفت!  بنابراین سیر از صحنه عمل به دین و توجه به کارآمدی و نیازهای عینی جامعه شرط اساسی و بلکه مقدمه فقاهت است و به نظر می رسد کسانی که مسیر دستیابی به فلسفه و روش عام را برای اداره جهان دنبال می کنند از این جهت مورد ایراد واقع گردند.
ممکن است گفته شود با چه منطق و روشی به استحصاء سئوالات و موضوعات از صحنه زندگی بر می آییم، آیا این روش موجب تبعیت فقاهت از نیازمندیهای عینی و عرفی شدن دین نمی شود؟! وظیفه دین نسبت به خلق موضوعات و احداث حادثه چه میشود؟ باید گفت که همین مسائل و بلکه مسئله تمدن اسلامی و سرپرستی زندگی اجتماعی یک موضوع است که باید به دین عرضه شود و عرضه موضوع به دین مستلزم تابعیت احکام از سیر موضوعات نمی شود.

بنابراین مسیر تولید علم، سیر از صحنه نظر به عمل نیست یعنی شروع فلسفی و منطقی نمیخواهد چرا که هرچه بالارویم به بینهایت نزدیک میشویم و هرچه با دستگاه ساخته پرداخته ذهن و عقل ناقص بشری، ظرفی برای بهره برداری از آن طراحی کنیم، بهره مندی خود را محدود ساخته ایم، در واقع بهره مندی از علوم بالادستی عنایت و توفیق و اعطاء است و تنها شرط بهره مندی از آن به میزان کافی (کماً و کیفاً)، عمل متناسب است، شاید انحرافات علم اصول هم بخاطر فاصله گرفتن از فقه است و شاید برخی تفریعات ناکارآمد فقه نیز به همین دلیل باشد، ناکارآمدی فلسفه نیز چنین است، در اشراب عقائد و اصول در صحنه عینیت نیز لزومی به دستگاه علمی نیست بلکه اصل و اعتقاد در همه سطوح روح و ذهن و عین متناسب با مناسک، می تواند جریان پیدا کند. برای تفقه نیز لازم است، گزارش دقیقی از نیازهای عینی داشته باشیم، به نظر می رسد طرح سئوال مهمترین قدم برای پاسخ است، شاید بتوان گفت نمی توان برای فردا طرحی نو درانداخت بلکه میبایست نیاز امروز را به دین عرضه نمود و نه نیاز آینده که وجود ندارد! مگر در آن حد از نیازهایی که یقینی است و به آنها خبر داده شده است و یا در سنت الهی ثابت و در آینده حتمی الوقوع است. 

بنابراین یک از مهمترین شاخصه های تفقه، «تکلیف گرایی» است، تکلیف متناسب با نیازهای ضروری و عینی که در راستای عبودیت و پرستش خدای متعال در زندگی شکل می گیرند. تعیین تکلیف نیز منوط به شناخت موضوعات عینی مبتلابه می باشد و شناخت موضوعات نیز بصورت انتزاعی به ناکارآمدی فقاهت می انجامد لذا لازم است که روابط و نسبتها در موضوعات در قالب نظام موضوعات مورد توجه قرار گیرند بنابراین ضرورت شکل گیری «شبکه موضوعات و مفاهیم» در بدست آوردن احکام و تناسبات ثابت می شود.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

«فقه العقل»

🔹یکی از مباحثی که نقش بنیادین در رویکرد «فقه جامع نظام ولایی» دارد، تعریف و کارآمدی «عقل» در معرفت و تفقه است. شاید به جرأت بتوان گفت تا کنون تکلیف عقل آنطور که باید، بصورت اجتهادی از طریق استناد به منابع روشن نشده است و عمدتاً در آثار سلف و منابع موجود پس از مختصری استناد به منابع برای بیان جایگاه و اهمیت عقل بصورت اجمالی، با تکیه به مشهورات و مقبولات عقلی از آن سخن گفته اند! ما در این بحث تحت عنوان «فقه العقل» تلاش کرده ایم تمام آیات و روایات در مورد عقل را جمع آوری نموده و با تشکیل شبکه مفاهیم به تعریف و کارآمدی عقل بپردازیم (این مباحثات و تحقیقات ادامه دارد و رو به تکامل است) و ادعا میکنیم نتایج بدست آمده با آنچه تاکنون در رابطه با عقل گفته اند متفاوت است! و تعریف عقل بر مبنای مشهور یک سوء تفاهم تاریخی است! 
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نقش تعاملی «آیات و روایات» در شکل گیری «شبکه مفاهیم دین»

🔹«عترت» از آن جهت که بر مبنای قرآن عمل می کند (هو المعتصم بحبل الله وحبل الله هو القرآن) و دربردارنده قرآن است (قرآن در قلب امام موجود است، «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی صُدُورِ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْم») بلکه معلم و مبین قرآن(معلم قرآن میبایست بر قرآن اشراف داشته باشد) و کتاب الله الناطق و دلیل و راهنمای بر قرآن (لاَ یَزَالُ کِتَابُ اَللَّهِ وَ اَلدَّلِیلُ مِنَّا یَدُلُّ عَلَیْهِ) و ولی قرآن (إن علیاً کان قیم القرآن) است ، از اینرو ثقل اکبر و عامل اصلی در ثقلین محسوب میشود (قرآن بدون عترت فرض دارد اما عترت بدون قرآن فرض ندارد)، همینطور «ولایت» نقش محوری در شبکه مفاهیم و معارف دین و قرآن دارد بلکه قطب قرآن است (قال أبو عبدالله علیه السلام: « الإمام الصادق علیه السلام : إنَّ اللّه َ جَعَلَ وَلایَتَنا أهلَ البَیتِ قُطبَ القُرآنِ ، وقُطبَ جَمیعِ الکُتُبِ، عَلَیها یَستَدیرُ مُحکَمُ القُرآنِ، وبِها نَوَّهَتِ الکُتُبُ ویَستَبینُ الإِیمانُ» .
برای تفقه بر محور ثقلین، لازم است بصورت دقیق تری، از نقش و روابط تعاملی ایندو سخن گفت. 

🔹آنچه در تبیین این ارتباط لازم است مورد توجه قرار گیرد اینکه آیات قرآن، نقش عظیمی به عنوان میزان و معیار سنجش روایات دارند در عین حالی که روایات، دریچه فهم آیات قرآن هستند و بدون روایات نمی توان فهمی عمیق و فقیهانه از آیات قرآن داشت، چرا که اهل بیت علیهم السلام مخاطبان واقعی قرآن و مبین معارف قرآن هستند و بیان ایشان همواره راهگشای فهم و درک عمیق تری از قرآن است (وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ). در واقع هرچند سطحی از فهم برای هرگونه مخاطب قرآن حتی کفار قابل استحصال است لکن فهم فقیهانه و دقیق قرآن از طریق اهل بیت علیهم السلام و فهم کلام ایشان واقع میشود. به عبارت دیگر، «تمسک به ثقلین» شرط فقاهت است که در این تمسک، هر چند عترت را ثقل اکبر می دانیم لکن از طریق ایجاد شبکه ای با حضور تعاملی و تعاضدی آیات و روایات، تفقه شکل می گیرد. از طرفی سنجش روایات از طریق عرضه روایات بر آیات و از طرفی فهم دقیق تر آیات از طریق روایات میبایست توأمان صورت گیرد و نمی توان از تقدم و تأخر یکی بر دیگری یا اصلی و فرعی بودن یکی از آنها بطور کلی سخن گفت بلکه دو بال برای پرواز پرنده فهم و درک در آسمان معارف دین هستند که جدایی آنها از همدیگر ممکن نیست. فقال (ع) هُو مُعتصم بِحَبل الله و حَبل الله هو القرآن لایفترقان إِلی یَوم القیامه والِإمام یَهدی إلی القُران و القُران یَهدی إِلی الإِمام وَ ذلک قَول الله عزوجل «إِنّ هذا القران یَهدی لِلّتی هِی اقوم». (نورالثقلین, 1/377)

🔹 این روند تعاملی در فهم معارف دین، از طریق شبکه ای فراهم میشود که در یک ساختار هرمی، سیری از اجمال و متقنات و محکمات داشته باشد و با نقش تعاملی آیات و روایات، شبکه مفاهیم تفصیل و تکثیر و تکمیل شود. در واقع عرضه روایات بر آیات یا تبیین آیات با روایات، بصورت انتزاعی و موردی واقع نمی شود بلکه در یک نظام روابط و شبکه منسجم عرضه و تبیین صورت می گیرد، ویژگی مهم چنین شبکه ای، افزایش دقت و سهولت در ارزیابی و سنجش حجیت دقیق تر روایات از طریق شبکه معارف بر آمده از آیات و نیز شکل گیری شبکه معارف آیات به کمک روایات است. در چنین شبکه ای، موافقت هر روایاتی با قرآن و سنت محرز و دستیابی به شواهدی از روایات متقن (محکمات) ممکن میشود.( لَا تَقْبَلُوا عَلَیْنَا حَدِیثاً إِلَّا مَا وَافَقَ الْقُرْآنَ وَ السُّنَّةَ أَوْ تَجِدُونَ مَعَهُ شَاهِداً مِنْ أَحَادِیثِنَا الْمُتَقَدِّمَةِ)
بر این اساس در ترسیم شبکه مفاهیم، می توان بر اساس تفریع اصول و تکیه بر متقنات دین عمل نمود، در واقع محکمات قرآن و روایات می توانند تبیین کننده متشابهات قرآنی و روایی باشند.

🔹 لازم به ذکر است این سیر از اصول و محکمات و متقنات و سنجش متشابهات با آن و تفصیل و تفریع محکمات و اصول در خود روایات هم امکان دارد کما اینکه فرموده اند : «من رد متشابه القرآن الی محکمه فقد هدی الی صراط المستقیم، ثم قال : إن فی أخبارنا محکماً کمحکم القرآن و متشابهاً کمتشابه القرآن، فردوا متشابهها الی محکمها، و لا تتبعوا متشابهها دون محکمها، فتضلوا»  و همانطور که بخشی از قرآن می تواند بخشی دیگر را تصدیق کند (إن کتاب الله لیصدق بعضه بعضا )، شبکه منسجم و منظم معارف قرآنی و روایی نیز می تواند تصدیق کننده اجزای دیگری از آیات و روایات باشد.
 

🔹نکته مهم اینکه در عرضه آیات و روایات بر یکدیگر، کشف جدید، محصولات تازه و افزوده های معرفتی خواهیم داشت و این سیر تکامل معرفتی تا قیامت ادامه دارد و به میزان اشراف بر معارف قرآنی و روایی توسعه و تکامل میابد و شبکه مفاهیم روشی برای این منظور است، در برخی روایات، از پیوند آیات و روایات تحت عنوان «شاهد» یا «موافق» یاد شده است که این شواهد و موافقتها میتواند در شکل گیری شبکه منظم و منسجم مفهومی و معنایی بین آیات و روایات، مؤثر باشد، به عبارت دیگر هر مفهوم قرآنی و روایی را می توان با شواهد و مؤیدات قرآنی و روایی دیگر همراه ساخت و از این همراهی، معارف جدیدی نتیجه گرفت :
امام جعفرصادق علیه السلام در این باره به ابن ابى یعفور فرمود: «اذا ورد علیکم‏حدیث فوجدتم له‏شاهدا من کتاب‏الله او من قول رسول‏الله، و الا فالذى‏جاءکم به اولى به‏». (وسائل‏الشیعه، ج 27، ص 110، رقم 11.) همچنین: «کل شئ مردود الى‏الکتاب و السنه و کل حدیث لایوافق‏کتاب‏الله فهو زخرف‏» اى باطل (همان، ص 111، رقم 14)
پیامبر گرامى صلی الله علیه و آله در منى ضمن ایراد خطبه‏اى فرمودند: «ایهاالناس، ما جاءکم عنى یوافق کتاب‏الله فانا قلته، و ما جاءکم یخالف‏کتاب‏الله فلم اقله‏» (همان، رقم 15)
در صحیحه‏ جمیل بن دراج از امام صادق علیه السلام آمده است: «ان على کل حق‏حقیقة، و ان على صواب نورا. فما وافق کتاب‏الله فخذوه و ما خالف‏کتاب‏الله فدعوه‏» (همان، ص 119، رقم 34)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

«تناسبات ولایت» محور تشکیل شبکه مفاهیم دین و جانمایی موضوعات

🔹در آینده از نقش محوری ولایت در فقه نظام ولایی بیشتر سخن خواهیم گفت لکن در این بخش تنها به تشکیل شبکه مفاهیم دین حول محور ولایت اشاره میشود، بر اساس روایت بسیاری، دو نظام خیر و شر با دو محور و اصل واساس وجود دارد که بر مدار ایشان نظام موضوعات حسن و قبح و حق و باطل شکل می گیرد. بنابر این برای تعیین جایگاه ارزشی و روابط موضوعات و مفاهیم، میبایست تناسبات آنها را با ولایت سنجید و نیز در جهت رشد و هدایت و سرپرستی، این روابط و تناسبات را در موضوعات مستحدثه مدیریت نمود.

وقتی نسبت هر موضوع با محور مشخص شود، طبعاً نسبت موضوعات با یکدیگر هم مشخص خواهد شد و شبکه ای منظم از موضوعات بر محور ولایت شکل خواهد گرفت.

به عبارت دیگر هر کدام از نظام موضوعات حق و باطل، مشتمل بر مفاهیم اخلاقی، اعتقادی و رفتاری است و تناسبات ولایت معیار اصلی تعیین جایگاه مفاهیم و موضوعات در شبکه مفاهیم دین است، در واقع حسن وقبح ها در نظام ارزشی اخلاق، هست و نیست ها در نظام توصیفی معارف و اعتقادات، مصالح و مفاسد در نظام رفتار و اعمال بر اساس نسبتی که با ولایت دارند تعیّن و تشخّص پیدا میکنند و نسبت های بین مفاهیم نیز بیانگر احکام تکلیفی مبتنی بر نسبتهای ارزشی و توصیفی است...

🔹در اینجا به چند نمونه از روایاتی که از این حقیقت حکایت میکنند، اشاره میشود:

« إِنَّ الْقُرْآنَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَجَمِیعُ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فِی الْقُرْآنِ هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِکَ أَئِمَّةُ الْجَوْرِ وَ جَمِیعُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَعَالَى فِی الْکِتَابِ هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِکَ أَئِمَّةُ الْحَقِّ» 

همچنین در جامعه کبیره می خوانیم: «إِنْ‏ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ»، 

در روایتی چنین آمده است: «نَحْنُ أَصْلُ کُلِّ خَیْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا کُلُّ بِرٍّ .... عَدُوُّنَا أَصْلُ‏ کُلِ‏ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ کُلُّ قَبِیحٍ وَ فَاحِشَة»  

در زیارت سرداب خطاب به امام عصر عج میگوییم، «أنت نظام الدین» از این جمله فهمیده میشود که اولاً دین دارای نظام و انسجام است و می توان برای آن شبکه منظمی از مفاهیم و معارف تصور نمود و ثانیاً امام (ولایت) محور و ناظم این منظومه و مجموعه است.

🔹اصلی ترین رکن شبکه مفاهیم، محور آن یعنی «ولایت» است که از سطوح و مراتبی از ولایت الهیه تا ولایت اولیاء و ولایت فقیه و پس از آن ولایت تفویضیۀ ولی در جامعه مثل امام جمعه، امام جماعت و ... تا ولایت پدر در خانواده و ... استمرار میابد. سطوح مختلف این محور به تناسب نوع ولایت، محوریت نظام هایی را بر عهده دارند و با هماهنگی، انسجام و تعیین جایگاه مفاهیم و موضوعات، شبکه مفاهیم را شکل می دهند. بنابراین نظام شبکه مفهومی متناسب با نوع ولایتِ محوری، در سطوح مختلف شکل می گیرد. بر این اساس، مفاهیم و موضوعات گوناگون، تناسبات خود را با ولایت (متناسب با نوع و سطح ولایت) مشخص ساخته و در سطوحی از این شبکه مفاهیم قرار میگیرند، در واقع برخی موضوعات میبایست تناسباتشان با ولایت خدای متعال سنجیده شود و برخی موضوعات متناسب با ولایت فقیه و دیگر موضوعات با سطوح بعدی ولایت.

شبکه موضوعات باطل نیز بر محور ولایت باطل (ولایت طاغوت) شکل می گیرد  و جایگاه و تناسبات مفاهیم آن، بر اساس تناسبات ولایت باطل معین می گردد. مانند خمر که در روایات تصریح شده است از تناسبات ولایت ابلیس است و یا جنود جهل که نسبتی با جهل به عنوان یکی از ارکان شبکه مفاهیم باطل دارند .
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نظام موضوعات حق و باطل

🔹همانطور که اشاره شد، یکی از مبانی فقه نظام ولایی، تحلیل زندگی انسانها در سه مقیاس «حیات طیبه»، «تمدن اسلامی» و «تمدن غربی» است ، متناسب با این سه مقیاس، سه دسته موضوعات «الهی»، «التقاطی» و «الحادی» وجود دارد که در تفقه می بایست مورد توجه قرار گیرند.

🔹رکن اصلی فقاهت عبارت است از «تشخیص موضوع و تعریف احکام بواسطه تعیین روابط و نسبتهای آن موضوع با نظام موضوعات پیرامونی آن» و با چنین تقسیم بندی در نظام موضوعات، اساساً گام اصلی در توصیف وتحلیل و شناخت موضوعات برداشته شده است و هر موضوعی در مرحله اول فقاهت، در نظام موضوعات الهی، التقاطی یا تمدنی جانمایی شده و در گام بعد با تبیین روابط آنها، شناخت تفصیلی تری حاصل می گردد. 

🔹توضیح بیشتر اینکه خداوند دو اراده و نظام حق و باطل خلق کرده است که در عالم دنیا از زمان خلقت تا قیامت درگیر هستند و فقاهت و تفقه را نیز میبایست در این صحنه درگیری تصور و تعریف نمود، این دو نظام اهدافی دارند، و در جهت تحقق اهداف خود حرکت و اقدام می کنند و در جامعه نسبت به اهداف خود فرایند خلق نیاز و ارضاء نیاز را پیش می گیرند، موضوعاتی نیز در این دو نظام و جهت متناسب با نیاز به پرستش یا نیاز به عصیان خلق می شود، بنابراین توسعه و تغییر و تحول و تکامل موضوعات و یا خلق موضوعات جدید حول محور یا جهت اصلی این دو نظام حق و باطل صورت می گیرد و این جهت حاکم بر فرایند توسعه و تکامل موضوعات است. درواقع در جهت پرستش خدا یا دنیا، نیازها و در پی ارضاء آن نیازها، موضوعاتی بوجود می آیند که اولین تقسیم جهت شناخت موضوعات، تقسیم آنها به حق و باطل است و لازم است شبکه مفهومی و موضوعی در دو نظام حق و باطل شکل بگیرد.

🔹آنچه مسلم است اینکه این دو نظام حق و باطل در حال تکامل هستند و در توسعه خود، موضوعات جدیدی خلق می نمایند لکن از آنجا که دین اسلام، دین کامل و پاسخگوی نیازهای بشر تا قیامت است و «نظام موضوعات الهی» متناسب با «حیات طیبه» و زندگی سعادتمندانه در جهت پرستش خدای متعال، در وحی و سیره و قول اهل بیت علیهم السلام بیان شده است، به عبارت دیگر نظام موضوعات الهی، در کلام وحی بصورت حقایق شرعیه موجود است و از آنجا که معتقد به جامعیت وحی در ارائه موضوعات مورد نیاز بشری تا قیامت در همه جنبه های مادی و اخروی و در همه ساحت های روحی و معنوی، فکری و اعتقادی، عملی و عینی و در همه ابعاد فردی، اجتماعی و حکومتی هستیم، نظام موضوعات شرعی الهی را برای سعادت دنیا و آخرت انسان، کافی می دانیم.

🔹 در تمدن مادی و منحط غرب نیز که عقبه ای به وسعت تاریخ جریان باطل دارد، موضوعات تمدنی و مستحدثه، در «نظام موضوعات الحادی» و شبکه موضوعی پرستش دنیا جای می گیرند و نیز بخاطر ضرورت اختلاط زندگی مؤمنین با زندگی کافرین، موضوعاتی مبتلابه جامعه مؤمنین شده است که «نظام موضوعات التقاطی» نامیده میشود و اصل اولی و حاکم در مواجهه با این موضوعات التقاطی، اکتفاء به حد ضرورت، تصرف و انحلال موضوعات در نظام موضوعات اسلامی است. (اصل اضطرار انحلالی، یکی از اصول فقه نظام ولایی است که بر اساس این اصل، هر موضوعی که ابتدائاً مورد فقاهت قرار می گیرد، اگر در نظام موضوعات التقاطی دسته بندی شود، مشمول این اصل قرار می گیرد که میبایست بهره مندی از آن موضوع در جامعه، در حد اضطرار باشد و در یک سیر انحلالی، در نظام موضوعات الهی، منحل شود.)
 

🔹در توضیح بیشتری می توان گفت، با اعتقاد به رشد و تکامل حیات مادی و معنوی انسانها، (بر اساس قاعده سیر از اجمال به تفصیل )، تغییر و تحول و تکامل موضوعات در چارچوب و خطوط کلی اسلام می تواند فرض داشته باشند لکن، اصل بر آن است که خلق و ایجاد موضوعات جدید نیاز به دلیل و حجیت شرعی دارد و همانطور که فهم، اعتقاد و عمل، حجت لازم دارد، و شمولیت دامنه دین در زندگی، فضای خالی باقی نمی گذارد، هرگونه خلق و ایجاد موضوع، یا موضوعات و به تبع آن شکل گیری نظام موضوعات و به تبع آن ایجاد تمدن، میبایست مطابق با وحی و مستند به آن باشد و حجت شرعی داشته باشد. در غیر اینصورت حکم اولی بر بطلان و حرمت موضوعات مستحدثه است. در جامعه امروزی مؤمنان، بخاطر ابتلاء و  آمیختگی سبک و ساختارهای زندگی با تمدن مادی غرب و شکل گیری ساختارهای جامعه و نظام روابط متأثر از نظام موضوعات و مفاهیم جریان باطل، اگر نفی و طرد موضوعات مستحدثه و توقفِ خلق و ایجاد موضوعات تمدنی بدون استناد به وحی و حجیت کافی، یکباره ممکن نباشد، بر اساس اصل اضطرار انحلالی، بصورت اضطرار ناگزیر از بهره مندی از علوم، محصولات و فکر و اندیشه آنان در مدیریت جامعه و برآوردن نیازهای مادی و اجتماعی (سیاسی، فرهنگی و اقتصادی) هستیم لکن در جهت انحلال نظام باطل در نظام حق وحیانی و حاکمیت نظام موضوعات و مفاهیم وحی در جامعه و شکل دهی ساختارها و روابط بر اساس آن تلاش می نماییم بنابراین رویکرد مطلوب در این وضعیت، ابتلاء در حد اضطرار و انحلال تمدن غرب در تمدن اسلامی خواهد بود. در چنین وضعیتی، جریان حق و به عبارتی جمهوری اسلامی، در جهت پیشبرد اهداف خود، هر چند ناچار از بهره گیری، گزینش و پالایش برخی موضوعات تمدن غرب است و یا حتی در چارچوب تمدن غرب به تولید و خلق برخی موضوعات می پردازد، لکن چون این بهره مندی از موضوعات تمدن غرب در جهت دستیابی به «تمدن اسلامی» است که دوران گذار از «تمدن غرب» به «حیات طیبه» محسوب میشود، این موضوعات، موضوعات تمدنی اسلام یا «موضوعات التقاطی» محسوب می گردند و ممیز آنها با موضوعات تمدن غرب، تغییر جهت و غایت و کارآمدی و تلاش جهت تصرف و انحلال است و با احتساب این موضوعات مستحدثه تمدن اسلامی، می توان گفت سه دسته نظام موضوعات وجود دارد، نظام موضوعات اسلامی که متناسب با حیات طیبه است، نظام موضوعات تمدن غرب که متناسب با تمدن مادی و منحط غرب است، نظام موضوعات التقاطی تمدن اسلامی که متناسب با دوران گذار از تمدن غرب به سوی حیات طیبه است و اصل حاکم بر آنها اضطرار و انحلال است.

🔹لازم به ذکر است، شبکه موضوعات التقاطی در ادامه نظام موضوعات الهی و بر محور «ولایت حق» شکل میگیرد، در واقع محور نظام موضوعات التقاطی همان ولایت درجریان حق است، چرا که در رویکرد انحلالی، جهت و کارآمدی آنها تغییر کرده است.  در واقع موضوعات التقاطی، افزوده هایی نامطلوب بر این شبکه نظام موضوعات الهی است که میبایست با رویکرد اضطرار و انحلال به صفر و انحلال برسند. درنتیجه ما دو نظام موضوعات بیشتر نداریم، نظام موضوعات جریان حق (الهی) که دربرهه ای از زمان پیرایه هایی از موضوعات التقاطی بر آن اضافه شده است، همچنانکه نظام موضوعات باطل نیز توسعه میابند. 

🔸در تمثیلی، فرض میکنیم داخل چاه ظلمانی تمدن غرب گرفتار شده ایم، تمدن غرب سیری از صدر به زیر در جهت اعماق چاه دارد، حیات طیبه از سطح زمین شروع شده و جهتی به سوی آسمان دارد، تا وقتی در ظلمات چاه هستیم، وقوع حیات طیبه که بیرون از چاه محقق میشود معنا ندارد، خروج دفعی از چاه نیز ممکن نیست و میبایست سیری معکوس نسبت به سیر ظلمانی تمدن غرب داشته باشیم تا پس از تغییر نسبی شرایط، صلاحیت و امکان تحقق حیات طیبه فراهم گردد، خروج ما از ظلمات بسوی نور در چاه هرچند هنوز به سطح زمین نرسیده ایم، هر تعینی پیدا کند، تمدن اسلامی است که طی یک انقلاب ، نسبتی معکوس با تمدن غرب پیدا کرده است و میبایست ما را به سطح زمین یعنی نقطه شروع حیات طیبه که با ظهور امام و محوریت او در تناسبات عالم واقع میشود، برساند. هر کدام از این سه حالت، یعنی سیر بسوی ظلمات، سیر بسوی نور، سیر در حیات طیبه مختصات خود را داراست و نظام موضوعاتی متناسب با خود محقق میسازد که عبارتند از نظام موضوعات الهی، التقاطی و الحادی.

 

🔹نکته مهم دیگر اینکه تکامل نظام موضوعات الهی و الحادی در طول تاریخ، بر اساس قواعد و اصول مشخصی صورت می گیرد، در واقع بر اساس «اصل اجمال به تفصیل»، کثرات حول محور مشخص و با قواعد و ضوابط مشخصی واقع میشوند (هَلْ ینْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً) که در این تکثر، سنتها، اصول و قواعد ثابتی وجود دارد و در یک چارچوب مشخص تکامل صورت می گیرد  بطوریکه می توان گفت این توسعه نظام مند، به نوعی «تکرار تاریخ» محسوب می شود (لترکبن طبقاً عن طبق)  لکن تکرار موسع، بنابراین عبرت از گذشته همواره چراغ راه آینده خواهد بود (فَینْظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ) و کشف قواعد نظام موضوعات اولیه، در ترسیم روابط موضوعات مستحدثه کارآمد است و افزوده های نظام موضوعات الهی و الحادی، همواره حکم مشخصی دارند که قابل استیفا و استنباط از منابع دین  و بررسی روابط موضوعات اولیه در آن می باشد، چرا که مختصات و تناسبات «خروج از ظلمت به سوی نور» به عنوان بزرگترین استراتژی جریان حق، در دین بیان شده است و بر اساس اصل «اضطرار و انحلال» نظام احکام موضوعات مستحدثه تمدنی (التقاطی) در مسیر خروج از ظلمات تمدن غرب بسوی نور حیات طیبه و انحلال وضعیت موجود در مطلوب قابل استنباط است.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شبکه نظام مند معارف و مفاهیم دین

🔹کلام وحی در قالب حروف والفاظ وعبارات و متون مقدسی، تجلی و تبلور منضبط و منسجم و نظام مندی پیدا نموده بطوریکه هر حرفش ماهیتی و معنایی دارد و از ترکیب آنها، الفاظ ماهیت جدیدی پیدا می کنند و همینطور از ترکیب کلمات؛ عبارات و جملات و متون خلق شده و ماهیت و آثار جدیدی میابند که این روابط و نسبتهای نظام مند، مبنای تشکیل شبکه مفهومی و موضوعی است. کلام وحی نظام وقواعد خاص خود را داراست و انسان با درک آن نظام و قواعد و تناسبات، می تواند درک و معرفت خود را ارتقاء دهد. کلام وحی که در برهه ای به حضرت آدم تعلیم شد، (علم الآدم الأسماءکلها)، مبداء پیدایش زبان و درک و فهم و ارتکازات عمومی نیز قرار گرفته است و البته بخاطر درگیری جریان حق و باطل و غلبه باطل تا زمان ظهور، کلام ظلمانی اهل باطل، بر زبان و ادبیات عمومی اثرگذار بوده است و در زمان بعثت نبی و نزول کلام وحی، تطابقهای حداقلی با زبان عرف آن زمان داشته و ارتکازات و ادراکات عمومی متناسب با زبان و ادبیات عرف زمان خطاب را پذیرفته است لکن در آن متوقف نشده و قابلیتهای پایان ناپذیری در محوریت و هدایت زبان و ادبیات بشریت و ارتقاء ادراکات و ارتکازات عمومی دارد. شاید یکی از راههای دستیابی به این قابلیتها، ترسیم شبکه مفهومی کلام وحی باشد که از طریق آن بتوان مفاهمه و تخاطب حداکثری با شارع ایجاد نمود و بسترهای تفقه را در امر دین توسعه داد.

🔹هر مفهوم یک نظام متشکل از مفاهیم خردتری است که نسبت دقیقی با مفهوم محوری پیدا می کند، شناخت شبکه خرده مفهومی یک مفهوم و طبقه بندی خرده مفهومهای شامل و مشمول، شبکه مفاهیم را شکل می دهد. در واقع «کلام» یک معجزه الهی است که إِحکام و تفصیل دارد و تفصیل آن نظام مند است ، به عبارت دیگر یک مفهوم محوری بصورت هماهنگ و نظام مند بسط پیدا کرده است و منظومه ای از مفاهیم را پدید آورده است که موجب شکل گیری ادبیات و زبان کلام وحی شده است، شناخت شبکه هماهنگ مفاهیم کلام الهی، به شناخت نسبتها و احکام متناسب با نسبتها و در کل به تکامل معارف و فقاهت می انجامد. 

🔹همانطور که اشاره شد، دین مجموعه ای منسجم و منظومه ای هماهنگ است که اجزای آن دارای روابط و نسبتهای مشخصی هستند و شناخت بهتر دین و کسب معارف دینی بلکه تکامل معرفت دینی با هدف دستیابی به سعادت دنیا و آخرت در زندگی، به نحو جامع و کاملتری با شناخت اجزاء، روابط و نسبتهای این شبکه نظام مند ممکن می گردد.

🔹هدف از تشکیل شبکه مفهومی (شبکه معارف و مفاهیم دین)، طبقه بندی مفاهیم و روابط و نسبت آنها در یک نظام (مبتنی بر کل نگری دین) است. چنین شبکه ای بر اساس روابط منظم و منسجم مفاهیم حول محور «ولایت» شکل می گیرد که در آینده مفصلاً تشریح خواهد شد...  

🔹«مفهوم» عبارت است از لفظ دارای معنا و به همین دلیل گاهی به جای شبکه مفهومی، ممکن است از شبکه معنایی سخن گفته شود، دسته ای از الفاظ، موضوع برای تفقه و تعیین حکم واقع میشوند که در فقه نظام ولایی، «شبکه موضوعات» را تشکیل می دهند که در یک تقسیم بندی به موضوعات الهی، الحادی و التقاطی قابل تقسیم است  ...

🔹هر مفوم در شبکه مفاهیم در رابطه با مفاهیم دیگر، دارای یک «نسبت» است، این نسبت در موضوعات فقهی، «حکم» است که اعم از حکم ارزشی، توصیفی و تکلیفی است. به عنوان مثال، مفهوم صلات به عنوان یک موضوع فقهی، در ارتباط با انسان مؤمن، مبتنی بر نسبت ارزشی و توصیفی خود، نسبت تکلیفی «وجوب» پیدا میکند. از آنجا که «حکم نهایی» در فقه نظام ولایی، «برنامه عملکرد» است، نسبتها در روابط بین موضوعات، مشتمل بر «فرایند تکامل» می باشد و سیر از وضعیت موجود به مطلوب را ترسیم نموده و مراحل رشد و تعالی را بیان می کند.  

🔹بنابراین «مفهوم» در شبکه مفاهیم عبارت است از الفاظ و واژه ها، اصطلاحات و مفاهیم، موضوعات، گزاره های معرفتی (نظام معارف ارزشی، نظام معارف توصیفی، نظام معارف تکلیفی)، نظام احکام . به عبارت دیگر شبکه مفاهیم دین، از نظام واژه ها و اصطلاحات، نظام موضوعات، نظام معارف و نظام احکام تشکیل یافته است. لازم به ذکر است «مفهوم» در شبکه اصلی مفاهیم، اقسام دیگری نیز دارد که در بحث شبکه های فرعی و پشتیبان از آنها یاد خواهیم کرد. مجموع این مفاهیم، روابط و نسبتهایی را شکل می دهند که ساختار دین را ترسیم نموده و مبنای فقاهت قرار می گیرد.

 

🔹طبق آنچه گفته شد، هر مفهوم و گزاره ای، نظامی دارد و همانطور که شناخت اجزاءِ مفهوم و روابط و موقعیت آنها نسبت به یکدیگر، در شناخت آن مفهوم مؤثر است، وضعیت و موقعیت اجزاء یگ گزاره نیز در شناخت بهتر کلام مؤثر است، در واقع استظهار از کلام الهی، از طریق معنا و مفهوم حروف، کلمات، جملات، سیاق جملات، قید و مخصص، قرائن حالیه و مقالیه، و ... صورت می گیرد، علاوه بر اینها جایگاه یک مفهوم یا واژه در ترکیب کلمات یا جملات نیز در استظهار از کلام مؤثر است و موارد زیادی از این قبیل در تفقه موجود نیز مورد توجه قرار می گیرد، به عنوان مثال معنای شستن بخشی از پا که از عطف «أرجلکم» به «رؤوسکم» در آیه وضو فهمیده می شود و در روایتی از امام موسی کاظم علیه السلام به آن استناد شده است. 

🔹در این رابطه در مباحث زبان شناسی فقه نظام ولایی، اصلی را مطرح نموده ایم و مفصلاً بیان داشته ایم که معنای نهایی مفاهیم و لغات، محصول ترکیب درون (اجزای تشکیل دهنده یک مفهوم) و بیرون آن (ترکیب با دیگر مفاهیم و لغات) با ملاحظه روابط آن خواهد بود. همچنین هر مفهوم یک «معنای اولیه» دارد که قدر جامع مشترک بین همه لغات مشابه و بکار رفته در لسان شارع است و این معنای اولیه به تناسب ترکیب با واژه ها و کلمات دیگر در یک گزاره، تغییر می کند و با حضور در هر ترکیب و سیاق جدید، معنای اولیه افزوده یا کاسته میشود، همچنانکه گاهی دو لغت در کنار هم، معنی جدیدی خواهند داشت مثلاً گفته اند هر گاه دو کلمه «فقیر» و «مسکین» به تنهایی به کار روند، به مفهوم «ناداری» بوده و بر یک معنی دلالت میکنند و هر گاه در کنار یکدیگر قرار گرفته و مورد استفاده قرار گیرند، بر دو مفهوم جداگانه و مستقل از یکدیگر دلالت کرده، دو معنی خواهند داشت. در تحریر الاحکام نیز بر این نظر تأکید شده است (حلی، 1420 ،ج1 ،ص401) صاحب اطیب البیان بر این نظر است که این دو کلمه هرگاه جمع شوند جدا میشوند (تفاوتشان آشکار میشود) و هرگاه جدا شوند جمع میشوند (هم معنی میشوند) و به اصطلاح «اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا» (طیب، 1378 ج ، 6 ،ص250)

🔹بنابراین معانی ثانویه، حاصل ترکیب به معنای حضور یک کلمه در کنار کلمات دیگر و شکل گیری سیاق و جمله جدید است (معنای اولیه قدر مشترک و وجه جامع همه کاربردهای آن کلمه در کلام شارع است که به کمک شبکه مفهومی قابل استحصال است و معنای ثانویه، به نسبت ترکیب آن با مفاهیم دیگر، دچار کاسته یا افزوده خواهد شد.) معنای اولیه ممکن است حسن و قبح درونی (ذاتی) داشته باشد لکن در برایند ترکیب آن با دیگر کلمات و تأثیر پذیری از حسن و قبح دیگر مفاهیم، نتیجه متفاوت میشود (شبیه این مطلب در بحث حسن و قبح و مصالح و مفاسد در احکام اولیه و ثانوی توضیح داده خواهد شد که حسن و قبح داخل موضوع، مبنای حکم اولی قرار می گیرد و حسن و قبح خارج از موضوع که مستفاد از روابط، قیود و ترکیب موضوع است، حکم ثانوی را ایجاد می کند.)
بنابراین یک مفهوم متناسب با کاربردش در ترکیب با مفاهیم دیگر و روابط مختلف، لایه های معنایی مختلفی می تواند داشته باشد، مثلا مفهوم «فقیر» در یک لایه معنایی، «فقر مادی» و در لایه های عمیق تر به معنای افتقار الی الله، فقر معنوی، فقرمعرفتی و ... می باشد ...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نظام «موضوعات» و «نسبتها» در شبکه معارف دین

🔹زندگی فردی و اجتماعی انسانها را می توان در «موضوعات» و «تناسبات» آنها خلاصه نمود و فقاهت که رسالتی جز تبیین خواست خدای متعال در چگونگی زیستن ندارد، میبایست این موضوعات و روابط و تناسبات بین آنها را معین نماید. دین اسلام غایت و مقصودی جز «حیات طیبه» برای زندگی انسان به تصویر نمی کشد و در بیان کم و کیف و چگونگی آن، به بیان موضوعات و تناسب آنها پرداخته است، برای یافتن برنامه زندگی، لازم است اولاً وضعیت مطلوب حیات طیبه ترسیم گردد و ثانیاً گامهای رسیدن به وضعیت مطلوب تبیین شود بنابراین ابتدا می بایست نظام موضوعات وضعیت مطلوب حیات طیبه در ساحات گوناگون سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و در مقیاس فردی و اجتماعی و نسبت بین این موضوعات بدست آید ثانیاً در سیر از وضعیت موجود به مطلوب، مراحل و گامهایی طراحی و تبیین گردد...

 

🔹مفاهیم در این شبکه مفاهیم به سه دسته کلی تقسیم می شود : 
مفاهیم ارزشی که ارزش (میزان حقانیت) و یا حسن و قبح آنها (ملاک ارزش) در نسبت با ولایت معین و در شبکه مفاهیم به عنوان مفاهیم اصلی در لایه اول حول محور قرار می گیرند، 
مفاهیم توصیفی که هست و نیست (ملاک صحت و فساد در دانش) در آنها به نسبت با ولایت معین و در شبکه مفاهیم به عنوان مفاهیم فرعی در لایه دوم حول محور و مفاهیم اصلی قرار می گیرند، 
مفاهیم تکلیفی و تجویزی که مصلحت یا عدم مصلحت در آنها (به عنوان ملاک تکلیف) بواسطه نسبتشان با ولایت معین و در لایه سوم حول محور و لایه های اول و دوم قرار می گیرد . در واقع کشف نسبت موضوعات تکلیفی و تجویزی، بواسطه فهم نسبت موضوعات ارزشی و توصیفی واقع می گردد و البته همه این نسبتها متقوم به یکدیگر بوده و فهم ما را نسبت به ترسیم شبکه مفاهیم دین، بصورت توأمان،کاملتر می سازند.
همچنین از ترکیب چند لفظ و مفهوم، عباراتی متشکل از معنای ترکیبی اجزای خود شکل می¬گیرد که در واقع «گزاره های دینی» هستند و «شبکه معارف» را تشکیل می دهند ...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نظام مند بودن نیازمندیهای جامعه به عنوان مسائل مبتلابه و مستحدثه تفقه (نظام موضوعات و احکام)

🔹اگر مقصود از خلقت عالم بندگی خدای متعال است (وما خلقت الانس و الجن الا لیعبدون)، بندگی می بایست در همه ابعاد وجودی انسان و جامعه واقع گردد، هم در حوزه تمایلات، احساسات، عواطف، حب و بغض، سخط و رضا و ... و هم در حوزه افکار، عقاید، معارف، عقلانیت و علم و دانش و هم در حوزه جوارح، رفتار و عملکرد؛ در واقع انسان باید توحید و پرستش خدای متعال را هم در احوال و هم در افکار و هم در اعمال خود جاری سازد و هر سه بعد وجودی خود را از شرک پالایش نماید و این بندگی در این سه بعد نیازمند مناسک روحی، فکری و عملی است و خداوند ارزشها و حسن و قبح های اخلاقی، توصیفات و هست و نیست های اعتقادی و باید و نبایدهای تکلیفی را در شریعت خود تحت عنوان علوم ثلاثه اخلاق، عقاید و احکام به ودیعه نهاده است که بی شک این سه نیز منظومه ای هماهنگ و متناسب برای رشد و تکامل انسان در جهت بندگی خدای متعال در زندگی فردی و اجتماعی است. در نظر داشتن این هماهنگی و تناسب، و حدت و انسجام در سه حوزه اخلاق، عقاید و احکام دین، مسئله ای سرنوشت ساز و اثرگذار در روش فقاهت و منطق فهم و استنباط و اجتهاد خواهد بود. بنابراین لازم است تمام نیازمندیهای جامعه را که با استناد به آیات و روایات، ذیل این سه حوزه معارف قابل طبقه بندی است ، بصورت یک نظام در منظومه دین مورد جستجو و مطالعه قرار دهیم. نظام نیازمندیهای جامعه، که هم شامل موضوعات شرعی و هم موضوعات تمدنی و مستحدثه است ، میبایست بصورت هماهنگ و با ملاحظه روابطِ اجزای آن، مورد مطالعه و تفقه قرار گیرند چرا که روابط بین اجزاء در تبیین احکام موضوعات مؤثر است، بنابراین یک نظام موضوعات منسجم و یک نظام احکام متناسب با آن خواهیم داشت که در ذیل عنوان «منظومه نیازمندیهای جامعه» از آن یاد خواهیم کرد...
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نظام مند بودن روابط و نسبتها در جامعه (نظام مکلفین) به عنوان رکن مهمی از تفقه

🔹در فقه نظام ولایی، از آنجا که هدف، تدوین برنامه عملی برای جامعه و افراد آن است، به عبارت دیگر، مکلّف فقه نظام ولایی، جامعه است و افراد و آحاد نیز ذیل جامعه و در روابط آن قرار می گیرند، نمی توان در کشف یک رابطه و نسبت بین یک موضوع و یک مکلف، بقیه روابط و نسبتها را نادیده گرفت بلکه لازم است منظومه ای از روابط و نسبتها به نحو جامع ترسیم و مورد مطالعه و فقاهت قرار گیرد، بررسی یک موضوع و روابط آن در نظام روابط، منجر به درک صحیحی از تکلیف میشود چرا که تکالیف نیز خود دارای نظام هستند و در روابط خود مکمل و متقوم می باشند و ملاحظه یک رابطه در یک موضوع صرف نظر از روابط دیگر آن موضوع با مکلفین، نمی تواند ما را به فهم جامع و کاملی از نظام تکالیف برساند. به عنوان مثال، موضوع فضای مجازی، صرفاً با ملاحظه روابط یک فرد با آن، نمی توان به همه جوانب تکلیف وی پی برد بلکه با ملاحظه روابط خانواده، حکومت، سازمانهای مختلف در کنار رابطه یک فرد با موضوع فضای مجازی، می توان نظامی از تکالیف را ترسیم کرد که تکلیف فرد نیز در میان آن بخوبی جای خود را میابد و روابط و تعاملات نیز مشخص میشود یا مثلاً در موضوع نماز، صرفاً تعیین تکلیف فردی در رابطه با نماز، منجر به اقامه نماز در جامعه نمیشود بلکه اگر نظام روابط مکلفین مثل حکومت، ستاد اقامه نماز، مساجد، ساختارهای آموزشی، ساختارهای فرهنگی و ... ملاحظه شوند و نظام تکالیف ترسیم شود، اهداف فقه نظام ولایی که عبارت است از «برنامه عملکرد» فردی و اجتماعی در اقامه نماز محقق خواهد شد.
به عبارت دیگر در این روش، مکلفین که طیفی هستند متشکل از «حکومت»، «جامعه»، «مجموعه»، «جماعت»، «افراد»، بصورت یک نظام مرتبط دیده میشوند بطوریکه یک موضوع درنسبت با همه مکلفین بررسی می شود. و این هماهنگی در بررسی نسبتها، منجر به تکمیل و تکامل نسبتها میشود مثلا موضوعی مانند نماز علاوه بر تعیین نسبتهایش با افراد، همزمان نسبتهایش با حکومت، نهادها و در کل جامعه، بررسی میشود و طبیعتاً نظام احکام و تکالیف نیز شکل می گیرد که این نظام مند بودن مکلفین و تکالیف، هر گونه خلاءهای اجتماعی را در بررسی نسبتهای اجتماعی پر کرده و به تکامل نسبتها و نتایج آن منجر میشود، در واقع در بررسی روابط شخصی و فردی نماز، روابط و نسبتهای اجتماعی هم دیده میشود و یا به عبارت دقیق تر، همه ابعاد فردی و اجتماعی مسئله نماز به طور جامع و کامل توأمان مورد بررسی قرار گرفته و تأثیرات ابعاد گوناگون بر یکدیگر ملاحظه می شود.
لازم به ذکر است، خود موضوع نیز اجزاء و ارکان و ساختاری دارد که میبایست روابط و نسبتهای آن نیز مورد مطالعه قرار گیرد، در واقع نظام نسبت و روابط «درون» موضوع با نسبت و روابط «بیرون» موضوع (مکلفین) باید مورد ملاحظه و مطالعه قرار گیرد تا «نظام احکام» بصورت جامع و کامل تبیین شود.
در فقه نظام ولایی، نظام مکلفین و نظام روابط و نسبتهای مکلفین، در یک ساختار هرمی ترسیم شده است که در جای خود میبایست مورد تشریح و تبیین قرار گیرد...در این هرم، نظام نیازمندیها و نظام مکلفین ترسیم شده و با تفقه پیرامون این روبط و نسبتها، نظام تکلیف و احکام شکل میگیرد و این هرم از عوامل مهم در جامعیت برنامه عملکرد خواهد بود...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روش نظام مند در همه حوزه های معرفتی

🔹اگر دین اسلام و کلام وحی پیکره ای هماهنگ، منسجم و یکپارچه دارد، فهم و کشف ارکان و اجزاء آن نیز روشی هماهنگ و منسجم می طلبد و تجزیه و انتزاع ابعاد گوناگون دین تحت عنوان اخلاق، عقاید و احکام یا معارف ارزشی، توصیفی و تجویزی و بکارگیری روشهای گوناگون بلکه غیرهماهنگ در فهم و تفقه مناسب به نظر نمی رسد. از اینرو در فقه نظام ولایی، اولاً همه ابعاد نیازمندیهای فردی و اجتماعی که پیرامون آنها تفقه می شود، ابعاد یک حقیقت یکپارچه و در هم تنیده محسوب میشوند، مسائل اخلاقی، روحی و معنوی انسان و جامعه پیوند عمیق، تام و کاملی با مسائل اعتقادی، فکری و معرفتی و نیز پیوند عمیقی با مسائل عملی و احکام فقهی دارند بطوریکه هیچ پدیده، حرکت و موضوعی در خارج نیست مگر اینکه از هر سه جهت قابل بررسی است یا به عبارت دیگر هر سه بعد در یک واقعه خارجی متبلور می شوند و نه سه وجود خارجی مستقل. اخلاق، اعتقاد و احکام، ابعاد و اجزای یک کل هستند، و نه یک کلی! اجزای یک کلی ممکن است در موضوع یا هدف تشابه و اشراک داشته باشند اما تباین آنها در بخشی از مبانی، روش و غایات محرز است، لکن اجزای یک کل، در عین تباین، مهمترین ویژگی آنها، هماهنگی در همه ارکان برای نیل به مقصود و هدف است. در واقع وحدت آنها بر کثرت آنها غلبه دارد و در ملاحظه وحدت دین؛ اخلاق، اعتقاد و احکام سه بعد از یک کل است مانند طول و عرض و ارتفاع که سه بعد از یک شیء است، علت وحدت هم، مبنای مشترک، روش و منطق مشترک، غایت مشترک و ... و از همه مهمتر محور مشترک است که همه اجزاء حول آن به هماهنگی و وحدت می رسند هر چند نسبت بین اعضاء برابر نباشد و ارزشها عناصر اصلی دین، عقاید عناصر فرعی و احکام عناصر تبعی محسوب میشوند به عبارت دیگر «احکام» متأثر از معارف دو حوزه ارزشی و اعتقادی دین است و «عقاید» متأثر از معارف ارزشی دین است و نمی توان بدون ملاحظه نظام ارزشی دین، به شبکه موضوعات و مفاهیم اعتقادی دست یافت و بدون ملاحظه نظام ارزشی و اعتقادی دین، به شبکه موضوعات و مفاهیم در احکام عملی دست یافت و البته همه اجزای این سه حوزه بر محوریت جریان «ولایت» به هماهنگی و انسجام می رسد . بنابراین ابعاد گوناگون نیازمندیهای فردی و اجتماعی اعم از بعد روحی و معنوی و اخلاقی و بعد فکری و اعتقادی و بعد رفتاری و احکام عملی حقیقتی واحد در خارج دارند و میبایست این وحدت در روش تفقه نیز لحاظ شود ، ثانیاً بررسی ابعاد گوناگون، بواسطه فهم و درک ابعاد دیگر ممکن می گردد و نمی توان، یک بعد را فارغ از ابعاد دیگر مورد تفقه قرار داد و این پیوستگی، ضرورت همگامی و همراهی و تعامل روشی این سه بعد را در تفقه ضروری می سازد. به عبارت دیگر در امر فقاهت، می بایست معارف ارزشی، توصیفی و تجویزی بصورت هماهنگ و همزمان مورد بررسی و مطالعه قرار گیرند چرا که فهم موضوع و درک روابط و نسبتهای اجزای هر بعد از این ابعاد سه گانه، وابسته به درک و فهم اجزاء و روابط و نسبتهای دیگر ابعاد است، فهم کامل و جامع دین در گرو فحص احکام دین در همه ابعاد روحی و فکری و عملی است، در واقع تفقه اگر بصورت جامع و هماهنگ و منسجم در همه حوزه های روحی، اعتقادی و رفتاری واقع نشود به تعادل و توازن و کارآمدی حداکثری نائل نخواهد شد. تفقه میبایست عهده دار تعیین نظام تکالیف و احکام و بیان مناسک روحی، اعتقادی و رفتاری در هدایت و تکامل مخلوقات باشد، بنابراین در روش تفقه نیز پیوستگی حوزه تفقه باید ملاحظه شود تا توازن و تعادل محصول تفقه بتواند در هدایت و تکامل مخلوقات به نهایت کارآمدی برسد. از اینرو لازم است روش فقاهت یک نظام هماهنگی در مطالعه و بررسی منابع دین باشد و این روش نظام مند به نتیجه هماهنگ و منسجمی دست یابد، بر این اساس «برنامه عملکرد» به عنوان محصول نهایی فقه نظام ولایی، محصول تقوم و تعاضد سه حوزه معرفتی اخلاق، عقاید و احکام و روش نظام مند فقاهت در این سه حوزه معرفتی است.
در این منظومه فقاهتی، اخلاق در مکتب اخلاقی، فراتر از کسب صفات مهلکه و طرد صفات منجیه و بیان ارزشها خواهد بود بلکه اخلاق عبارت است از سرپرستی و هماهنگی تمایلات و عواطف، گرایشات روحی و حب و بغض های اجتماعی در جهت بسط ولایت الهی، فقه نیز در مکتب فقهی، فراتر از احکام خمسۀ موضوعاتی مانند خمر و نجاسات است بلکه نسبت بین موضوعات و برنامه حرکت را در یک روند تکاملی بیان می کند، مثلا نسبت بین سیاست، فرهنگ و اقتصاد را ترسیم می نماید که به چه نسبتی باشد تا در عین توسعه فرهنگی و سیاسی، توسعه اقتصادی واقع شود و ...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روش نظام مند در فرایند تفقه

🔹... علاوه بر آنچه در نظام مند بودن روش فقاهت اشاره شد (و مفصلاً خواهد آمد)، نظام داشتن روش فقاهت در فقه نظام ولایی، به لحاظ سیر و مراتب و مراحل فقاهت نیز قابل توجه می باشد، فرایند تفقه در فقه نظام ولایی را اجمالاً اینگونه می توان تشریح نمود :

تفقه جامع (فقه نظام ولایی) از سه مرحله تشکیل شده است :

1. تفقه عام (استنباط علوم وحیانی) :
1.1.  تفقه در حوزه اخلاق: محصول= مکتب اخلاقی اسلام 
1.2.  تفقه در حوزه عقاید: محصول= مکتب اعتقادی اسلام (منشور عقاید اسلام)
1.3.  تفقه در حوزه احکام: محصول= مکتب احکام اسلام (مکتب فقهی اسلام)

2.تولید علوم ( تولید علوم اسلامی مبتنی بر مکاتب سه گانه)

3.برنامه عملکرد (قوانین و تصمیمات کلان و خرد و برنامه ریزی اجرائی نظام اسلامی در حوزه فردی و اجتماعی مبتنی بر علوم اسلامی)

🔹خروجی مرحله اول (تفقه عام) مکاتب سه گانه است که البته مکتب فقهی اسلام به عنوان منبع جامع مناسک روحی و اخلاقی، فکری و اعتقادی و رفتاری و عملی برایند و محصول تعامل دو مکتب اخلاقی و اعتقادی با احکام عملی است، در مرحله دوم (تولید علوم اسلامی) مکتب فقهی اسلام مورد بهره برداری در تدوین و تولید علوم قرار می گیرد و نیز در مرحله سوم (تدوین برنامه عملکرد)، محصول نهایی فقه حکومتی تحت عنوان «برنامه عملکرد» از تعامل و حضور مکاتب سه گانه در فرایند تولید علوم و نیز با حضور همه علوم در موضوعات گوناگون تهیه و تدوین می گردد، به عنوان مثال در موضوعاتی مانند روابط بین الملل، امنیت ملی، روابط خارجی اعم از تجارت، بازرگانی، معاهدات بین المللی، امنیت اقتصادی و اعتبارات جهانی، حقوق خصوصی، حریم فضای مجازی و یا حتی موضوعی مانند جهاد و صلات و ... ، در مرتبه اول همه مکاتب سه گانه اخلاقی، اعتقادی و رفتاری اسلام به صورت روشمند و نظام مند حضور دارند و در مرتبه دوم همه علوم نظیر اقتصاد، جامعه شناسی، مدیریت و ...در ضمن تدوین برنامه حضور خواهند داشت و برنامه عملکرد مشخصی را ارائه می دهند. به عبارت دیگر مکتب اخلاقی و اعتقادی اسلام در یک رابطه تعاضد و تقوم و با اشراب و حضور در «مکتب فقهی اسلام» منجر به تولید علوم گوناگونی در سه حوزه کلی «سیاست، اقتصاد و فرهنگ» میشوند. 
در رابطه با حضور و اشراب مکتب اخلاقی و اعتقادی در مکتب رفتاری و سپس در علوم اسلامی، لازم به ذکر است که در حالت انتزاعیِ علم اخلاق موجود، ممکن است صحبت از اخلاق تجارت، اخلاق پزشکی، اخلاق مدیریت و ... بکنیم اما در تفقه جامع، مثلاً علم تجارت محصولی از ارزشهای اخلاقی و باورهای اعتقادی است که در احکام رفتاری تجارت اشراب شده است. (هرچند همواره یک حرکت را می توان از بعد اخلاقی، اعتقادی و احکام رفتاری تحلیل نمود، لکن) در علم تجارت دیگر بحث از ارزشها یا پیوست فرهنگی نیست بلکه معادلات بر مبنای ارزشها و عقاید، بلکه بر اساس تحکیم و اقامه ارزشها و عقاید در یک روند تکاملی طراحی میشوند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

«تمدن اسلامی» و گذار از «تمدن غرب» به «حیات طیبه»

🔹خلقت دنیا صحنه درگیری دو جریان و جبهه حق و باطل است که این درگیری بستر رشد و تکامل دو جریان است (تکامل کیفی جبهه حق و تکامل منفی و کمی جبهه باطل تا عصر ظهور) و متناسب با اهداف و جهت گیری دنیایی و اخروی دو جریان، نظام ارزشی، علمی و حقوقی انسانها شکل می گیرد. دو نظام ارزشی قابل اتصاف به حق و باطل، همچنین به اقتضای دوران قبل از ظهور، بخاطر آمیختگی عناصری از جبهه حق و باطل، موضوعاتی پدید آمده است که جامعه مؤمنین، به ضرورت این ابتلاء و التقاط، با آن مواجه است و لاجرم میبایست احکام مواجهه با آن تبیین گردد، بنابراین متناسب با سه بازه تاریخی «حیات طیبه»، «تمدن اسلامی» و «تمدن غرب» سه دسته موضوعات «الهی»، «التقاطی» و «الحادی» وجود دارند، فقاهت شیعه در یک تقسیم کلی با این سه دسته موضوعات مواجه است، موضوعات الهی مانند صلات، خمس، زکات و ... موضوعاتی هستند که در دین و شریعت و منابع وحیانی از آنها در تناسبات هدایت و عبودیت خدای متعال، نام برده شده و یا مورد اشاره قرار گرفته است، موضوعات الحادی موضوعاتی هستند که با دستگاه باطل طاغوت و شیاطین و قبایح و فواحش ناشی از آن تناسب دارند و طبعاً مبتلابه جامعه اسلامی نیستند، موضوعات التقاطی آن موضوعاتی هستند که خاستگاه و یا برخی اجزای آن تمدن غرب است و جامعه مؤمنین مضطر به بهره مندی از آن است، رویکرد کلان فقهی در مواجهه با این موضوعات «اضطرار و انحلال» است و میبایست بر اساس این قاعده، حکم به «مصرف حداقلی» و «تصرف حداکثری» داده و جهت انحلال آن در نظام موضوعات الهی تلاش صورت گیرد. به عبارت دیگر در تعیین حکم موضوعات تمدنی، اصل اولی عدم مشروعیت و استفاده در حد ضرورت و تلاش جهت تصرف حداکثری و نهایتاً انحلال آن در نظام موضوعات اسلامی است، در واقع در این چارچوب میبایست به استنباط حکم پرداخت.

🔹بر این اساس فقاهت در وجه جامع و مطلوبش، در سه فضای کلی وضعیت مطلوب (حیات طیبه)، وضعیت موجود (تمدن غرب) و وضعیت انتقال و انحلال (تمدن اسلامی) واقع می گردد، در واقع فقاهت شیعه در مسیر دستیابی به تمدن اسلامی، به تصرف حداکثری و تهذیب نظامات موجود تمدن غرب و تغییر و انحلال آن در وجه مطلوب می پردازد و لازمه چنین رویکردی، تعیین و تبیین نظام موضوعات و نظامات متناسب با حیات طیبه است، بنابراین فقه در گام اول، عهده دار ترسیم وضعیت مطلوب حیات انسانها و تبیین عناصر و موضوعات آن و تعیین روابط و نسبتهای آن در قالب «مکاتب سه گانه ارزشی، اعتقادی و رفتاری» است، در گام بعد میبایست به ترسیم مراحل اضطرار و انحلال وضعیت موجود پرداخته و مسیر انتقال به وضعیت مطلوب را در قالب «نظامات سه گانه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی» تعیین نماید. در گام اول موضوع شناسی نیز از وظایف فقیه است لکن در گام دوم موضوع شناسی از وظایف سازمان فقاهت است و از عهده یک فقیه خارج است، در گام اول، محصول فقاهت، «علوم اسلامی» و در گام دوم محصول فقه، «برنامه ریزی اجتماعی» است که در سطح کلان در اسناد بنیادین و راهبردی جامعه منعکس و متجلی و سپس در سطوح خرد قوانین، راهکارها و ساختارها جاری می گردد.

🔹نکته قابل توجه اینکه، منابع وحیانی و معارف دینی ما هرچند ظرفیت استخراج و استحصال یافته های علمی تمدن بشری را دارند ولو آنکه این ظرفیت و قابلیت به نحو أدق و أکمل، با علم و مهارت امام معصوم علیه السلام ممکن باشد، لکن آنچه دین اسلام، برای زندگی انسانها ترسیم و تبیین نموده است، حیات طیبه است و این توسعه و تکاثر و تنوع و تزاید در تمدن موجود مورد تأیید دین نیست، بنابراین نمی توان انتظار داشت که فقاهت بتواند نظامات پیچیده تمدنی أعم از نظامات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را متناسب با اقتضائات جامعه پیچیده امروز و عناصر متکثر و متنوع و روابط متشتت و متغیر آن تأسیس و ترسیم نماید چه اینکه اساساً چنین وضعیتی مورد تأیید نیست و آیات و روایات در مقام بیان چنین موضوعات متجدد و روابط متکثر و نسبتهای باطلی نبوده اند و دستگاه فقهی مطلوب نیز اگر خلوص خود را از دخالت عقل (عقل مستقل) در استناد به کلام وحی و سنت حفظ نماید، چنین محصولی نخواهد داشت، البته شاید برخی دستگاه¬های فکری فلسفی ادعای تأسیس نظامات پیچیده تمدنی را داشته باشند لکن باید توجه داشت چنین محصولی، نتیجه فقاهت دینی نیست و اساساً با استناد به معارف وحیانی نمی توان به استنباط نظامات تمدنی در طراز تمدن ظلمانی غرب پرداخت بلکه می توان انتظار داشت فقه بتواند نظامات حیات طیبه را در وجه مطلوب ترسیم و تبیین نموده و به یاری آن، مراحل انحلال نظامات موجود تمدنی را در آن نظامات تعیین نماید، و اینگونه بیان مراحل رشد و مراتب کمال و مسیر خروج از ظلمات بسوی نور در همه عرصه ها و در مقیاس فردی و اجتماعی از فقه مورد انتظار است.
 

🔹بنابراین «نرم افزار تمدن اسلامی» عبارت است از برنامه ریزی فقهی رشد و پیشرفت و کمال جامعه اسلامی برای نیل به حیات طیبه و بر این اساس، نظامات تمدن اسلامی، در رویکرد کلانِ «اضطرار و انحلال»، نظامات التقاطی موجود در مسیر خلوص و انحلال در نظامات حیات طیبه خواهند بود و چشم انداز این مسیر، اخلاص اهل حق و امحاق اهل باطل خواهد بود ، از اینرو تمدن اسلامی در عصر ظهور نمی تواند بستر تحقق کامل شریعت و استقرار نظامات الهی اسلامی باشد و به همین جهت، دست استغاثه و التجاء و امید و رجاء مردم در عصر منتهی به ظهور، به درگاه خداوند برای ظهور منجی عالم و شیوع قسط و عدل بلند است چرا که جهان مملو از ظلم و جور شده است  و البته تمدن اسلامی در رشد ایمان و معرفت انسانها و نشر علم و دین در سطح جهان موفق خواهد بود که همین رشد و تکامل، عاملِ مؤثر در ظهور است، لکن تحقق نظامات عادلانه و استقرار ساختارهای مؤمنانه و شکل گیری روابط مخلصانه، در عصر حیات طیبه به ظهور و حضور و محوریت ولایت امام معصوم در جهان ممکن خواهد بود، إنشاءالله
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰