در رابطه با برخی مدعیات نسبت به طب اسلامی یا انکار طب اسلامی:
اولاً طب اسلامی را نباید به دستورات پیشگیری یا درمانی تقلیل بدهیم و متأسفانه بسیاری از کسانی که در مورد امکان یا عدم امکان طب اسلامی سخن می گویند تصویر درستی از طب اسلامی و حدود و ثغور آن ندارند، قطعاً بخش مهمی از طب اسلامی تبیین مفاهیمی است که بار اعتقادی دارند و شناخت و تبیین آنها منشاء مبانی و اصول طبی قرار می گیرد، مثلاً صحت، عافیت، درمان، ابعاد وجودی انسان و ... چه مفهوم و تعریفی در نظام مفاهیم کلام وحی دارند و نیز شناخت ربط آن مفاهیم که ما را به قواعد کلی می رساند ... پس طب اسلامی صرفاً داروی امام کاظم علیه السلام و بخور مریم و روغن بنفشه نیست و با این ذهنیت نمی توان طب اسلامی را رد یا اثبات نمود.
خصوصاً اینکه حوزه درمان و بهداشت و سلامت جسم و جان را نمی توان مستقل از دیگر ابعاد روحی و معنوی و فکری و اعتقادی و رفتاری انسان تصور نمود و یا پیوستگی ابعاد فردی و اجتماعی را ندیده گرفت و ... با این گستره از روابط، قطعا اسلام، آموزه ها و معارف فراوانی در حوزه صحت و سلامت و عافیت دارد ...
ثانیاً همه ظرفیت و کارآمدی طب اسلامی را نباید در مواجهه با پیچیدگی های ظلمانی تمدن غرب و مفاسد و عوارض ناشی از آن سنجید! این مطلب نیاز به توضیح دارد لکن خلاصه در قالب یک مثال عرض می کنم وقتی در یک آپارتمان مثلا بیست طبقه قرار گرفتیم برای سیر طبقات نمی توان به تکنولوژی آسانسور وابسته نبود و از آن مدد نگرفت مگر آنکه آپارتمان را خراب کنید و خانه های همسطح بسازید! هرچند در وضعیت موجود هم ظرفیت و کارآمدی حداکثری طب اسلامی، هم در حوزه پیشگیری و هم درمان قابل انکار نیست و بسیاری ناکارآمدیهای موجود اولاً بخاطر آن است که طب اسلامی با مختصات مورد نظر ما هنوز تولید نشده است و ثانیاً در بسیاری موارد بدون رعایت پیشگیری های مد نظر طب اسلامی، انتظار درمان در خانه آخر دارند!
ثالثاً دین اسلام، همان دینی است که همه پیامبران آنرا در جوامع پایه گذاری کرده اند و سیره و سلوک و سبک زندگی مردم بسیار متأثر از آموزه های انبیاء است و لذا نمی توان بسیاری از یافته های بشری مبتنی بر آموزه های انبیاء را از جمله طب گیاهی و دستاوردهای قدیم بشر را خارج از محدوده دین و اسلام بدانیم! هرچند می توان از آنها اثری در اسلام یافت البته نه بصورت نقلی و تصریح روایات، بلکه با ایجاد شبکه مفاهیم، می توان تناسباتی را متوجه شد...
رابعاً نباید طب اسلامی را صرفاً در معارف برآمده از تصریح آیات و روایات جستجو کرد بلکه به نظر ما فراتر از روش اجتهادی موجود که بهره مندی اش از نقل بصورت حداقلی است، با روشهایی نظیر ایجاد شبکه مفاهیم و تفریع اصول می توان افزوده معارف داشت ... بنابراین این رویه غلطی است که بگوییم طب اسلامی یعنی طب وحیانی به این معنا که به نصوصات کلام وحی اکتفا کنیم و بسیاری از آنها را هم بخاطر اشکال سندی و دلالی کنار بگذاریم و نهایتاً آنچه مانده است را جوابگوی نیاز امروز بشر نبینیم و لذا منکر اساس آن شویم ...
خامساً دین، برای رفع همه نیازهای بشر تا قیامت در همه حوزه های عبادی، معیشت، سلامت و ... و در همه ابعاد فردی و اجتماعی و حکومتی، نظام احکام دارد به این معنا که در هیچ وضعیتی، هیچ حرکتی نیست مگر آنکه اسلام نسبت به کم و کیف آن نظر دارد چون آن حرکت به بهترین وجه قابل تحقق است که لازمه عدل است و غیر از آن لازمه ظلم است و اسلام نسبت به هیچ عدل و ظلمی بی تفاوت نیست... در نتیجه شأن دین و پیامبر ص بیان همه نیازمندیها بوده است لکن اولاً نباید به دنبال نیازمندیها و مناسبات دنیای خودساخته تمدنی باطل در بیان دین باشیم بلکه مناسبتهای حیات طیبه را بیان کرده اند هر چند مناسبات خروج از ظلمات تمدنی به سوی نور را هم بیان کرده اند ثانیاً به دنبال تصریح نقلی نباید باشیم بلکه منابع نقلی قابل بهره برداری بیش از وضعیت فقاهت موجود هستند ...