جزوه کلاسی درس
تاریخ امامان معصوم علیهم السلام
استاد حجت الاسلام جباری
دانشگاه ادیان و مذاهب
رشته مطالعات تاریخ تشیع
عصر امام کاظم تا پایان غیبت صغری
دوره امام کاظم علیه السلام به بعد یک فضای جیدیدی برای ائمه پیدا می شود بنی عباس کم کم تثبیت شده ، دوره گذار از بنی امیه به بنی عباس طی شده ، دوره طلائی در این برهه فرصت مغتنمی بوده است.
- تحلیل مواضع و جهت گیریهای سیاسی ائمه علیهم السلام ( معیارهای مشترک و مختص)
o ویژگیهای خلفای معاصر
o حوادث سیاسی معاصر (قیامها و ...)
o وضعیت فرهنگی (نحله ها، فرق فکری و سیاسی موجود و ...)
- تحلیل تفاوت مواضع سیاسی امام کاظم علیه السلام در مواجهه با خلفای معاصر(در موضوع فدک که فرمودند اگر بنا باشد فدک را بدهید باید کل حکومت را بدهید، و ...)
- تحلیل تفاوت موضع امام رضا علیه السلام در عصر هارون و مأمون (در دوره ای تقیه می کنند و در دوره دیگر تقیه نمی کنند)
- زندانهای امام کاظم علیه السلام (طول مدت، دفعات، علل و اسباب، چگونگی و ...)
- ولایت عهدی امام رضا علیه السلام (الحیاه السیاسیه لامام الرضا علیه السلام – سید مرتضی آملی)
- تأثیر فرهنگی امام رضا علیه السلام در ایران ( تأثیر فرهنگی امام رضا علیه السلام در جهان اسلام و نه فقط تشیع ایرانی )
- نقش فرهنگی و تمدنی (تمدن سازی) ائمه علیهم السلام بخصوص امامین عسکریین علیهما السلام
- تأثیر گذاری امام هادی علیه السلام در حال حبس و مراقبت شدید
- نوع تعامل امام جواد علیه السلام با مأمون و معتصم
- دفعات احضار امام جواد علیه السلام به بغداد (چرایی و چگونگی احضار) [مختصر الحیاه السیاسیه لامام الجواد علیه السلام – سید مرتضی آملی (احضار حضرت در طفولیت را نقد و بررسی می کند)]
- اقوال مربوط به شهادت امام جواد و امام رضا علیهم السلام (چگونگی شهادت، اقوال مختلفی در اصل شهادت و چگونگی آن و ... وجود دارد)
- شهادت ائمه معصومین علیهم السلام (اصل و چگونگی شهادت)
- تشیع مأمون و اعتزال او و سبب آن ، مناظرات مأمون (تحلیل دفاع وی از جایگاه و حقانیت اهل بیت علیهم السلام و نیز دشمنی وی)
- کیفیت ارتباط امامین عسکریین علیهما السلام با شیعیان در سامراء (سطح و ابزار ارتباط)
- چگونگی زمینه سازی امامین عسکریین علیما السلام برای غیبت (مثلاً مسعودی می گوید این امامان عمداً در احتجاب به سر می بردند)
- عصر الحیره (کتاب علی بن بابویه قمی الامامه و تبصره من الحیره با مقدمه جلالی) در روایات آغاز غیبت صغری نیز تعبیر به حیرت شده است. چرا این دوره را حیرت می نامیدند، آیا آمادگی لازم وجود نداشت، چقدر طول کشید، ... (کتاب کمال الدین و تمام النعمه روایات مفصلی در مورد غیبت دارد در قسمت نخست به غیبت انبیاء سلف پرداخته است و ...)
- دوره غیبت صغری (ترسیم فضای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی شیعه در آن دوره و ...) [حسن زاده شانه چی در کتاب وضعیت فرهنگی و سیاسی عصر غیبت]
- سنتهای اجتماعی شیعیان در بحث انتظار
- تاریخ اجتماعی شیعه (ارتباطات، فعالیت های اجتماعی ، معیشت و مشاغل و ...)
- مأخذ شناسی توصیفی و انتقادی تاریخ اهل بیت علیهم السلام (به تفکیک قرون )
- کشف مناط فعل و سیره معصومین علیهم السلام (اجتهاد در سیره لازم است)
منابع تاریخ ائمه علیهم السلام
- کتاب حیات فکری و سیاسی امامان شیعه- رسول جعفریان ، در مقدمه منابعی را شمرده اند.
وصایت و جانشینی ائمه علیهم السلام نسبت به امام پیشین
- چگونگی اطلاع امام علیه السلام از آغاز امامتش
o امام هادی در مدینه بود و امام جواد در بغداد به شهادت رسید ، امام هادی فرمود : انا لله و انا الیه راجعون ، مضی ابوجعفر ، راوی گفت چطور متوجه شدید ؟
o درجات قرب و عصمت موهبتی : امام یک حالت تحول درونی (ذلت لله ) خشوع خاصی در خود می یابد که متوجه امامت خود می شود
o عصمت اکتسابی موجب اعطای عصمت موهبتی می شود،
o ج 1 کافی ، بزاز
o علم امامان : اذا شائوا أن یعلموا علموا
چگونگی اعلام وصایت به شیعیان
o از طریق نص عام بدون ذکر نام (روایات اثنی عشریه)
o از طریق نص عام با ذکر نام (روایات اثنی عشریه)
o تنصیص توسط امام پیشین
o تنصیص توسط ائمه پیشین
- چرا برخی از شیعیان (حتی اکابرآنان) در تشخیص مصداق امام جانشین تشکیک یا تردید کردند؟
o تقیه ، بداء ، وصیت امام صادق (5 وصی تعیین می کند) و ...
مسائل خلافیه و رأی الحق فیها– شیخ علی آل محسن (در جواب کتاب للله ثم للتاریخ نوشته عثمان خمیس که به دروغ خودش را شیعه مستبصر معرفی کرده بود)
بحرالعلوم الفوائد الرجالیه : در مورد ابن ثنان شک داشتم تفأل به قرآن زدم : إنما یخشی الله من عبادالله العلماء
نصوص و روایات اثنی عشریه :
- بررسی اسناد و منابع ناقل این نصوص (به این نتیجه می رسیم که این نصوص در عصر حضور ائمه دائر و رایج بوده است)
- توجه به این حقیقت که منبع مجامیع حدیثی در عصر غیبت اصول و مؤلفات حدیثی اصحاب ائمه علیهم السلام در عصر حضور بود. (اصول : روایاتی که راوی از امام شنیده است و در کتابش آورده است). اگر روایاتی در مدونات عصر غیبت نقل شد و در دوره حضور مشاهده نشد(سابقه نداشته) ، معنای آن نبودن نیست، (باب النص کافی، جلد یک)
(هدف از تهیه مجامیع حفظ روایات بوده است، اصول حاوی موضوعات متفرق بود، تبویب گام بعدی بود هر چند در عصر ائمه علیهم السلام وجود داشت، کار اصلی تبویب نیمه دوم قرن سوم و قرن چهارم بوده است که اصول حدیثی مدبب پدید آمد)
(در صحاح اهل سنت در عصر غیبت (قرن سوم) از طریق خودشان جمع آوری شده است، امثال بخاری می گوید هفتصد هزار حدیث را بررسی کرده و از میان آنها گزینش کردم)
(روضه کافی ابواب خاصی که در اصول و فروع نمی گنجید را نقل می کند)
(مباحثی مانند عصمت و درجات معصومین و ... که در عصر حضور مشاهده نشده ، برگرفته از مدونات حدیثی اصحاب است که نشاندهنده رواج آنها در عصر حضور دارد، شواهد تاریخی نیز با تأکید بر نوع نگاه وتلقی اصحاب نسبت به شئون و جایگاه ائمه تصویر دقیقی از بحث امامت در دوران ائمه ارائه می دهد ، )
(مسئله علمای ابرار را به ابن ابی یعفور نسبت می دهند که در منابع رجالی در مورد وی گفته شده که اگر سیب یا اناری را نصف کنید بگویید نیمی از آن حلال و نیمی از آن حرام است من اطاعت می کنم و این با آن ادعا و نسبت دادن مسئله علمای ابرار به وی سازگاری ندارد و باید منظور و مقصود دقیق حرف وی تحلیل و بررسی شود و اینکه علمای ابرار بودن با امام مفترض الطاعه بودن منافات ندارد)
- گواهی و شهادت بزرگانی همچون شیخ صدوق در ارتباط با وجود رایات مربوط به حضرت مهدی علیه السلام در عصر ائمه علیهم السلام
(در کتاب کمال الدین، شیخ صدوق به تثبیت بحث امامت و تبیین مسئله غیبت برای شیعه و اینکه امر جدیدی نبوده است پرداخته است)
(شیعیان در توقیعات ، گاهی چند لحظه یا چند ساعت یا چند روز پاسخ می گرفتند اما در عصر غیبت به خاطر عدم ارتباط عده ای به شک و تردید و اضطرات دچار می شوند)
(علی بن بابویه متوسل می شود به حسین بن روح برای دعا جهت تولد فرزند، که بین 305 تا 310 شیخ صدوق به دنیا آمده است ، که در فضای شک و تردید دوران غیبت 329 ، 19 ساله است، خودش نقل می کند که شیعه دچار اضطراب و نگرانی و شک و تردید است و من نگران بودم که برای تثبیت شیعه چکار کنم، در خواب هنگام طواف حضرت را دیدم که فرمود چرا کتابی در مورد غیبت نمی نویسی؟ در کتابش ابتدا مناظرات شیخ صدوق با زیدیه ، ناووسیه و ... ، سپس باب الاول فی غیبت ادریس، یوسف، موسی و ... و در ادامه در مورد حضرت ولی عصر و ... می نویسد)
گواهی صدوق به وجود روایات اثنی عشری در عصر حضور : شیخ صدوق دو قرن قبل از غیبت (دوره امام صادق یا امام سجاد)، روایات مربوط به حضرت ولی عصر عج و نسب وی را جمع آوری کرده است، قطعا در بخشی از روایات ذکر نسب و آباء وی وجود داشته است، التاسع من ولد الحسین ، معنای این سخن این است که روایات اثنی عشریه حداقل دو قرن از غیبت کبری طبق شهادت شیخ صدوق در عالم شیعه دایر و رواج بوده است.
(گفته شده است مرحوم خویی در معجم رجال می گوید تصریح به اسامی نبوده است، اما روایت جابر بن عبدالله ذیل آیه اولوالامر نقض این ادعاست)
مدرسی گفته است در عصر حضور روایات اثنی عشریه بیش از آنکه در بین شیعه مطرح باشد در بین اهل سنت مطرح بوده است، در عصر غیبت که 12 امام کامل شده است ، شیعه به صحت و اهمیت این روایات پی برده است و آنرا پذیرفته است. این نکته باید تحقیق شود. البته با این تحلیل سازگاری دارد که سیاست ائمه علیه السلام این نبود که نام آنان مشار بالبنان شود ، فضای اختناق و تقیه مانع از رایج شدن نام ائمه در بین شیعیان بوده است که به همین دلیل شک و تردیدهایی بین اصحاب پدید می آمد.
علل و ریشه های تشکیک و تردید برخی از اصحاب ائمه علیهم السلام در امامت امام بعدی با وجود نصوص امامت
با وجود نصوص عامه و خاصه چرا بعد از شهادت یک امام بزرگان شیعه دچار تردید و شبهه می شدند و انشعاباتی در بین آنها پدید می آمد؟
با یک نگاه مجموعی دلایل آنرا می توان اینگونه شمرد :
1- دنیا طلبی و مفاسد اخلاقی : واقفه / ابوالخطاب
صحیح آن است که بخشی از جریان واقفه را به دنیا طلبی مربوط دانست و بخشی را به شبهه افکنی ها
2- وجود فضای تقیه و اختناق و بالتبع عدم امکان تصریح به نام امام بعد :
- زراره پسرش را بعد از شهادت امام صادق علیه السلام به مدینه فرستاد و گفت برو ببین امام بعد کیست و خبر از آن بیاور و نهایتا قبل از بازگشت پسرش از دنیا رفت و قبل از آن گفت به آنچه این قرآن گفته معتقدم، این خبر واقعیت دارد و با مقام زراره سازگار است ؟ واقعاً زراره نمی دانست امام بعدی امام کاظم علیه السلام است؟ امام معصوم در روایتی می فرماید : زراره می دانست که امام بعدی امام کاظم علیه السلام است اما نمی دانست که آیا باید آشکار کند یا خیر ، پسرش را فرستاد تا ببیند فضای تقیه است یا خیر ؟
- [کمال الدین: محمّد همدانى گفت: بحضرت رضا علیه السّلام عرض کردم آقا آیا زرارة عارف بمقام پدرت موسى بن جعفر بود؟ فرمود بلى. عرضکردم پس چرا پسر خود را فرستاد تا جستجو کند امام بعد از حضرت صادق کیست؟ فرمود: زراره عارف بمقام پدرم بود و میدانست که پدرش حضرت صادق او را امام قرار داده پسر خود را فرستاد تا از پدرم موسى بن جعفر جویا شود که آشکارا مردم را دعوت بامامت ایشان بنماید. تقیه بر طرف شد یا نه. چون پسرش دیر کرد مردم سخت گرفتند که بگوید امام کیست نخواست قبل از اینکه دستور پدرم باو برسد اقدام بکارى بکند بهمین جهت قرآن را برداشت و گفت: امام من کسى است که این قرآن او را تعیین کند از میان فرزندان حضرت صادق علیه السّلام صدوق رحمة اللَّه علیه میگوید: این خبر دلیل نیست که زراره امام خود را نمىشناخته با اینکه راوى این خبر احمد بن هلال است که علماى شیعه او را در صداقت و درستى قبول ندارند.]
- جریان هشام بن سالم یا مؤمن طاق: آیا این خصیصین نمی دانستند امام کاظم امام است چرا به منزل عبدالله افتح رفتند؟ (هشام می گوید که چند سئوال از وی کردیم که درمانده شد بعد از آن متحیر بودیم که به سراغ چه کسی برویم؟ به سراغ مرجئه یا قدریه یا ... برویم!) یک وجه : آنچه در مورد زراره گفته شد، اینان نیز متحیر بودند چون هنوز از امام کاظم علیه السلام دعوی نشنیده بودند نمی دانستند که امامت امام آشکار شده است یا نه، این پرسش که به سراغ مرجئه یا قدریه برویم ؟ استفهام انکاری بوده است از شدت ناراحاتی چنین سئوالی پرسیده است و گرنه حقیقت برایشان مشخص است، (مانند جریان حضرت زهرا بعد از مواجه با با ابوبکر در مورد فدک وارد منزل می شود خطاب به امام علی علیه السلام اظهار ناراحاتی می کند که تو در اینجا نشسته ای و آنان اینچنین می کنند منظور حضرت این نیست که چرا اینجا نشسته ای و کاری نمی کنی بلکه شرح حال می کند) هیئت و ترکیب کلی در مورد شخصیت افراد ملاک مهمی در ارزیابی روایات است. شخصیت هشام و قرب ایشان به امام نیز توجیه گر این نقلهاست.
[1- هشام بن سالم گوید: من با محمّد بن نعمان صاحب طاق پس از وفات حضرت صادق علیه السّلام در مدینه بودیم و روزى با گروهى از مردم در منزل عبد اللَّه بن جعفر گرد آمده بودیم، و در باره زکاة از وى پرسش میکردیم، عبد اللَّه گفت: در هر دویست درهم پنج درهم زکاة است، گفتم: در صد درهم چه مقدار است؟ جواب داد: دو درهم و نصف درهم. در این هنگام با حیرت و درماندگى از منزل او بیرون شدیم، و نمیدانستیم به کجا برویم، آیا رو به مرجئه، و یا قدریه، یا معتزله و یا خوارج و یا زیدیه برویم، در این هنگام که متحیر بودیم، ناگهان پیرمردى که با وى آشنا نبودیم بطرف ما آمد و اشاره کرد که نزد او برویم. ما از این جریان واهمه کردیم مبادا این مرد جاسوس باشد، زیرا بعد از وفات حضرت صادق علیه السّلام در مدینه جاسوسان زیادى بودند که مىخواستند بفهمند مردم پس از وفات آن حضرت بطرف چه کسى خواهند رفت تا گردن او را بزنند، لذا من ترسیدم مبادا این مرد از آن جاسوسان باشد. در این هنگام به احول گفتم: از من دور شو و من از این جریان میترسم، وى اکنون مرا احضار میکند، و با شما کارى ندارد و او هم مقدارى از من دور شد، من دنبال پیرمرد براه افتادم و چاره از خلاصى او نداشتم، پیرمرد مرا برد تا در خانه حضرت موسى ابن جعفر علیهما السّلام رسانید، و سپس مرا تنها گذاشت ناگهان خادمى رسید و گفت: خداوند شما را رحمت کند وارد منزل شوید، من وارد شدم و حضرت موسى بن جعفر علیهما السّلام قبل از اینکه با وى سخن بگویم، فرمود: نه بطرف مرجئه، و نه بطرف قدریه، و نه زیدیه، و نه خوارج، عرض کردم: قربانت گردم پدرت وفات کرد؟ فرمود: آرى، گفتم: پس امام بعد از وى کیست؟ فرمود: بزودى خداوند تو را به امام بعد از وى هدایت خواهد کرد، عرض کردم: برادرت عبد اللَّه خیال میکند وى پس از پدرش امام است فرمود: عبد اللَّه کارى میکند که خداوند پرستش نگردد، بار دیگر عرض کردم: امام ما اکنون کیست؟ فرمود:
خداوند تو را باو خواهد رسانید، عرض کردم شما امام هستى؟ فرمود: من این را نخواهم گفت. راوى گوید: من فهمیدم در طرز سؤال اشتباه کردهام، گفتم: قربانت گردم، آیا امامى بر شما حاکم است؟ فرمود: من تحت نظر امام دیگرى نیستم، در این هنگام عظمت و هیبت او در دلم راه پیدا کرد، گفتم: قربانت گردم اینک از شما مىپرسم همان گونه که از پدرت مىپرسیدم فرمود: بپرس و لیکن انتشار نده، اگر مطالب را در بین مردم آشکار کنى خطر کشته شدن هست. گوید: از وى مسائلى را پرسیدم و او را مانند دریائى بىپایان یافتم، پس از این عرض کردم: قربانت گردم شیعیان پدرت هم اکنون متحیر و سرگشتهاند اجازه میدهید جریان را به آنان برسانم و آنها را بطرف شما دعوت کنم؟ و لیکن شما از من پیمان میگیرى که این مطالب را در جاى دیگرى اظهار نکنم. فرمود: اگر افرادى را دیدى که مورد اعتماد و محل اطمینان هستند جریان را به آنان اطلاع بده و از آنان عهد و میثاق بگیر تا این مطالب را علنى نکنند که خطر کشته شدن در بین هست، حضرت در این هنگام بسوى خود اشاره کرد یعنی سر مرا خواهند برید.راوى گوید: من از خدمت آن جناب بیرون شدم و جریان را به ابو جعفر احول گفتم، و پس از این با زراره و ابو بصیر ملاقات کردیم و آنان را هم از قضیه مطلع کردیم و آنها خودشان نزد امام علیه السّلام رفت و مطالب را از خود آن جناب استماع کردند و به امامتش عقیده پیدا نمودند، و سپس جریان را بمردم رسانیدیم و مردم دسته دسته به خانه او میرفتند مگر گروهى که با عمار ساباطى بودند، و عبد اللَّه هم در خانهاش نشسته و جز اندکى از مردم، کسى با وى رفت و آمد نداشت (زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام، متن، ص: 409).]
( در مورد امامت روایت است که : إن صاحب هذ الامر لا یلهو و لا یلعب ، امام کاظم در سن طفولیت که با بزغاله ای بازی می کرد به او می گفت که فاسجد لربی ...، می گویند امام جواد علیه السلام نیز با بچه ها بازی می کرد که در روایات لعب نیامده بلکه آمده واقف معهم )
3- وجود شبهات و باورهای نادرست
- بخشی از واقفه که تصور کردند امام هفتم امام مهدی است،
- برخی شبهات را ترویج می کردند ، مانند محمدبن بشیر شعبده باز فاسدی از اصحاب امام کاظم علیه السلام و منفور وی بود، بعد از شهادت ایشان، مجسمه ای درست کرد و روی آن پرده ای سفید می کشید و شیعیان را دعوت می کرد و با ایجاد صدایی که از آن ایجاد می کرد ادعای زنده بودن امام را داشت که برخی شیعیان ساده تصور می کردند امام کاظم زنده است و مهدی موعود هموست، برخی شیعیان لقب منطوره (کلب منطوره : سگ باران خورده ) را برای وی به کار بردند،
- زیدیه : باور به اینکه امام لازم است که قیام به سیف داشته باشد، دلیل انشعاب زیدیه شد،
4- احتمال بداء : مانند آنچه در مورد اسماعیل حاصل شد، با وجود نصوص اثنی عشریه احتمال بداء در تردید اصحاب مؤثر بوده است (اگر بداء در اعتقادات شیعه رواج داشته است)
(بعد از اسماعیل جزع شدیداً و ... ، امام ... گریبان چاک کرد .)
5- حفظ جان اصحاب : بخاطر حفظ جان اصحاب به علت عدم قدرت آنان بر کتمان و تقیه، صراحت در معرفی امام بعدی وجود نداشته است.
6- امامت در طفولیت ( امام جواد و امام کاظم علیهما السلام)
- ادعای امامت عبدالله بن موسی ، در زمانی که امام جواد 8 ساله مدعی امامت است ،یونس بن عبدالرحمن گفت فعلاً تا این صبی بزرگ شود فکر امامی باشیم! ... 80 شیعه به سمت مدینه راه افتادند و دیدند که عبدالله بن موسی(فرزند امام کاظم برادر امام جواد ع) مدعی امامت است (البته به ادعای ایشان تصریح نشده است)، چند سئوال از وی پرسیدند که عاجز شد، از امام جواد علیه السلام هر چه پرسیدند ایشان جواب داد و با یقین از مدینه خارج شدند هر چند با تردید وارد مدینه شدند.
- مسعودی در اثبات الوصیه بعد از شهادت امام رضا علیه السلام نقل می کند که خواص شیعه در بغداد در خانه عبدالرحمن حجاج از وجوه شیعه (در برکه ال...) جمع شدند، ... ریان بن صلت
7- غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف
- گروهی از قمی ها که متوجه شهادت امام عسکری شدند، پرسیدند امام بعدی کیست ؟ گفتند که جعفر است، او را در حال تفریح دیدند تا به ساحل آمد و به گفتند که اموالی را آورده ایم باید از آن خبر دهی مانند امام عسکری علیه السلام، سامراء را مأیوس ترک می کردند که پیک امام آمد و آنها را به خانه امام دعوت کرد ، امام اموال را از آنها تحویل گرفت.
- [علىّ بن سنان موصلى گوید: پدرم گفت: چون آقاى ما ابو محمّد حسن بن علىّ علیهما السّلام درگذشت، از قم و بلاد کوهستان نمایندگانى که معمولا وجوه و اموال را مىآوردند درآمدند و خبر از درگذشت امام حسن علیه السّلام نداشتند و چون به سامرّاء رسیدند از امام حسن علیه السّلام پرسش کردند، به آنها گفتند که وفات کرده است، گفتند: وارث او کیست؟ گفتند: برادرش جعفر بن علىّ، آنگاه از او پرسش کردند، گفتند که او براى تفریح بیرون رفته و سوار زورقى شده است شراب مىنوشد و همراه او خوانندگانى هم هستند، آنها با یک دیگر مشورت کردند و گفتند: اینها از اوصاف امام نیست، و بعضى از آنها مىگفتند: باز گردیم و این اموال را به صاحبانشان برگردانیم.
ابو العبّاس محمّد بن جعفر حمیرىّ قمىّ گفت: بمانید تا این مرد بازگردد و او را به درستى بیازمائیم. راوى گوید: چون بازگشت به حضور وى رفتند و بر او سلام کردند و گفتند: اى آقاى ما! ما از اهل قم هستیم و گروهى از شیعیان و دیگران همراه ما هستند و ما نزد آقاى خود ابو محمّد حسن بن علىّ اموالى را مىآوردیم، گفت: آن اموال کجاست؟ گفتند: همراه ماست، گفت: آنها را به نزد من آورید، گفتند: این اموال داستان جالبى دارد، گفت: آن داستان چیست؟ گفتند: این اموال از عموم شیعه یک دینار و دو دینار گردآورى مىشود، سپس همه را در کیسهاى مىریزند و بر آن مهر مىکنند و چون این اموال را نزد آقاى خود ابو محمّد علیه السّلام مىآوردیم مىفرمود: همه آن چند دینار است و چند دینار آن از کى و چند دینار آن از چه کسى است و نام همه آنها را مىگفت و نقش مهرها را هم مىفرمود، جعفر گفت: دروغ مىگوئید شما به برادرم چیزى را نسبت مىدهید که انجام نمىداد، این علم غیب است و کسى جز خدا آن را نمىداند.
راوى گوید: چون آنها کلام جعفر را شنیدند به یک دیگر نگریستند و جعفر گفت: آن مال را نزد من آورید، گفتند: ما مردمى اجیر و وکیل صاحبان این مال هستیم و آن را تسلیم نمىکنیم مگر به همان علاماتى که از آقاى خود حسن بن علىّ مىدانیم، اگر تو امامى بر ما روشن کن و الّا آن را به صاحبانش بر مىگردانیم تا هر کارى که صلاح مىدانند بکنند.
راوى گوید: جعفر به نزد خلیفه- که در آن روز در سامرّاء بود- رفت و علیه آنها دشمنى کرد و خلیفه آنها را احضار کرد و گفت: آن مال را به جعفر تسلیم کنید، گفتند: خدا امیر المؤمنین را به صلاح آورد، ما گروهى اجیر و وکیل این اموال هستیم و آنها سپرده مردمانى است و به ما گفتهاند که آن را جز با علامت و دلالت به کسى ندهیم، و با ابو محمّد حسن بن علىّ علیهما السّلام نیز همین عادت جارى بود.
خلیفه گفت: چه علامتى با ابو محمّد داشتید؟ گفتند: دینارها و صاحبانش و مقدار آن را گزارش مىکرد، و چون چنین مىکرد آنها را تسلیم وى مىکردیم، ما مکرّر به نزد او مىآمدیم و این علامت و دلالت ما بود و اکنون او در گذشته است، اگر این مرد صاحب الأمر است بایستى همان کارى را که برادرش انجام مىداد انجام دهد و الّا آن اموال را به صاحبانش برمىگردانیم. و جعفر گفت: اى امیر المؤمنین اینان مردمى دروغگو هستند و بر برادرم دروغ مىبندند و این علم غیب است. خلیفه گفت: اینها فرستاده و مأمورند وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ. جعفر مبهوت شد و نتوانست پاسخى بدهد و آنها گفتند:
امیر المؤمنین بر ما منّت نهد و کسى را به بدرقه ما بفرستد تا از این شهر به در رویم و چون از شهر بیرون آمدند، غلامى نیکو منظر که گویا خادمى بود به طرف آنها آمد و ندا مىکرد اى فلان بن فلان! اى فلان بن فلان! مولاى خود را اجابت کنید، گوید: گفتند آیا تو مولاى ما هستى؟ گفت: معاذ اللَّه! من بنده مولاى شما هستم، نزد او بیایید، گویند: ما به همراه او رفتیم تا آنکه بر سراى مولایمان حسن ابن علىّ علیهما السّلام وارد شدیم و به ناگاه فرزندش آقاى ما قائم علیه السّلام را دیدم که بر تختى نشسته بود و مانند پاره ماه مىدرخشید و جامهاى سبز در برداشت، بر او سلام کردیم و پاسخ ما را داد، سپس فرمود: همه مال چند دینار است و چند دینار از فلانى و چند دینار از فلانى است و بدین سیاق همه اموال را توصیف کرد. سپس به وصف لباسها و اثاثیه و چهارپایان ما پرداخت و ما براى خداى تعالى به سجده افتادیم که امام ما را به ما معرّفى فرمود و بر آستانه وى بوسه زدیم و هر سؤالى که خواستیم از او پرسیدیم و او جواب داد، آنگاه اموال را نزد او نهادیم و قائم علیه السّلام فرمود که بعد از این مالى را به سامرّاء نبریم و فردى را در بغداد نصب مىکند که اموال را دریافت کند و توقیعات از نزد او خارج شود]
در موارد دیگری هم داریم که پیک حضرت می آمدند یا آنها می رفتند و از پس پرده صدای حضرت را می شنیدند و جواب سئوالات داده می شود یا حضرت آنها را ارجاع می دادند، قمی ها محل رجوع بودند ، (جریان حسین بن روح نوبختی، که کتاب حدیثی مشکوک الاعتبار را فرستاد نزد محدثان قم و این یعنی جایگاه قمی ها را به دیگران بشناساند نه اینکه خودش نمی دانست)
مرحوم صدوق یک روایت مفصلی در کتاب کمال الدین دارد که اسامی افرادی که حضرت مهدی علیه السلام و معجزات حضرت را دیده اند با نام شهرهای آنها از وکلا و غیر وکلا ذکر می کند.
سال نیابت هر یک از نائبان
...
[اسامى نواب خاص آن حضرت که معروف به نواب اربعه بودند:
و امّا در باب نائبان و سفراء که ممدوحند در زمان غیبت آن حضرت علیه السّلام پس أوّل ایشان شیخ موثّق أبو عمر و عثمان بن سعید العمرى رضى اللَّه عنه بود که او را در أوّل حضرت أبو الحسن علىّ بن محمّد الهادى علیه السّلام منصوب گردانید.
و بعد از آن پسر آن حضرت أبو محمّد الحسن بن علىّ العسکرى علیهما- السّلام نیز منصوب ساخت فلهذا آن مؤمن در أیّام حیات آن دو ولىّ ایزد مهیمن متولّى قیام و انصرام امور ایشان مىبود.
بعد از ایشان اقامت أمر حضرت صاحب الزّمان صلوات اللَّه علیه میکرد و توقیعات و جواب مسائل از آن حضرت بر دست أبو عمرو عثمان بن سعید مذکور بیرون مىآمد.
چون آن مؤمن مخلص از ربقه حیات خلاص گردید پسر او أبو جعفر محمّد ابن عثمان قایم مقام و نائب مناب پدر خود بود در سرانجام امور آن حضرت (ع) چون محمّد بن عثمان براه آخرت مسافرت نمود أبو القاسم الحسین بن روح که از بنى نوبخت بود اهتمام و انصرام امور آن امام علیه السّلام مینمود.]
- احمدبن هلال کرخی عبرتائی : وی که از شیعیان خاص و دارای عظمت بوده ، دچار دنیا طلبی شد و نیابت خاص حضرت حجت را رد کرد، وی که از رجال شیعی صوفی بوده آخرالامر نسبت به انتخاب محمدبن عثمان به عنوان نائب حسادت ورزیده و در مقابل وی ادعای نیابت خاص کرد و بنای مخالفت گذاشت! احمدبن هلال که معارض نائب دوم بوده ، توقیع برای وی نازل شد که احذروا الصوفی المتصنع از صوفی ریاکار دوری کنید. سال وفات احمد بن هلال 267 بوده که نشان می دهد سال نیابت نائب دوم قطعاً 267 بوده است.
- [ از افراد غالى یکى: احمد بن هلال کرخى است، او قبلًا از جمله أصحاب امام هادى علیه السّلام بود، سپس از عقیدهاش تغییر یافته و منکر نیابت أبو جعفر محمّد بن عثمان شد، در پى این حرکت توقیعى از صاحب الأمر مبتنى بر لعن و برائت او در میان افراد دیگرى که لعن شده بودند؛ صادر شد.( احتجاج-ترجمه جعفرى، ج2، ص: 600)
- رجال کشى- ص 449: احمد بن ابراهیم مراغى گفت نسخهاى از لعن ابن هلال رسید بقاسم بن علا در اول امر امام علیه السّلام بکار داران عراقى خود نوشت از این صوفى متظاهر بپرهیزید.
- احمد بن هلال پنجاه و چهار مرتبه حج گزارده بود و بیست مرتبه آن را پیاده انجام داده بود.
- راویان اصحاب با او ملاقات مىکردند و از او حدیث میگرفتند بهمین جهت دستورى که راجع به لعن و سرزنش او رسیده بود قبول نمىکردند قاسم بن علا را وادار کردند در مورد او دو مرتبه با امام مکاتبه کند در جواب نامه او چنین نوشت.
- دستور ما در مورد متظاهر فریبکار ابن هلال صادر شد براى تو خدا او را نیامرزد و هرگز از گناه او نگذرد.
- و خطایش را چشم پوشى نکند بدون اینکه ما بپذیریم خود را بما بست با خود رأیى از تعهدات ما سرباز مىزند هر دستور ما را به آن طور که خودش مىخواهد انجام مىدهد خدا او را برو در جهنم اندازد خیلى صبر کردیم تا بالاخره خداوند عمرش را بدعاى ما قطع کرد.( زندگانى حضرت جواد و عسکریین علیهم السلام، ص: 277)]
- دلائل الامامه از شخصی به نام ابوالعباس دینوری نقل کرده است وی می گوید از آستارا که شیعه نشین بوده و حضرت حجت هم آنجا وکیلی به نام قاسم بن علاء آذربیجانی (که روایت تولد حضرت سیدالشهداء و استحباب صوم در آن روز از ایشان است) داشت، به دینور آمدم، شیعیان گفتند مقداری اموال هست که به باب (نائب خاص حضرت در بغداد) می خواهیم برسانیم، گفتم اکنون که عصر حیرت است و لانعرف الباب ، اموال را میگیرد و به بغداد می آید می بیند که سه نفر مدعی نیابت هستند یکی باقطانی، اسحاق احمر، محمدبن عثمان بن سعید عمری ، به خانه باقطانی که منزلی مجلل بود رفتم و سئوالاتی از وی پرسیدم فهمیدم در اینجا خبری نیست، به خانه اسحاق احمر رفتم آنجا هم چیزی نیافتم، وقتی به خانه محقر محمدبن عثمان رفتم و توان پاسخگویی وی را به سئوالاتم دیدم و او نیز نشانه های اموال را داد (که نشاندهنده خرق عادت از جانب ایشان است) مشخص گردید ایشان نائب خاص حضرت است. او می گوید این قصه بعد سنه او سنتین بعد وفات ابی محمد (نائب اول) رخ داد. این نشان می دهد که بعد سنه یا سنتین نائب اول از دنیا رفته است و دوره نیابت خاص نائب اول کوتاه بوده است، بیشترین دوره نیابت خاص را محمدبن عثمان داشته (از سال 262 تا 272 یا 273) ، 15 شعبان 329 سالروز وفات نائب چهارم و شروع غیبت کبرای حضرت حجت عج می باشد.
- به ابوسهل نوبختی می گویند چطور تو را نائب معرفی نکردند اما ابن روح را معرفی کردند؟ می گوید آنها خودشان بهتر می دانند چکار کنند سپس می گوید اگر امام عصر در زیر عبای ابن روح پنهان شده باشد و دشمنان او را با مقراض تکه تکه کنند جای امام را نمی گوید!
- مرحوم صدوق گفتند : من دیدم در غیبت حضرت حجت شیعه دچار تردید شده ، این فکر مرا مشغول کرده بود و من به مشهد رفته بودم و در بازگشت به این شبهه برخورد کردم و به شهر ری که آمدم یک شب در خواب دیدم که در حال طوافم و در شوط هفتم حضرت حجت ع را دیدم و ایشان فرمودند چرا کتابی درباره غیبت الانبیاء نمی نویسی و این شد که کتاب کمال الدین نگارش یافت.
سیاستهای کلی ائمه در محورهای مختلف و اعصار مختلف (در طول یک و نیم قرن)، سیاستهای فرهنگی اجتماعی سیاسی و موقعیت اجتماعی، تفاوتهای ظاهری و شباهتها و ... قابل بررسی است.
آنچه که تا کنون مطرح شد، نصوص امامت ائمه معصومین علیهم السلام و واکنشهای مربوط به آن بود . خلاصه مطلب این بود که ما با نصوص عدیده ای مواجه ایم :
- نصوص :
o خاص :
§ امام پیشین
§ امام های پیشین
o عام (روایات اثنی عشریه):
§ با ذکر نام تمامی ائمه ع
§ بدون ذکر نام تمامی ائمه ع (روایات اهل تسنن)
چرایی پیدایش انشعابات در شیعه و نیز تردیدها در امات ائمه ع حتی توسط برخی خواص شیعه (با وجود نصوص چرا مواجه با تشکیکات یا انکارها نسبت به امامت برخی ائمه یا پیدایش انشعابات در شیعه هستیم؟) ... بحث جلسه قبل
جایگاه و موقعیت اجتماعی ائمه علیهم السلام ،
- ترابط و تعاملات اجتماعی : (نشست و برخواست و ارتباط)
o با شیعیان
o با غیرشیعیان
§ علماء و اندیشمندان
§ عوام
- جایگاه ، موقعیت و عملکرد فرهنگی و علمی ائمه علیهم السلام
o نوع نگاه شیعه به علم ائمه (طرق علم ائمه : الهام، ستونی از نور یا ...)
- جایگاه ، موقعیت و عملکرد سیاسی ائمه علیهم السلام :
o خلفاء و وابستگان
o بدنه جامعه
§ شیعه
§ غیرشیعه
تعامل اجتماعی ائمه با شیعیان : (سیره اجتماعی ائمه)
مثلا ً بکارگیری الفاظی مانند مسّاء کم الله بالخیر یا ... ، در نشست و برخواست با ائمه چه آدابی را رعایت می کردند؟ ادبیاتی که به کار می گرفتند؟ ائمه چطور برخود و خطاب و احترام داشتند؟ مالک بن انس وقتی خدمت امام می رفت امام احترام می کرد و می فرمود یا مالک انی احبک و بالش به پشت وی می گذاشت. رسیدگی امام نسبت به احوال شیعیان ؟
مواضع فرهنگی امامان
امامان ازچه ابزاری برای تثبیت امامتشان استفاده می کردند؟
مواضع فرهنگی ائمه علیهم السلام (باتأکید بر امام صادق علیه السلام تا امامین عسکریین علیهما السلام)
مواضع علمی ، تربیتی و اخلاقی ... (نقش علمی و فرهنگی ائمه علیهم السلام)
(نقش ائمه در تبیین سنت نبوی : تفسیری، تصحیحی، تکذیبی، تأسیسی...)
- نقش تبیینی، تعلیمی و ارشادی ، تفسیری
o با تأکید بر متخصص پروری ،
o و بهر گیری از ابزار ثبت علم (قَیِّدُوا الْعِلْمَ بِالْکِتَابَة) ،
o و نیز تبیین روشهای مناسب برای علوم ( روشمند کردن اصول فقه و اصول کلامی و دیگر علوم، از طریق تبیین شیوه های بهره مندی از حدیث (تعادل و تراجیح و عرضه به قرآن و ...)، تبیین جایگاه وحی، فهم قرآن و تفسیر و ..).
- نقش تصحیحی (اصلاح تحریفات یا تعدد اقوال و ...)
برخی سئوالات قابل بررسی :
اگر ائمه علیهم السلام نبودند وضعیت علمی و فرهنگی اهل سنت چطور بود؟
تأثیر و نقش ایشان در معارف اهل سنت چه بود؟
مصادیق تأثیر پذیری اهل سنت از آموزه های امامان چیست؟
- نقش تکذیبی
وَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ قَوْماً یَقُولُونَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ فَقَالَ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ لَقَدْ حَذَفُوا أَوَّلَ الْحَدِیثِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ مَرَّ بِرَجُلَیْنِ یَتَسَابَّانِ فَسَمِعَ أَحَدَهُمَا یَقُولُ لِصَاحِبِهِ قَبَّحَ اللَّهُ وَجْهَکَ وَ وَجْهَ مَنْ یُشْبِهُکَ فَقَالَ لَهُ ص یَا عَبْدَ اللَّهِ لَا تَقُلْ هَذَا لِأَخِیکَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ آدَمَ عَلَى صُورَتِه
و نیز از حسین بن خالد مروى منقولست که من روزى معروض رأى فیض اقتضاى أبى الحسن الرّضا علیه الصّلاة و السّلام من اللَّه تعالى گردانیدم که یا ابن رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم قوم بسیار میگویند که حضرت رسول مختار در حضور مهاجر و أنصار فرمود که: خداى تعالى خلق آدم بر صورت خود نمود. حضرت أبى الحسن الرّضا علیه السّلام فرمود که: قاتلهم اللَّه ربّ العباد ؛ آن أرباب عباد را از نفع حیات بىبهره گرداناد و اللَّه که آن طایفه حذف أوّل حدیث نمودند زیرا که حقایق بیان این اجمال آنست که رسول ملک- العلّام علیه السّلام روزى بدو مردى که بیکدیگر سبّ و دشنام میدادند گذشت از یکى ایشان چنان استماع نمود که بدیگرى میگفت که خداى تعالى روى تو را و روى آنکه مشابه روى تست قبیح گرداناد.
حضرت رسالتمآب بقائل این کلام نامستطاب خطاب نمود که یا عبد اللَّه به برادرت چنین نگوى بدرستى که خداى عزّ و جلّ خلق آدم على صورته.
- نقش سلبی و حذفی
o طرد و عزل و لعن
o قتل (مانند جریان فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینی ، مردى هرزه و بدعتگزار و دروغگو و غالى مذهب بوده و حضرت هادى یا امام عسکرى علیه السّلام دستور قتل او را صادر فرموده و او را مهدور الدم دانستند، و براى کشندهاش بهشت را ضمانت کردند، جنید بر او دست یافته و او را کشت،... مناقب- ج 4 ص 417: ابو جنید گفت: حضرت ابو الحسن عسکرى مرا مأمور کرد براى کشتن فارس بن حاتم قزوینى چند درهم پول داده فرمود با این پول شمشیرى بخر ولی بمن نشان ده من رفتم و شمشیرى خریده خدمت آن جناب آوردم فرمود این را پس بده سلاح دیگرى بخر، من بجاى شمشیر ساطورى خریدم وقتى خدمت امام آوردم فرمود این خوب است. به تعقیب فارس رفتم از مسجد خارج شد بین نماز مغرب و عشا ساطور را بر فرق او فرود آوردم بزمین افتاد و مرد، من ساطور را پرت کردم مردم جمع شده مرا گرفتند چون غیر از من کسى دیگر وجود نداشت ولى در دست من نه کارد و نه ساطور و سلاحى دیدند در ضمن اثر ساطور هم روى مقتول نبود بناچار مرا رها کردند... هماره نامه ابو محمد عسکرى (ع) مىرسید که مخارج زندگى جنید و دو تن از یاران دیگرش را (که فارس بن حاتم قزوینى را کشته بودند) تأمین نمائید. بعد از رحلت ابو محمد نامه صاحب الامر رسید، ولى در باره جنید سکوت شده بود. من غمناک شدم. اما خبر رسید که جنید مرده است.
و همچنین غلات مسلمان نما که امیر المؤمنین و ائمه از اولادش را به الهیت و نبوت نسبت دهند و آنها را از نظر دین و دنیا به فضلى متجاوز از حد واقعى ستایند ، گمراه و کافرند و امیر المؤمنین (ع) فرمان قتل و سوختن آنها را داد و ائمه (ع) آنها را کافر و خارج از اسلام دانستهاند.)
- نقش تأسیسی : مانند مسائل مستحدثه و مسائل تشریعی که سابقه نداشته است. (قول قابل دفاع تر این است که ائمه علیهم السلام مبین شریعت بوده اند و مشرع پیامبر ص بوده است و ائمه شریعت را از پیامبر دریافت کرده و به مردم ابلاغ می کردند.) مجهولات ابتدائی که قبلاً مطرح نبوده را تبدیل به معلوم کرده اند. (تأسیس برای مخاطب)
سئوالات قابل بررسی در مقوله امام شناسی :
o منشاء علم امامان چیست؟ آیا غیر از طریق پیامبر مستقیماً از جانب خدا دریافت می کرده اند؟
o آیا امامان مشرع بوده اند یا مبین؟
( روضه کافی ج8 ، ص59 ، خطبه 21 ، خطبه امام علی علیه السلام در شناخت بدعتها : ... لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْکِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا کَانَتْ فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَتَفَرَّقَ عَنِّی جُنْدِی حَتَّى أَبْقَى وَحْدِی أَوْ قَلِیلٌ مِنْ شِیعَتِیَ الَّذِینَ عَرَفُوا فَضْلِی وَ فَرْضَ إِمَامَتِی مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص...)
ابزارهای ارتباطی مناسب در ایفای نقش علمی و فرهنگی ائمه علیهم السلام
یکی از ابزارها کتابت و مکاتبه و نامه ها بوده است، با توجه به فضای تقیه و خفقان این ابزار اهمیت خود را بیشتر پیدا می کرده است. نامه های امیرالمؤمنین که بخشی از آنها در نهج البلاغه آمده است و ...
- منابع :
o کتاب سازمان وکالت استاد جباری
o نشریه انتظار شماره 3 سال 81 ، جایگاه و نقش توقیعات در عصر غیبت صغری (اینترنت)...
o کتاب معادن الحکمه فی مکاتیب الائمه از محمدبن محسن فرزند فیض کاشانی معروف به علم الهدی ، جلد اول متعلق به نامه های امیرالمؤمنین است ، از امام حسن علیه السلام7 نامه ، از امام حسین علیه السلام 8 نامه، امام سجاد علیه السلام 3 نامه، امام باقر علیه السلام 2 نامه، امام صادق علیه السلام 18نامه ، امام کاظم علیه السلام 9 نامه ، امام رضا علیه السلام 15، امام جواد علیه السلام 5 ، امام هادی علیه السلام 19 ، امام عسکری علیه السلام 21 ، امام زمان علیه السلام 22 نامه.
هر چه به غیبت صغری نزدیک می شویم ، تعداد توقیعات بیشتر شده است
(مرحوم میانجی مکاتیب الرسول را در پاسخ به این شبهه که شیعه به پیامبر توجهی ندارد نوشته است)
o باب توقیعات در کتاب کمال الدین و تمام النعمه متعلق به مرحوم صدوق ،
o الغیبه متعلق به شیخ طوسی
o الاحتجاج متعلق به طبرسی
o الزام الناصر متعلق به یزدی
o کلمه الام المهدی متعلق به سید حسن شیرازی
o مجموعه سخنان و توقیعات حضرت بقیه الله متعلق به خادمی شیرازی
- چرا به کتابت و مکتوبات توقیع گفته می شود؟
«وقع» تأثیرگذاری کجاوه بر پشم پشت شتر را گویند که تأثیر گذاری قلم بر روی ورق نیز به این مناسبت توقیع گویند. به نوشته های سلاطین ، حکام و امیران توقیع گفته می شده است، به امضای سلاطین ، چنانچه عباراتی نظیر «ینظر فی امر هذا » مانند « طبق مقررات اقدام شود» از مسئولین ، توقیع گفته شده است. (کتابی به نام توقیعات انوشیروان که شامل 137 بند از دستورات یا پاسخهای وی به پرسشها و ... نوشته شده است) ، در فرهنگ شیعه غالباً در مورد نامه های امام مهدی علیه السلام در عصر غیبت صغری گفته شده است.
- غالباً توقیعات به خط خود حضرات بوده است به غیر از پیامبر ص که محذور داشته اند. شواهدی وجود دارد مثلاً نامه امام هادی به علی بن بلال (خوش سابقه بد عاقبت) :... و کتبت بخطی. (شاید بخاطر آن بوده است که خط حضرت را بشناسند و موارد بعدی مطابقت داده شود چنانچه آمده است : سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِیَّ یَقُولُ خَرَجَ تَوْقِیعٌ بِخَطٍّ أَعْرِفُهُ...( إعلام الورى بأعلام الهدى، ص: 452)) ، همچنین آمده است که توقیعات امام عصر عج شبیه به خط امام عسکری علیه السلام بوده است)،
o ...در ماه ذى الحجه سال (312) هجرى توقیعى از ناحیه مقدسه در باره لعن شلمغانى، توسط حسین بن روح رسید.
چگونگی اعمال نقش فرهنگی توسط معصومان علیهم السلام (ابزارهای این نقش آفرینی ها)
o مجالس مناظره،
o مجالس تحدیث:
§ تعالیم خصوصی (تربیت شاگردان خصوصی)
§ تعالیم عمومی
o مکاتبات
o مناظرات
ادامه بحث مکاتبات :
- توقیعات چطور بدست افراد می رسید؟
o پیک ، مانند علی بن یقطین در بغداد توسط 2نفر پیک جواب نامه های امام کاظم علیه السلام در مدینه را دریافت می داشته است.
o نامه های سئوال یا درخواست شیعیان توسط برخی خادمان یا کسانی که به خانه امام عسکری رفت و آمد داشتند رسانده می شد،مثلاً یوسف بن محمد عشاشی نامه را توسط زنی که نزد حضرت امام عصر می رفتند، به ایشان رساندند.
- مضامین نامه ها :
o مضامین علمی (فقهی ، تفسیری، اخلاقی، حدیثی، تاریخی و ...)
o رسید وجوه شرعی یا طلب وجوه شرعی (مانند نامه به علی بن مهزیار)
o راهنمایی کارگزاران (ایوب بن نوح و حسن بن عبد ربه که اختلافی در حیطه تصرفات خود داشتند)
o معرفی امامان به شیعیان (نصوص مکتوب مانند نص مکتوب امام جواد علیه السلام که به محمدبن فرج می دهد و بعد از شهادت امام جواد علیه السلام نص را آشکار می کند)
o دفاع از مظلوم و بشارت به رفع فتنه
o اعلام خیانت افراد خائن یا غلو غالیان یا انحراف منحرفان (مانند نامه محمدبن عمیر نصیری منحرف در عصر امام هادی تا عصر غیبت صغری، یا رد حسن بن بابا یا ابن حسکن)
o نامه امامی به امام دیگر (مانند نامه امام علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام ، یا نامه امام رضا علیه السلام به امام جواد علیه السلام از مکه به مدینه دردوره کودکی امام جواد علیه السلام)
o نامه به خلفاء (نامه به مأمون در مورد حقیقت اسلام در معادن الحکمه روایت 137 آمده است)
o نامه نهی از امور غیر شرعی یا خلاف مصلحت ، نفرین دشمنان، حسابرسی و انتقاد از عملکرد برخی افراد
o نامه استیذان برای سفر یا طلب فرزند یا خرید و فروش
o طلب دعا، اخبار از حوادث و پیشگویی، اعلام وفات یا تاریخ وفات افراد یا شهادت یاران و ...
o اعلام نیازهای شخصی به خادمان
o پاسخ به انتقادات به امامان (نامه به نعمانی)
o اعلام عفو و قبول عذر برخی شیعیان ، پیام تعزیت و ...
کمال الدین قابل توجه است بخاطر قرب زمانی شیخ صدوق با دوره غیبت صغری و اینکه روایات از کسانی که شاهد ماجرا بودند، نقل می کند مثلاً علی بن بابویه در غیبت صغری می زیسته ، توقیعات را یا خودش دیده یا از معاصران وی بوده و اعتماد کرده است... بنابراین کمال الدین ارزشمندترین و موثق ترین آثار است.
بعد از رحلت پیامبر اکرم ص با توجه به مسئله منع حدیث (نقل و تدوین) ، مردم از سنت واقعی دور شدند و به بدعت سوق داده شدند، (سنتها از بین رفت و بدعتها جایگزین شد) با ضعف سنت و نقل حدیث ، مکتب رأی تأسیس شد (در زمان خلیفه اول) ، از زمان ابوبکر و قضیه خالد شروع می شود و در زمان عمر شیوع می یابد ... ابوحنیفه به روایات اندکی تکیه می کرد... در این شرایط ائمه چه باید می کردند؟ عده ای عقل گرا و اهل قیاس شدند و عده ای در مقابل مکتب رأی موضع گرفتند که به نام اهل حدیث شناخته می شوند، ائمه تلاش داشتند بین عقل و حدیث جمع کنند، تطبیق اصول بر فروع نیاز به اجتهاد عقلانی دارد... در دوره غیبت کبری نیز این وضعیت هست، قمیین نص گرا هستند و بر ظواهر حدیث تکیه می کنند و اهل بغداد در مقابل آنها هستند، تعابیر سید مرتضی در مورد قمیین در رسائل مرتضی قابل توجه است، تعبیر سید مرتضی آنقدر تند است که شاگرد علامه مجلسی رساله ای با عنوان تنزیه القمیین عن المطاعن می نویسد.