مراد از گریه از خوف خدا چیست؟ مگر خداوند مهربانی که میشناسیم ترس دارد تا از ترس او گریه هم بکنیم؟ آیا اهل بیت علیهم السلام که درمورد آنها آمده است «لاخوف علیهم و لاهم یحزنون»، بالاخره خوف در آنها وجود دارد یا نه ؟ و ... در نوشته حاضر با توجه به روایات به بررسی پدیده «خوف و خشیت» پرداخته شده است.
شأن نزول :
در سفری به مشهد مقدس (شب قدر سال 90) وقتی عبارت «و بکی من خوفک»را در زیارت امین الله میخواندم این سئوال برایمایجاد شد که مراد از گریه از خوف خدا چیست؟ مگر خداوند مهربانی که ما میشناسیم ترس دارد تا از ترس او گریه هم بکنیم؟ و اینکه در ما خوفی وجود ندارد آیا ضعف جدی محسوب میشود و نیز اینکه خوف چگونه ایجاد می شود و چه اهمیت و ارزش وآثاریدارد و ... همچنین در بحثی با دوستان این سئوال اضافه شد که آیا اهل بیت علیهم السلام که درمورد آنها آمده است: لاخوف علیهم و لاهم یحزنون، خوف در آنها وجود دارد یا نه ؟ و ... نهایتا در یک تحقیق کوچک در حد مطالعه چند ساعته متن زیرآماده شد که درآن به بررسی پدیده خوف و خشیت پرداخته ام ،روایات زیبایی در آن آمده است و به سئوالات فوق پاسخ می دهد، به ذهنم رسید مطالعه آن برای دوستانم شاید مفید باشد،ضمن آنکه راهنمایی ایشان نسبت به منابع جدید و مطالب جدید برای حقیر مفید خواهد بود. منتظر برآورده شدن حاجاتم بواسطه دعای خیر شما هستم.
معنای خوف و خشیت
خوف یا ترس، حالتی است اندوهناک در نفس و قلب انسان که ناشی از احتمال خطر و ضرر یا سلب منفعت می باشد، علامه طباطبائی در این باره می فرماید :
" چون خوف همیشه از اینجا سرچشمه مىگیرد که نفس، احتمال ضررى را بدهد که ضرر او است، و از این راه اندوه به دل وارد مىشود که آدمى چیزى را که دوست داشته از دست بدهد، و یا چیزى را که کراهت داشته گرفتارش شود. و خلاصه، خوف و اندوه به خاطر از دست دادن نفع و یا برخورد با ضرر دست مىدهد"
اگر علت پیدایش چنین حالتی در انسان، تعلق او نسبت به منافع و داشته هایش می باشد، چرا که با احتمال از دست رفتن آنها ، خوف و ترس برایش حاصل می شود. علامه طباطبائی می فرماید :
" تحقق این خوف و اندوه وقتى قابل تصور است که آدمى براى خود ملک و یا حقى نسبت به آن چیزى که از آن خوف و اندوه دارد قائل باشد، مثلا خود را مالک فرزند و یا جاه، و یا آنها و غیر آنها را متعلق حق خود بداند، و اما چیزى را که مىداند به هیچ وجه بین او و آن چیز علقه و رابطهاى نیست، هیچ وقت در باره آن نه ترسى پیدا مىکند و نه اندوهى."
بنابراین حتی اگر انسان برای خود نسبت به قرب خداوند، حقی فرض نماید، شایسته است بخاطر احتمال از دست دادن آن، خائف باشد، و علت خوف انسان از این ضرر و خطر، تعلقی است که نسبت به خداوند و قرب او دارد، و اگر این تعلق نباشد هیچگاه احساس ترس و اندوه نیز نخواهد داشت.
از آنجا که خوف به نسبت متعلقش می تواند ممدوح یا مذموم باشد، مثلاً خوف از خداوند، قیامت، عذاب و عقاب و ... ممدوح و خوف از غیر از خدا، انسانها، دشمنان و ... مذموم است، انسان تکلیف می یابد که خوف ممدوح را کسب و از خود خوف مذموم را زائل نماید. بنابراین آنجا که ضرر و خطر متوجه مادیات است، انسان می تواند با از بین بردن تعلقاتش به مادیات و حقوق مادی، خوف ضرر و خطر را بخاطر از دست دادن آنها از بین ببرد و در اینصورت انسان نسبت به دشمنانش و هر کس غیر از خداوند ترس و بیمی نخواهد داشت و نیز آنجا که ضرر و خطر متوجه معنویات و ارزشهای معنوی است مانند ایمان به خداوند، تقرب به او ، محبت و رحمانیت او و ... انسان می تواند با افزایش تعلقاتش به آنها، خوف ضرر و خطر را بخاطر از دست دادن آنها تقویت کند و در اینصورت انسان نسبت به خداوند (قهر و عذاب خداوند)، آثار گناهانش و ... خائف است و این خوف طبق برخی آیات و روایات بسیار ارزشمند و اثرگذار است چرا که مثلاً این خوف سبب دوری از گناهان می شود.
استاد حاج حسین انصاریان می گوید : " کسى که از امور زیانبار و خسرانآورِ غیر قابل جبران گریزان نباشد، باید بداند که هنوز ترس از مقام خدا و وحشت از عقاب فردا، در دل او جاى نگرفته است و گرچه خود را عارف بداند اما به وادى عرفان اسلامى قدم نگذاشته است". [1]
خصلتخوف، از ویژگىهاى ممتازبندگان خاص خداوند رحمان و از ارزشهاى سازنده و والاى انسانىاست، خوف تنها به زبان و حالت نیست، بلکه خوف کامل آن است کهآثارش در عمل دیده شود و عامل نیرومند و اهرمى قوى براى دورىاز گناهان گردد. مراحل عالى خوف آن است که انسان در مناجات وراز ونیاز در دل شب، به تضرع و ناله و گریه پردازد و با نهایتخضوع، دل به خدابسته و خود را ذرهاى بى مقدار در برابر مقامعظیم و نامتناهى خداوند بداند. انسان مؤمن هم خائف است و همامیدوار، به طورى که این دو خصلت را به طور مساوى در وجود خودمىپروراند و با این دو پر در فضاهاى ملکوتى به پرواز در مىآید: و با این دو نور، دلش را نورانى و روح و جانش را سرشار از پاکىو صفا مىنماید.[2]
خشیت نیز به معنای خوف همراه با تعظیم و تواضع است[3]، در قرآن آیات بسیاری از خشیت اهل تقوی سخن گفته شده است، متعلق خشیت نیز خداوند، قیامت، قرآن و ... ذکر شده است :
(اى پیامبر) ما قرآن را بر تو فرو نفرستادیم تا خود را برنج درافکنى جز آنکه یادآورى باشد براى آنکس که میترسد.
إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها (نازعات/45)
تو تنها بیم دهنده آنکس هستى که از قیامت میترسد .
علامه طباطبایی می فرماید :" خشیت، عبارت است از تاثر قلب، تاثرى که به دنبالش اضطراب و نگرانى باشد، و این خود یکى از رذایل اخلاقى و مذموم است، مگر در مورد خداى تعالى که خشیت از او از فضایل است، و به همین جهت است که انبیاء (ع) به جز از خدا از کس دیگرى خشیت ندارند. و خداى تعالى در بارهشان فرموده:« وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ» ولى کلمه خوف به معناى تاثر از ناملایمات در مقام عمل است [و ممکن است همراه با فزع و گریه باشد]، یعنى به معناى آن جنب و جوشى است که شخص ترسیده براى دفع شر انجام مىدهد، به خلاف خشیت که تاثر در مقام ادراک است، بنا بر این خوف بالذات رذیله و مذموم نیست، بلکه در مواردى جزو اعمال نیک شمرده مىشود، هم چنان که خداى تعالى در خطابش به رسول گرامىاش فرموده: « وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً».[4]
تفاوت خوف با حزن و جبن
خوف تنها در امرى فرض دارد که اولا ممکن باشد، و ثانیا احتمال آمدنش به سوى ما معقول باشد و ثالثا اگر بیاید مقدارى از سعادت ما را از بین مىبرد، سعادتى که ما توقع داریم واجد آن باشیم و خود را واجد آن فرض مىکنیم و همچنین حزن تنها از ناحیه حادثهاى است که پیش آمده و آن نیز مقدارى از سعادت کذایى ما را سلب کرده، پس بلا و یا هر محذور و گرفتارى که فرض شود، وقتى از آن مىترسیم که هنوز بر سر ما نیامده باشد و اما وقتى آمد دیگر خوف معنا ندارد، آنجا جاى حزن و حسرت است، پس بعد از وقوع خوفى نیست و قبل از وقوع هم حزنى نیست.[5]
جبن به ترس مذموم گفته می شود، چنانچه در مفردات راغب آمده است: الجُبْن ضعف القلب عمّا یحق أن یقوى علیه[6] همچنین امام علی علیه السلام فرموده اند: "اَلشَّجاعَةُ عِزٌّ حاضِرٌ، اَلجُبنُ ذُلٌّ ظاهِرٌ؛ شجاعت عزّتى است آماده، ترس ذلّتى است آشکار" [7]اما خوف به نسبت متعلقش می تواند ممدوح یا مذموم باشد.
ازاله یا کسب خوف
از آنجا که منشاء خوف انسان، تعلقات اوست و تعلق بخاطر احساس مالکیت او نسبت به منافع و داشته هایش می باشد، در صورتیکه انسان تعلق خود را نسبت به داشته هایش از بین ببرد، با احتمال از دست دادن آنها دچار ترس و اندوه نخواهد شد، روشن است که اگر خوف ممدوح باشد، انسان باید تعلقاتش را بیافزاید تا هر چه بیشتر خائف باشد و اگر منظور خوف مذموم است، باید تعلقات به مادیات را از خود دور کند تا خوفش زائل شود. شاید بتوان گفت این ویژگی در ائمه اطهار علیهم السلام و اولیای الهی صادق است. علامه طباطبایی می فرماید :
" اگر کسى را فرض کنیم که معتقد است به اینکه تمامى عالم و تک تک موجودات آن و حتى وجود خودش ملک مطلق خداى سبحان است و احدى در این ملکیت شریک او نیست قهرا خود را نیز مالک هیچ چیز نمىداند، و هیچ چیزى را متعلق حق خود به حساب نمىآورد تا در باره آن دچار خوف و یا اندوه گردد، و این حالت همان وضعى است که خداى تعالى اولیاى خود را به داشتن آن توصیف نموده و فرموده: أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ(یونس/62). "
و نیز انسان می تواند به آنچیزی دل ببندد و تعلق پیدا کند که اساساً احتمال خطر و ضرر و فنا و نابودی از آن وجود نداشته باشد چنانچه خداوند می فرماید :
آنچه در نزد خداست برایتان بهتر است - آنچه نزد شماست فنا مىشود و آنچه نزد خداست باقى مىماند.
علامه طباطبائی فرموده اند : " آنچه نزد خدا است هم نعمت و خیر است، هم باقى است، نه عذاب و شرى آمیخته با آن است و نه فنا و زوالى بدان راه دارد ... نبودن حزن و خوف عینا بودن نعمت و فضل است، و این خود عطیه است، لیکن ... نعمت وقتى در عرف قرآن اطلاق شود معنایش ولایت الهیه است". [8]
بنابراین همانطور که در ازاله خوف مذموم باید کوشید، در کسب خوف ممدوح و ممانعت از ازاله آن نیز باید تلاش کرد. چرا که برخی عوامل نیز در نابودی خوف ممدوح مؤثرند، به عنوان نمونه به روایتی اشاره می شود :
هر کس به دنیا دل ببندد، ترس از آخرت زدلش رخت بربندد.
خوف و رجاء
مفردات راغب درباره مفهوم خوف و رجا گفته است: «انتظار ناراحتی از یک نشانه را، ظنی باشد یا یقینی، خوف میگویند، کمااینکه «رجاء» انتظار چیز محبوبی است از علامتی ظنی یا معلوم. ضد خوف، امن است که هم در امور دنیوی به کار میرود و هم درمسائل آخرتی.»[10]
رجا و خوف دوبالی هستند که به وسیله آن دو، مقربون، خود را به هر مقام محمود که طالب هستند میرسانند. کسی که خود را مجهز به این دو ابزار (بیم و امید) میکند درمسیر سالکان از هر عقبه سخت درآخرت میتواند خود را عبور دهد.[11]
امام صادق(ع) در بخشى از وصیتخود به ابن جندب، نجات یافتگان از عذاب الهى را کسانى معرفى مىکند که خوف و رجاء حقیقى متعادل در دلهایشان وجود دارد:
کسى که به اعمال خود (اعمال خوب)اتکال دارد، به هلاکت مىرسد و کسى هم که به امید رحمتخداوند، بر انجام گناهان تجرى پیدا مىکند نجات نخواهد یافت. ابن جندب سؤال کرد پس چه کسى نجات پیدا مىکند؟ حضرت فرمودند: کسانى که حالشان میان خوف و رجاء باشد (یعنى نه خوفشان آن چنان است که از آمرزش گناهانشان ناامید باشند و نه رجاءشان آن چنان است که جرات ارتکاب گناه را داشته باشند). حالت آنها مانند حالت پرندهاى است که دانهاى را در منقار دارد(هر لحظه احتمال مىرود دانه از منقارش رها شود و یا فرو رود)، هم شوق به ثواب در دلهایشان وجود دارد و هم خوف از عذاب.
ازامام صادق علیه السلام سوال شد لقمان حکیم چه وصیتی به پسرش کرد؟ حضرت فرمود: لقمان گفت: «چنان از خدا بترس که اگر اعمال نیک جن و انس را هم انجام داده باشی باز تو را عذاب می کند و چنان به او امیدوار باش که اگر گناه جن و انس را مرتکب شده باشی تو را مورد رحمت قرار می دهد»[13]
متعلق خوف
خوف و مشتقات آن در قرآن، نزدیک به 150 بار تکرار شده است. در 19 آیه متعلق خوف «الله» یا «مقام رب» ذکرشده و تقریبا به همین تعداد آیه متعلق آن «عذاب قیامت» آمده است. همچنین خوف در آیات دیگر، در زمینههای مختلف دیگری به کار گرفته شده است که ذکر آنها در این مقوله نمی گنجد.
خوف از خدا
ترس از خدا، ترس از ذات خدا نیست، بلکه ترس از عذاب و قهر خداوند است، در حدیثی از حضرت صادق(ع) می خوانیم:
ینبغی للمؤمن ان یخاف الله خوفا کانه یشرف علی النار و یرجوه رجاءا کانه من اهل الجنه[14]
سزاوار است بنده مؤمن آن چنان از خدا بترسد که گویی در کنار دوزخ قرار گرفته و مشرف بر آتش است و آن چنان به او امیدوار باشد که گویی اهل بهشت است.
علامه مصباح یزدی می فرماید : " عذاب الهی نتیجه اعمال خود شخص است که به او می رسد پس باید از خودمان بترسیم. منشاء اصلی خوف، گناهان خودمان است نه ذات خداوند. طبیعتا روزی که این عِقاب ها ظاهر می شود نیز روز ترسناکی خواهد بود و این دلیل ترس از قیامت است."[15]
بنابراین خوف از خدا به معنى ترس از ذات پاک او نیست. بلکه به معنى خوف از قانون و عدالت او است. این خوف نیز ازمقایسه اعمال خود با عدل الهى حاصل مىشود، بنابراین خوف یکناراحتى درونى از مجازاتى است که بازتات گناه و ترک اطاعت خدا مىباشد.[16]
آیات فراوانی نسبت به خوف و خشیت از خداوند هشدار داده اند :
کسانیکه رسالتهاى الهى را (بمردم) مىرسانند و از او مىترسند و از احدى جز خدا نمىهراسند .
خوف از عذاب و عقاب گناهان و قیامت
هرچند، بسیاری مواقع که از خوف خداوند سخن گفته شده است، مقصود خوف از عذاب و عقاب و قهر خداوند است، لیکن در بسیاری روایات و آیات، به خوف از قیامت و عذاب و عاقبت گناهان تصریح شده است، حضرت علی علیه السلام می فرماید :
و لا یخافن الا ذنبه، هیچ یک از شما ترس نداشته باشد مگر از گناه خویش[17]
علامه مصباح یزدی آورده است: "در تعالیم اسلامی خوف و خشیت جایگاه خاصی دارد و معمولا هر جا که مفهوم تقوا آورده شده است خوف نیز در کنار آن ذکر شده است، یعنی تقوا همان خوف از عاقبت گناه است."[18]
بگو من از این مىترسم که اگر عصیان بورزم به عذاب روزى بزرگ مبتلا شوم.
در ذیل آیه 112 سوره بقره که می فرماید : «بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» ، در روایتی متعلق خوف، عقاب و عذاب خداوند ذکر شده است :
" فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ" یعنى در پیش روى خود هیچ خطر محتملى ندارند، و هیچ عقابى حتى احتمالى در انتظارشان نیست، و به همین جهت خوف ندارند. و نیز هیچ مکروه قطعى و محققى ندارند و به همین جهت اندوهى نخواهند داشت، چون همیشه خوف جایى پیدا مىشود که پاى احتمال خطرى در بین باشد، و اندوه وقتى به دل مىآید که خطرى واقع شده باشد. جمله مورد بحث هم شامل خوف و اندوه دنیا مىشود و هم خوف و اندوه آخرت.[20]
خوف از دشمنان
دشمن نیز می تواند متعلق خوف قرار گیرد چنانچه خداوند در وصف ملائکه و در مقایسه ایشان با انسان، نداشتن ترس از دشمنان دین و دنیا و نیز ترس از دزدان و سلاطین را از خصوصیات ملائکه می شمرد:
لَا خَوْفٌ مِنْ أَعْدَاءِ دِینِکُمْ وَ دُنْیَاکُم .... و لا الْخَوْفِ مِنَ الْأَعْدَاءِ مِنْ لُصُوصٍ مُخَوِّفِینَ وَ مِنْ سَلَاطِینٍ [21]
خوف از دشمن، از اقسام خوف مذموم است که در قرآن مورد نهی قرار گرفته است ، مانند خوفی که حضرت موسی علیه السلام در مقابل ساحران داشت که ترسید مردم مرعوب آنها شوند و حقانیتش ثابت نشود:
امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: دردى براى قلوب، دردناکتر از گناهان نیست و ترسى سختتر از ترس براى مرگ نیست و گذشته براى عبرت گرفتن کافى است و مرگ براى اندرز دادن بس است.
مردى بحضرت رسول خدا صلّى اللَّه علیه و اله عرضکرد که تفسیر این آیه چیست؟ «وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ» یعنى آنان که اعمال نیک بجا مىآورند و حال اینکه دلهایشان ترسانست و بسوى پروردگارشان برمیگردند حضرت فرمود: نه چنین است لیکن مرد روزه مىگیرد و نماز مىخواند و صدقه میدهد، با این حال باز هم ترسانست که عملش قبول نمىشود.
متعلق خوف در انبیاء و اولیاء
« أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» خوف و حزن را بطور مطلق نفى کرده، و نفى آن را مقید به هیچ قیدى و هیچ حالى نفرموده، تنها قیدى که براى این جمله در قرآن کریم مىبینیم آیاتى است که مىفرماید: اولیاى خدا از خدا مىترسند، پس این اولیاء از هیچ چیزى نه در دنیا و نه در آخرت نمىترسند و اندوهناک نمىشوند، تنها ترسى که دارند از خداى سبحان است.... نفى و برداشتن خوف از غیر خدا و نفى حزن از اولیاى او به این معنا نیست که براى اولیاء اللَّه خیر و شر، نفع و ضرر، نجات و هلاکت، راحت و خستگى، لذت و درد و نعمت و بلاء یکسان، و درک اولیاى خدا در باره آنها شبیه به هم باشد، چون عقل انسانى بلکه شعور عام حیوانى هم این معنا را نمىپذیرد، بلکه معنایش این است که اولیاى خدا براى غیر خداى تعالى هیچ استقلالى در تاثیر نمىبینند و مؤثر مستقل را تنها خداى تعالى مىدانند و مالکیت و حکم را منحصر در خداى عز و جل دانسته، در نتیجه از غیر آن جناب نمىترسند، و جز از چیزى که خدا دوست مىدارد و مىخواهد که از آن بر حذر باشند و یا به خاطر آن اندوهگین شوند، بر حذر نشده و اندوهگین نمىگردند. [25]
پس اولیاى خدا نه از چیزى مىترسند، و نه براى چیزى اندوه مىخورند- نه در دنیا و نه در آخرت- مگر آنکه خداى تعالى اراده کند که آنان از چیزى بترسند و یا در باره آن اندوه خورند، همانطور که از آنان خواسته است تا از پروردگارشان بترسند، و از فوت کرامتى الهى که از آنان فوت شده اندوه بخورند، و همه اینها مراحلى است از تسلیم خدا شدن، بنا بر این، اطلاق آیه که خوف و اندوه را بطور مطلق از اولیاى خدا نفى مىکند، دلالت دارد بر اینکه اولیاى خدا هم در دنیا متصف به نداشتن خوف و اندوهند، و هم در آخرت.[26][27]
کی بر او خوفی است از نار جحیم هر که دارد خوف خلاّق علیم
هر که نشنید او خطاب «لاتخف» نی زدریا ترسد و نی موج و کف
از سر میل در اطاعتش و خوف از مجازاتش تسلیم حکم و قضاى او هستم.
آثار خوف
دوری از گناهان
یکی از آثار خوف و ترس، دوری از معاصی و گناهان است، روایات بسیاری در این باره وجود دارد از جمله :
امام علی علیه السلام فرموده اند : خف اللّه خوف من شغل بالفکر قلبه، فانّ الخوف مظنّة الامن و سجن النّفس عن المعاصى.
بترس از خدا ترسیدن کسى که مشغول سازد بفکر دل خود را، پس بدرستى که ترس جایگاه گمان امن است، و حبس نفس است از گناهان [29]
قال رسول الله ص :مَتَى سَکَنَ الْخَوْفُ الْقَلْبَ أَحْرَقَ مِنْهُ مَوْضِعَ الشَّهَوَاتِ وَ طَرَدَ عَنْهُ رَغْبَةَ الدُّنْیَا وَ أَظْهَرَ آثَارَ الْحُزْنِ عَلَى الْوَجْه[30]
هر گاه خوف از خدا در قلب کسى جاىگیر شد هوى و هوس و شهوتش را فانى و نابود میکند و میل بدنیا از او سلب مىشود و آثار حزن در صورتش نمایان میگردد.
شیطان گناهان را تزیین می کند و لذت آن را چندین برابر نشان می دهد تا بتواند ما را مرتکب گناه سازد. تنها راه مقاومت، تقویت حالت ترس از تبعات گناه است و ترس از اینکه از چشم خدا بیفتیم و از رضوان الهی رانده شویم. اگر کسی از عاقبت گناه بترسد نزدیکش هم نمی رود. در روایت آمده کسانی که گناه می کنند ابراز امید به خدا و خوفشان دروغ است چرا که اگر انسان از چیزی بترسد از آن دوری می کند. برخی اسباب گناه را برای خود فراهم می کنند و به دروغ ابراز امید به بخشش خدا می کنند.خوف به معنى ترس و وحشت درونى است، از این رو اهرمى درونىبراى ترک گناه و هر گونه جرم محسوب مىشود، مثلا خوف و ترس ازقانون، دادگاه، جریمه، زندان و تعزیرات حکومتى باعث مىشود که انسان مرتکب جرم نشود، تا مبادا گرفتار این کیفرها گردد.[31]
امام صادق علیه السلام درباره واقعیّت و نتیجه خوف عارفان فرموده: وَدَلیلُ الخَوْفِ الهَرَبُ، دلیل این که دل عارف را ترس از خدا احاطه کرده دورى او از اهل معاصى و آلودگان به کفر وفسق ونفاق وعهدشکنى، ونیز دورى از معاصى شخصى وآنچه خدا از آن نهى فرموده است، مىباشد... عارف به اثر وضعى گناه در دنیا و عقوبت سخت آن در آخرت واقف است و براساس این آگاهى کسب خوف کرده و خوف در وجود او، بهترین عامل وشدیدترین علّت براى گریز از گناه است. [32]
اگر کسى ظاهرش فاسد است باید باطن او هم فاسد باشد، و هر کس باطن خود را پاک نگهدارد خداوند ظاهر او را اصلاح میکند، و هر کس در نهان از خداوند بترسد خداوند ظاهر او را حفظ میسازد.
خداى تعالى فرموده : سوگند بعزت و جلال خودم جمع نخواهم کرد براى بنده بین دو ترس و بیم و دو امان، زمانى که بترسد از من در دنیا او را ایمن دارم در آخرت و هر گاه در دنیا از من ایمن باشد او را در آخرت بترسانم .
در روایات بسیاری، آثار مختلف دیگری برای خوف بیان شده است از جمله : قیام و شب زنده داری در شب، پشت گرمی انسان در مواجهه با دشمنان، امان خداوند، خشوع جوارح، جلوگیری از ظلم، ...[36] که به عنوان نمونه تنها به یک روایت دیگر اشاره می شود:
هر کس از خداوند بترسد خدا همه چیز را از او مىترساند، و هر کس از خداوند نترسد از همه کس خواهد ترسید
ارزش خوف
در روایات در منزلت و ارزش ترس و خشیت آمده است : الْخَشْیَةُ شِیمَةُ السُّعَدَاء ، ترس از خداى عزّ و جلّ خصلت نیک بختان است یا الْخَوْفُ جِلْبَابُ الْعَارِفِین ، ترس از خداى عزّ و جلّ پیراهن عارفان است و نیز نِعْمَ الْعِبَادَةُ الْخَشْیَة یا لَا خَیْرَ فِی قَلْبٍ لَا یَخْشَعُ[38]
هنگامى که قیامتبرپا مىشود،منادى حق چنین ندا مىکند: اى مردم! امروز مقربترین شما در پیشگاهخداوند، آن کسى است که در دنیا بیشتر از دیگران از عظمتخداترسان بود.
آنان از امر عظیمى مضطربند، خوف و هیبت خدا در قلبهاى آنها آنان را مضطرب کرده است.
درجات خوف
امام خمینی (ره) می فرمایند : خوف و رجا طبق حالات و معرفت افراد دارای درجاتی است. خوف توده مردم از عذاب، خوف خواص از سرزنش، خوف افراد اخص از توجه نکردن [قهر خداوند] میباشد.[42]
علامه مصباح یزدی فرموده اند: کمترین حالت خوف ترس از عذاب اعمال بد و گناهان است، کسانی که ایمان و تقوای بیشتری دارند به مراتب بالاتر از خوف دست پیدا می کنند و ترس دارند که مبادا از چشم خدا بیفتند و خدا لطف خود را از آنها دریغ کند.یکی از سخت ترین عذابهای الهی قطع توجه خداوند از بندگان است، قرآن این عاقبت بد را این طور گوشزد می کند: « لاَ یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لاَ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ (آلعمران: 77)» یعنی با آنها سخن نمی گوید و نگاه لطفش را از آنها بر می دارد.این عذاب، از هر عذاب جهنمى بدتر است. شاید الان به خوبى درک نشود که این چه نوع عذابى است، اما آن وقتى که انسان این نیاز را در وجودش احساس کرد و از عنایتخداوند (سخن گفتن و نگاه و توجه خدا) محروم شد، آنگاه خواهد فهمید که چه نعمتى را از دست داده است.تنها اهل معرفت شایسته درک عظیم ترین عذاب خداوند که همان قهر از بندگان است می باشند، هرکه محبت خدا را بیشتر در دل داشته باشد خوفش نسبت به قهر الهی بیشتر است.[43]
مرحوم شیخ صدوق(ره) ، خوف را از نظر قرآن پنجگونه دانسته و براى هر یک از آن، به ذکر آیهاى پرداخته است، آنپنج نوع عبارتند از:خوف، خشیت، وجل،رهبت،هیبت. آنگاه مىگوید: خوف براى گناهکاران است، خشیت براى عالمان است، وجل(هراس دل) براى تسلیم شدگان متواضع است، رهبتبراى عابداناست، و هیبتبراى عارفان مىباشد. سپس در توضیح مىگوید: خوف به خاطر گناهان است، خشیت همان ترس وهراس به خاطر احساس کوتاهى در انجام وظیفه است، وجل و هراس قلببه خاطر ترک خدمت است، رهبتبه خاطر احساس تقصیر در عبادت مىباشد، و هیبت ترس وهراس از شکوه نامتناهى الهى به خاطر شهود حق هنگام کشف اسراراست.[44]
اولیای الهی در نهایت درجه خشیت و خوف از خداوند قرار داشتند، بطوریکه آثار آن کاملاً مشهود بود، در روایتی فرموده اند :
-و کان [امیر المؤمنین] إذا سجد سجدة الشکر غشی علیه من خشیة الله تعالى و کانت فاطمة ع تنهج فی صلاتها من خوف الله تعالى. و کان علی بن الحسین ع یتغیر وجهه فی صلاته من الله تعالى[45]
امام علی علیه السلام حالش چنین بود که هر گاه دو سجدهى شکر بجا مىآورد در حال سجده غش میکرد از خوف خداى تعالى و حضرت فاطمه علیها السّلام در نمازش از ترس و بیم خدا میلرزید و حضرت على بن الحسین علیه السّلام صورتش در نماز تغییر میکرد از ترس خداى تعالى.
گریه خوف
در اهمیت و ارزش گریه از خوف خداوند و نیز آثار آن، روایات بسیاری وجود دارد که به برخی اشاره می شود :
خداوند به موسى علیه السّلام وحى فرستاد، که اى موسى، ... و هیچ وسیلهاى براى تقرّب به من، مانند ورع از ترس من نیست، و هیچ عبادتى مانند گریه از خوف من نیست. ... به اهل ورع، بهشتى خواهم داد که شریکى نداشته باشند، و گریهکنندگان از ترس من، چون دیگران بازخواست و تفتیش نمىشوند، چون از این کار نسبت به ایشان شرم دارم.
و فرمود: هر کس بر گناه خود بگرید، آمرزیده مىشود و هر کس از خوف آتش بگرید، خداوند او را پناه مىدهد و هر کس از شوق بهشت بگرید خداوند او را در آن ساکن گرداند و او را در روز «فزع» بزرگ امان دهد و هر کس از ترس خدا بگرید، خداوند او را با پیامبران و صدّیقان و شهیدان و صالحان، محشور فرماید، و چه همنشینان خوبى هستند.
امام علی علیه السلام در روایاتی در اهمیت گریه از خوف و خشیت خدا فرموده اند:
و فرمود: هیچ قطرهاى نزد خدا محبوبتر از قطره اشکى که از ترس او ریخته شده باشد و قطره خونى که در راه خدا ریخته شده باشد، نیست، و هر بندهاى که از خوف خدا بگرید، خداوند جام رحمتش را به او مىچشاند و در عوض آن، جایش را در بهشت، خندان و خوشحال، قرار دهد و به احترام او خداوند هر کسى را که در اطرافش باشد- و لو بیست هزار نفر باشند- مورد مهر و رحمت خود قرار دهد و هیچ چشمى خود را از ترس خدا نیست، مگر اینکه خداوند آن را بر آتش حرام کرد و اگر بر گونهاش اصابت کند، روى ذلّت و خوارى نخواهد دید، و اگر بندهاى در میان امّتى از خوف خدا بگرید، خداوند به واسطه گریه او، آن امّت را مشمول مهر خود واقع مىگرداند.
حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام بابى ذر فرمود: همیشه دلت را وادار بفکر کردن و زبانت را مأمور ذکر گفتن خدا و تنت را وادار بعبادت و چشمت را مأمور گریه کردن از خوف خدا کن و...
خداى بزرگ به موسى وحى فرستاد : اى پسر عمران از خوف من اشک بریز و دل و تن خود را برایم خاشع کن، که اگر چنین کنى، مرا نزدیک و اجابتکننده مىیابى.
راه ایجاد خوف
در بسیاری از روایات، خوف و خشیت را ثمره علم و معرفت خدای متعال و تفکر در عظمت قدرت او شمرده اند:
قال علی علیه السلام : لَوْ فَکَّرُوا فِی عَظِیمِ الْقُدْرَةِ وَ جَسِیمِ النِّعْمَةِ لَرَجَعُوا إِلَى الطَّرِیقِ وَ خَافُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ وَ لَکِنِ الْقُلُوبُ عَلِیلَةٌ وَ الْأَبْصَارُ مَدْخُولَة[57]
اگر خلایق فکرت در عظمت قدرت خالق و جسامت نعمت رب العزت نمایند، هر آینه ایشان را معرفت تمام بحضرت واحد علام حاصل گردد و بیقین و از خوف عذاب حریق مراجعت بطریق تحقیق نمایند لکن دلهاى خلایق بواسطه قساوت علیل و ابصار ایشان معیوب و ذلیل است
هر که خدا را شناخت، از او بترسد و هر که از خدا بترسد دل از دنیا برکند.
علامه طباطبائی در ذیل آیه «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» (فاطر/28) می فرماید : مراد از" علما"، علماى باللَّه است، یعنى کسانى که خداى سبحان را به اسماء و صفات و افعالش مىشناسند، شناسایى تامى که دلهایشان به وسیله آن آرامش مىیابد، و لکههاى شک و دو دلى از نفوسشان زایل گشته، و آثار آن در اعمالشان هویدا مىگردد، و فعلشان مصدق قولشان مىشود. و مراد از" خشیت" در چنین زمینهاى، همان خشیت حقیقى است که به دنبالش خشوع باطنى و خضوع در ظاهر پیدا مىشود.[59]
[27]البته در رابطه به وجود خوف در اولیای الهی ، به نظر حقیر می رسد با توجه به آنکه بخشی از خوف غیرارادی است و در همه انسانها مانند دیگر احساسات مشترک است، در أنبیاء و اهل بیت علیهم السلام هم وجود داشته است، چنانچه مثلاً در آیات و روایاتی به ترس حضرت داود از ورود ناگهانی ملائکه و مانند آن اشاره شده است (رک : الإحتجاج على أهل اللجاج، ج1، ص: 189) که نشان از وجود خوف غیرارادی در حضرات می باشد، همچنین خوف ارادی که متعلق امر و نهی قرار می گیرد نیز در روایات بسیاری از أنبیاء الهی با عباراتی نظیر لاتخف و لاتحزن و ... نهی شده است که هر چند متعلق این خوف دشمنان یا غلبه باطل و مانند آن است، ولیکن حکایت از وجود خوف در ایشان دارد، علامه مصباح یزدی نیز در این باره فرموده اند (نقل به مضمون:) حتی معصومین هم از این خوف (غیرارادی) داشته اند ولیکن تحت تأثیر قهاریت خداوند خود را فراموش کرده اند...، بنابراین وجود خوف از غیر خدا در وجود اولیاءالهی ثابت است مگر آنکه مراد از اولیاء الهی حضرات معصومین غیر از أنبیاء الهی باشند که در مورد ایشان شاهدی بر وجود خوف در ایشان ندیده ام الا روایتی که به آن ارجاع داده شد، و یا اینکه معنای خوف را غیر از ترس غیرارادی و یا جبن بدانیم و جالب اینکه علامه طباطبایی در تفسیر گرانقدرشان بر اساس آیات مربوطه بارها ازخوف أنبیاء سخن گفته اند نظیر : کلمه" خیفة" به معناى نوعى ترس است، و معناى جمله این استکه ابراهیم در باطن خود احساس نوعى ترس کرد، (ترجمه المیزان، ج18، ص: 568).
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
«فقه جامع نظام ولایی» ؛ منطق فهم دین را بر محور ثقلین با رویکردی متعالی ارائه می دهد، و تکامل معرفت را با مختصات جدیدی دنبال می کند... و با خوانشی نوین از تمدن اسلامی، حضور دین در صحنه جامعه را ارتقاء می بخشد... محوریت «ولایت» در معرفت و تفقه می تواند نقطه عطفی در تکامل تفقه و خلوص دانش ها از زواید غیردینی قرار گیرد... ارتقاء مبانی معرفتی و اعتقادی فقاهت، به ارتقاء مختصات و روش فهم دین منجر می شود... «عقل» تعریف و کارآمدی حقیقی خود را نمایان ساخته و با ارتقاء «معرفت شناسی» اسلامی، «فقه» و «اصول» و «حکمت اسلامی» مختصات برتری پیدا می کنند... «شبکه مفاهیم» ابزاری برای تکامل و تعاضد و تزاید علوم و معارف قرار می گیرد... و من الله التوفیق.