مراد از گریه از خوف خدا چیست؟ مگر خداوند مهربانی که میشناسیم ترس دارد تا از ترس او گریه هم بکنیم؟  آیا اهل بیت علیهم السلام که درمورد آنها آمده است «لاخوف علیهم و لاهم یحزنون»، بالاخره خوف در آنها وجود دارد یا نه ؟ و ... در نوشته حاضر با توجه به روایات به بررسی پدیده «خوف و خشیت» پرداخته شده است.

شأن نزول :

 

در سفری به مشهد مقدس (شب قدر سال 90)  وقتی عبارت «و بکی من خوفک» را در زیارت امین الله میخواندم این سئوال برایم ایجاد شد که مراد از گریه از خوف خدا چیست؟ مگر خداوند مهربانی که ما میشناسیم ترس دارد تا از ترس او گریه هم بکنیم؟ و اینکه در ما خوفی وجود ندارد آیا ضعف جدی محسوب میشود و نیز اینکه خوف چگونه ایجاد می شود و چه اهمیت و ارزش و آثاری دارد و ... همچنین در بحثی با دوستان این سئوال اضافه شد که آیا اهل بیت علیهم السلام که درمورد آنها آمده است: لاخوف علیهم و لاهم یحزنون، خوف در آنها وجود دارد یا نه ؟ و ... نهایتا در یک تحقیق کوچک در حد مطالعه چند ساعته متن زیر آماده شد که در آن به بررسی پدیده خوف و خشیت پرداخته ام ، روایات زیبایی در آن آمده است و به سئوالات فوق پاسخ می دهد، به ذهنم رسید مطالعه آن برای دوستانم شاید مفید باشد، ضمن آنکه راهنمایی ایشان نسبت به منابع جدید و مطالب جدید برای حقیر مفید خواهد بود. منتظر برآورده شدن حاجاتم بواسطه دعای خیر شما هستم.

 

معنای خوف و خشیت

 

خوف یا ترس، حالتی است اندوهناک در نفس و قلب انسان که ناشی از احتمال خطر و ضرر یا سلب منفعت می باشد، علامه طباطبائی در این باره می فرماید :

 

 

" چون خوف همیشه از اینجا سرچشمه مى‏گیرد که نفس، احتمال ضررى را بدهد که ضرر او است، و از این راه اندوه به دل وارد مى‏شود که آدمى چیزى را که دوست داشته از دست بدهد، و یا چیزى را که کراهت داشته گرفتارش شود. و خلاصه، خوف و اندوه به خاطر از دست دادن نفع و یا برخورد با ضرر دست مى‏دهد"

 

 

اگر علت پیدایش چنین حالتی در انسان، تعلق او نسبت به منافع و داشته هایش می باشد، چرا که با احتمال از دست رفتن آنها ، خوف و ترس برایش حاصل می شود. علامه طباطبائی می فرماید :

 

 

" تحقق این خوف و اندوه وقتى قابل تصور است که آدمى براى خود ملک و یا حقى نسبت به آن چیزى که از آن خوف و اندوه دارد قائل باشد، مثلا خود را مالک فرزند و یا جاه، و یا آنها و غیر آنها را متعلق حق خود بداند، و اما چیزى را که مى‏داند به هیچ وجه بین او و آن چیز علقه و رابطه‏اى نیست، هیچ وقت در باره آن نه ترسى پیدا مى‏کند و نه اندوهى."

 

 

بنابراین حتی اگر انسان برای خود نسبت به قرب خداوند، حقی فرض نماید، شایسته است بخاطر احتمال از دست دادن آن، خائف باشد، و علت خوف انسان از این ضرر و خطر، تعلقی است که نسبت به خداوند و قرب او دارد، و اگر این تعلق نباشد هیچگاه احساس ترس و اندوه نیز نخواهد داشت.

 

 

از آنجا که خوف به نسبت متعلقش می تواند ممدوح یا مذموم باشد، مثلاً خوف از خداوند، قیامت، عذاب و عقاب و ... ممدوح و خوف از غیر از خدا، انسانها، دشمنان و ... مذموم است، انسان تکلیف می یابد که خوف ممدوح را کسب و از خود خوف مذموم را زائل نماید. بنابراین آنجا که ضرر و خطر متوجه مادیات است، انسان می تواند با از بین بردن تعلقاتش به مادیات و حقوق مادی، خوف ضرر و خطر را بخاطر از دست دادن آنها از بین ببرد و در اینصورت انسان نسبت به دشمنانش و هر کس غیر از خداوند ترس و بیمی نخواهد داشت و نیز آنجا که ضرر و خطر متوجه معنویات و ارزشهای معنوی است مانند ایمان به خداوند، تقرب به او ، محبت و رحمانیت او و ... انسان می تواند با افزایش تعلقاتش به آنها، خوف ضرر و خطر را بخاطر از دست دادن آنها تقویت کند و در اینصورت انسان نسبت به خداوند (قهر و عذاب خداوند)، آثار گناهانش و ... خائف است و این خوف طبق برخی آیات و روایات بسیار ارزشمند و اثرگذار است چرا که مثلاً این خوف سبب دوری از گناهان می شود.

 

 

استاد حاج حسین انصاریان می گوید : " کسى که از امور زیان‏بار و خسران‏آورِ غیر قابل جبران گریزان نباشد، باید بداند که هنوز ترس از مقام خدا و وحشت از عقاب فردا، در دل او جاى نگرفته است و گرچه خود را عارف بداند اما به وادى عرفان اسلامى قدم نگذاشته است". [1]

 

 

خصلت‏خوف، از ویژگى‏هاى ممتازبندگان خاص خداوند رحمان و از ارزشهاى سازنده و والاى انسانى‏است‏، خوف تنها به زبان و حالت نیست، بلکه خوف کامل آن است که‏آثارش در عمل دیده شود و عامل نیرومند و اهرمى قوى براى دورى‏از گناهان گردد. مراحل عالى خوف آن است که انسان در مناجات وراز ونیاز در دل شب، به تضرع و ناله و گریه پردازد و با نهایت‏خضوع، دل به خدابسته و خود را ذره‏اى بى مقدار در برابر مقام‏عظیم و نامتناهى خداوند بداند. انسان مؤمن هم خائف است و هم‏امیدوار، به طورى که این دو خصلت را به طور مساوى در وجود خودمى‏پروراند و با این دو پر در فضاهاى ملکوتى به پرواز در مى‏آید:  و با این دو نور، دلش را نورانى و روح و جانش را سرشار از پاکى‏و صفا مى‏نماید.[2]

 

 

خشیت نیز به معنای خوف همراه با تعظیم و تواضع است[3]، در قرآن آیات بسیاری از خشیت اهل تقوی سخن گفته شده است، متعلق خشیت نیز خداوند، قیامت، قرآن و ... ذکر شده است :

 

 

وَ الَّذینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ (رعد/21)

 

 

و کسانى که آنچه را خدا به پیوستن آن فرمان داده پیوسته مى‏دارند، و از خداى خویش مى‏ترسند، و از بدى حساب بیم دارند.

 

 

 

إِنَّ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ (ملک/12)

 

 

محققا کسانى که از پروردگار خود با اینکه او را ندیده‏اند حساب مى‏برند و نگرانى دارند آمرزش و اجرى کبیر دارند.

 

 

 

مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَى(2)إِلَّا تَذْکِرَةً لِّمَن یخَْشىَ‏(طه/3)

 

 

(اى پیامبر) ما قرآن را بر تو فرو نفرستادیم تا خود را برنج درافکنى جز آنکه یادآورى باشد براى آنکس که میترسد.

 

 

 

إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها (نازعات/45)

 

 

تو تنها بیم دهنده آنکس هستى که از قیامت میترسد .

 

 

علامه طباطبایی می فرماید :" خشیت، عبارت است از تاثر قلب، تاثرى که به دنبالش اضطراب و نگرانى باشد، و این خود یکى از رذایل اخلاقى و مذموم است، مگر در مورد خداى تعالى که خشیت از او از فضایل است، و به همین جهت است که انبیاء (ع) به جز از خدا از کس دیگرى خشیت ندارند. و خداى تعالى در باره‏شان فرموده:« وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ» ولى کلمه خوف به معناى تاثر از ناملایمات در مقام عمل است [و ممکن است همراه با فزع و گریه باشد]، یعنى به معناى آن جنب و جوشى است که شخص ترسیده براى دفع شر انجام مى‏دهد، به خلاف خشیت که تاثر در مقام ادراک است، بنا بر این خوف بالذات رذیله و مذموم نیست، بلکه در مواردى جزو اعمال نیک شمرده مى‏شود، هم چنان که خداى تعالى در خطابش به رسول گرامى‏اش فرموده: « وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً».[4]

 

 

تفاوت خوف با حزن و جبن

 

خوف تنها در امرى فرض دارد که اولا ممکن باشد، و ثانیا احتمال آمدنش به سوى ما معقول باشد و ثالثا اگر بیاید مقدارى از سعادت ما را از بین مى‏برد، سعادتى که ما توقع داریم واجد آن باشیم و خود را واجد آن فرض مى‏کنیم و همچنین حزن تنها از ناحیه حادثه‏اى است که پیش آمده و آن نیز مقدارى از سعادت کذایى ما را سلب کرده، پس بلا و یا هر محذور و گرفتارى که فرض شود، وقتى از آن مى‏ترسیم که هنوز بر سر ما نیامده باشد و اما وقتى آمد دیگر خوف معنا ندارد، آنجا جاى حزن و حسرت است، پس بعد از وقوع خوفى نیست و قبل از وقوع هم حزنى نیست.[5]

 

 

جبن به ترس مذموم گفته می شود، چنانچه در مفردات راغب آمده است:  الجُبْن ضعف القلب عمّا یحق أن یقوى علیه‏[6] همچنین امام علی علیه السلام فرموده اند: "اَلشَّجاعَةُ عِزٌّ حاضِرٌ، اَلجُبنُ ذُلٌّ ظاهِرٌ؛ شجاعت عزّتى است آماده، ترس ذلّتى است آشکار" [7] اما خوف به نسبت متعلقش می تواند ممدوح یا مذموم باشد.

 

 

ازاله یا کسب خوف

 

از آنجا که منشاء خوف انسان، تعلقات اوست و تعلق بخاطر احساس مالکیت او نسبت به منافع و داشته هایش می باشد، در صورتیکه انسان تعلق خود را نسبت به داشته هایش از بین ببرد، با احتمال از دست دادن آنها دچار ترس و اندوه نخواهد شد، روشن است که اگر خوف ممدوح باشد، انسان باید تعلقاتش را بیافزاید تا هر چه بیشتر خائف باشد و اگر منظور خوف مذموم است، باید تعلقات به مادیات را از خود دور کند تا خوفش زائل شود. شاید بتوان گفت این ویژگی در ائمه اطهار علیهم السلام و اولیای الهی صادق است. علامه طباطبایی می فرماید :

 

 

" اگر کسى را فرض کنیم که معتقد است به اینکه تمامى عالم و تک تک موجودات آن و حتى وجود خودش ملک مطلق خداى سبحان است و احدى در این ملکیت شریک او نیست قهرا خود را نیز مالک هیچ چیز نمى‏داند، و هیچ چیزى را متعلق حق خود به حساب نمى‏آورد تا در باره آن دچار خوف و یا اندوه گردد، و این حالت همان وضعى است که خداى تعالى اولیاى خود را به داشتن آن توصیف نموده و فرموده: أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ(یونس/62). "

 

 

و نیز انسان می تواند به آنچیزی دل ببندد و تعلق پیدا کند که اساساً احتمال خطر و ضرر و فنا و نابودی از آن وجود نداشته باشد چنانچه خداوند می فرماید :

 

 

إِنَّمَا عِندَ اللَّهِ هُوَ خَیرٌْ لَّکمُ‏ْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ- مَا عِندَکمُ‏ْ یَنفَدُ  وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاق‏ ... (نحل/ 95 و 96)

 

 

آنچه در نزد خداست برایتان بهتر است - آنچه نزد شماست فنا مى‏شود و آنچه نزد خداست باقى مى‏ماند.

 

 

علامه طباطبائی فرموده اند : " آنچه نزد خدا است هم نعمت و خیر است، هم باقى است، نه عذاب و شرى آمیخته با آن است و نه فنا و زوالى بدان راه دارد ... نبودن حزن و خوف عینا بودن نعمت و فضل است، و این خود عطیه است، لیکن ... نعمت وقتى در عرف قرآن اطلاق شود معنایش ولایت الهیه است". [8]

 

 

بنابراین همانطور که در ازاله خوف مذموم باید کوشید، در کسب خوف ممدوح و ممانعت از ازاله آن نیز باید تلاش کرد. چرا که برخی عوامل نیز در نابودی خوف ممدوح مؤثرند، به عنوان نمونه به روایتی اشاره می شود :

 

 

وَ قَالَ الْحَسَنُ علیه السلام:  مَنْ أَحَبَّ الدُّنْیَا ذَهَبَ خَوْفُ الْآخِرَةِ مِنْ قَلْبِه‏ [9]

هر کس به دنیا دل ببندد، ترس از آخرت زدلش رخت بربندد.

 

 

خوف و رجاء

 

مفردات راغب درباره مفهوم خوف و رجا گفته است: «انتظار ناراحتی از یک نشانه را، ظنی باشد یا یقینی، خوف می‌گویند، کمااینکه «رجاء» انتظار چیز محبوبی است از علامتی ظنی یا معلوم. ضد خوف، امن است که هم در امور دنیوی به کار می‌رود و هم درمسائل آخرتی.»[10]

 

 

رجا و خوف دوبالی هستند که به وسیله آن دو، مقربون، خود را به هر مقام محمود که طالب هستند می‌رسانند. کسی که خود را مجهز به این دو ابزار (بیم و امید) می‌کند درمسیر سالکان از هر عقبه سخت درآخرت می‌تواند خود را عبور دهد.[11]

 

 

امام صادق(ع) در بخشى از وصیت‏خود به ابن جندب، نجات یافتگان از عذاب الهى را کسانى معرفى مى‏کند که خوف و رجاء حقیقى متعادل در دل‏هایشان وجود دارد:

 

 

یَا ابْنَ جُنْدَبٍ یَهْلِکُ الْمُتَّکِلُ عَلَى عَمَلِهِ وَ لَا یَنْجُو الْمُجْتَرِئُ عَلَى الذُّنُوبِ الْوَاثِقُ بِرَحْمَةِ اللَّهِ،  قُلْتُ فَمَنْ یَنْجُو ؟ قَالَ الَّذِینَ هُمْ بَیْنَ الرَّجَاءِ وَ الْخَوْفِ کَأَنَّ قُلُوبَهُمْ فِی مِخْلَبِ طَائِرٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعَذَابِ[12]

کسى که به اعمال خود (اعمال خوب) اتکال دارد، به هلاکت مى‏رسد و کسى هم که به امید رحمت‏خداوند، بر انجام گناهان تجرى پیدا مى‏کند نجات نخواهد یافت. ابن جندب سؤال کرد پس چه کسى نجات پیدا مى‏کند؟ حضرت فرمودند: کسانى که حالشان میان خوف و رجاء باشد (یعنى نه خوف‏شان آن چنان است که از آمرزش گناهانشان ناامید باشند و نه رجاءشان آن چنان است که جرات ارتکاب گناه را داشته باشند). حالت آن‏ها مانند حالت پرنده‏اى است که دانه‏اى را در منقار دارد(هر لحظه احتمال مى‏رود دانه از منقارش رها شود و یا فرو رود)، هم شوق به ثواب در دل‏هایشان وجود دارد و هم خوف از عذاب.

 

 

ازامام صادق علیه السلام سوال شد لقمان حکیم چه وصیتی به پسرش کرد؟ حضرت فرمود: لقمان گفت: «چنان از خدا بترس که اگر اعمال نیک جن و انس را هم انجام داده باشی باز تو را عذاب می کند و چنان به او امیدوار باش که اگر گناه جن و انس را مرتکب شده باشی تو را مورد رحمت قرار می دهد»[13]

 

 

متعلق خوف

 

خوف و مشتقات آن در قرآن، نزدیک به 150 بار تکرار شده است. در 19 آیه متعلق خوف «الله» یا «مقام رب» ذکرشده و تقریبا به همین تعداد آیه متعلق آن «عذاب قیامت» آمده است. همچنین خوف در آیات دیگر، در زمینه‌های مختلف دیگری به کار گرفته شده است که ذکر آنها در این مقوله نمی گنجد.

خوف از خدا

 

ترس از خدا، ترس از ذات خدا نیست، بلکه ترس از عذاب و قهر خداوند است، در حدیثی از حضرت صادق(ع) می خوانیم:

 

 

ینبغی للمؤمن ان یخاف الله خوفا کانه یشرف علی النار و یرجوه رجاءا کانه من اهل الجنه[14]

 

 

سزاوار است بنده مؤمن آن چنان از خدا بترسد که گویی در کنار دوزخ قرار گرفته و مشرف بر آتش است و آن چنان به او امیدوار باشد که گویی اهل بهشت است.

 

 

علامه مصباح یزدی می فرماید : " عذاب الهی نتیجه اعمال خود شخص است که به او می رسد پس باید از خودمان بترسیم. منشاء اصلی خوف، گناهان خودمان است نه ذات خداوند. طبیعتا روزی که این عِقاب ها ظاهر می شود نیز روز ترسناکی خواهد بود و این دلیل ترس از قیامت است."[15]

 

 

بنابراین خوف از خدا به معنى ترس از ذات پاک او نیست. بلکه به معنى خوف از قانون و عدالت او است. این خوف نیز ازمقایسه اعمال خود با عدل الهى حاصل مى‏شود، بنابراین خوف یک‏ناراحتى درونى از مجازاتى است که بازتات گناه و ترک اطاعت‏ خدا مى‏باشد.[16]

 

 

آیات فراوانی نسبت به خوف و خشیت از خداوند هشدار داده اند :

 

 

وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الهَْوَى‏ - فَإِنَّ الجَْنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى‏(نازعات/40و41)

 

 

و اما آنکس که از مقام پروردگارش ترسید و خود را از (پیروى) هوا (ى نفس) بازداشت پس مؤکدا بهشت جایگاه او است .

 

 

 

الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ حَسیباً (احزاب/39)

 

 

کسانیکه رسالتهاى الهى را (بمردم) مى‏رسانند و از او مى‏ترسند و از احدى جز خدا نمى‏هراسند .

 

 

 

خوف از عذاب و عقاب گناهان و قیامت

هرچند، بسیاری مواقع که از خوف خداوند سخن گفته شده است، مقصود خوف از عذاب و عقاب و قهر خداوند است، لیکن در بسیاری روایات و آیات، به خوف از قیامت و عذاب و عاقبت گناهان تصریح شده است، حضرت علی علیه السلام می فرماید :

 

 

و لا یخافن الا ذنبه، هیچ یک از شما ترس نداشته باشد مگر از گناه خویش[17]

 

 

علامه مصباح یزدی آورده است: "در تعالیم اسلامی خوف و خشیت جایگاه خاصی دارد و معمولا هر جا که مفهوم تقوا آورده شده است خوف نیز در کنار آن ذکر شده است، یعنی تقوا همان خوف از عاقبت گناه است."[18]

 

 

وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامی‏ وَ خافَ وَعیدِ (ابراهیم/14)

 

 

و پس از (هلاکت) آنان (ظالمین) شما را در آن سرزمین جایگزین سازیم این (نعمت) براى کسى است که از مقام من و از وعده من (به عذاب قیامت) ترسیده باشد .

 

 

 

قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ (انعام/15)

 

 

بگو من از این مى‏ترسم که اگر عصیان بورزم به عذاب روزى بزرگ مبتلا شوم‏.

 

 

 

در ذیل آیه 112 سوره بقره که می فرماید : «بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» ، در روایتی متعلق خوف، عقاب و عذاب خداوند ذکر شده است :

 

 

وَ قَالَ الصَّادِقُ ع قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع‏: ... وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ‏ حِینَ یَخَافُ الْکَافِرُونَ مِمَّا یُشَاهِدْونَهُ مِنَ الْعِقَابِ- وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ عِنْدَ الْمَوْتِ لِأَنَّ الْبِشَارَةَ بِالْجِنَانِ تَأْتِیهِم‏[19]

 

 

علامه طباطبایی ذیل آیه «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (احقاف/13)» می فرماید :

 

 

" فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ" یعنى در پیش روى خود هیچ خطر محتملى ندارند، و هیچ عقابى حتى احتمالى در انتظارشان نیست، و به همین جهت خوف ندارند. و نیز هیچ مکروه قطعى و محققى ندارند و به همین جهت اندوهى نخواهند داشت، چون همیشه خوف جایى پیدا مى‏شود که پاى احتمال خطرى در بین باشد، و اندوه وقتى به دل مى‏آید که خطرى واقع شده باشد. جمله مورد بحث هم شامل خوف و اندوه دنیا مى‏شود و هم خوف و اندوه آخرت.[20]

خوف از دشمنان

 

دشمن نیز می تواند متعلق خوف قرار گیرد چنانچه خداوند در وصف ملائکه و در مقایسه ایشان با انسان، نداشتن ترس از دشمنان دین و دنیا و نیز ترس از دزدان و سلاطین را از خصوصیات ملائکه می شمرد:

لَا خَوْفٌ مِنْ أَعْدَاءِ دِینِکُمْ وَ دُنْیَاکُم‏ .... و لا الْخَوْفِ مِنَ الْأَعْدَاءِ مِنْ لُصُوصٍ مُخَوِّفِینَ وَ مِنْ سَلَاطِینٍ‏ [21]               

خوف از دشمن، از اقسام خوف مذموم است که در قرآن مورد نهی قرار گرفته است ، مانند خوفی که حضرت موسی علیه السلام در مقابل ساحران داشت که ترسید مردم مرعوب آنها شوند و حقانیتش ثابت نشود:

 

 

یَامُوسىَ‏ لَا تخََفْ إِنىّ‏ِ لَا یخََافُ لَدَىَّ الْمُرْسَلُونَ (نمل/10)

 

 

ای موسی! نترس که پیامبران در پیشگاه من نمی‌ترسند.

 

 

 

وَ لَقَدْ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَسْرِ بِعِبادی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَریقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً لا تَخافُ دَرَکاً وَ لا تَخْشى‏ (طه/77)

 

 

و محققا وحى کردیم به موسى که بندگان من (بنى‏اسرائیل) را حرکت ده راهى خشک در دریا برایشان ایجاد کن و از رسیدن فرعونیان در خوف و خشیت نباش .

 

 

در نهج البلاغه، امام (ع) فرموده: موسى (ع) بر جان خود احساس ترس نکرد، بلکه از این ترسید که جهال غالب آیند و دولت ضلال مسلط گردد [22].

 

 

آیات بسیاری، خوف از دشمنان و کافران و ستمکاران و ... را نهی نموده است که به ذکر یک نمونه اکتفاء می شود :

 

 

 الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْن‏(مائده/3)

 

 

امروز کسانیکه کفر ورزیده‏اند از (ضربه زدن به) دین شما مایوس شده‏اند پس از آنان نهراسید و از من بترسید.

 

 

خوف از مرگ

 

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام:  لَا وَجَعَ أَوْجَعُ لِلْقُلُوبِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ لَا خَوْفَ أَشَدُّ مِنَ الْمَوْتِ وَ کَفَى بِمَا سَلَفَ تَفَکُّراً وَ کَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظا[23]

امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: دردى براى قلوب، دردناکتر از گناهان نیست و ترسى سخت‏تر از ترس براى مرگ نیست و گذشته براى عبرت گرفتن کافى است و مرگ براى اندرز دادن بس است.

 

 

خوف از عدم قبولی اعمال

 

وَ قَالَ رَجُلٌ لِرَسُولِ اللَّهِ ص قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى- وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُونَ یَعْنِی بِذَلِکَ الرَّجُلَ الَّذِی یَزْنِی وَ یَسْرِقُ وَ یَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ هُوَ خَائِفٌ قَالَ لَا وَ لَکِنَّ الرَّجُلَ الَّذِی یُصَلِّی وَ یَصُومُ وَ یَتَصَدَّقُ وَ هُوَ مَعَ ذَلِکَ یَخَافُ أَنْ لَا یُقْبَلَ مِنْهُ [24]

 

 

مردى بحضرت رسول خدا صلّى اللَّه علیه و اله عرضکرد که تفسیر این آیه چیست؟ «وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُونَ»  یعنى آنان که اعمال نیک بجا مى‏آورند و حال اینکه دلهایشان ترسانست و بسوى پروردگارشان برمیگردند حضرت فرمود: نه چنین است لیکن مرد روزه مى‏گیرد و نماز مى‏خواند و صدقه میدهد، با این حال باز هم ترسانست که عملش قبول نمى‏شود.

 

 

متعلق خوف در انبیاء و اولیاء

 

« أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» خوف و حزن را بطور مطلق نفى کرده، و نفى آن را مقید به هیچ قیدى و هیچ حالى نفرموده، تنها قیدى که براى این جمله در قرآن کریم مى‏بینیم آیاتى است که مى‏فرماید: اولیاى خدا از خدا مى‏ترسند، پس این اولیاء از هیچ چیزى نه در دنیا و نه در آخرت نمى‏ترسند و اندوهناک نمى‏شوند، تنها ترسى که دارند از خداى سبحان است.... نفى و برداشتن خوف از غیر خدا و نفى حزن از اولیاى او به این معنا نیست که براى اولیاء اللَّه خیر و شر، نفع و ضرر، نجات و هلاکت، راحت و خستگى، لذت و درد و نعمت و بلاء یکسان، و درک اولیاى خدا در باره آنها شبیه به هم باشد، چون عقل انسانى بلکه شعور عام حیوانى هم این معنا را نمى‏پذیرد، بلکه معنایش این است که اولیاى خدا براى غیر خداى تعالى هیچ استقلالى در تاثیر نمى‏بینند و مؤثر مستقل را تنها خداى تعالى مى‏دانند و مالکیت و حکم را منحصر در خداى عز و جل دانسته، در نتیجه از غیر آن جناب نمى‏ترسند، و جز از چیزى که خدا دوست مى‏دارد و مى‏خواهد که از آن بر حذر باشند و یا به خاطر آن اندوهگین شوند، بر حذر نشده و اندوهگین نمى‏گردند. [25]

پس اولیاى خدا نه از چیزى مى‏ترسند، و نه براى چیزى اندوه مى‏خورند- نه در دنیا و نه در آخرت- مگر آنکه خداى تعالى اراده کند که آنان از چیزى بترسند و یا در باره آن اندوه خورند، همانطور که از آنان خواسته است تا از پروردگارشان بترسند، و از فوت کرامتى الهى که از آنان فوت شده اندوه بخورند، و همه اینها مراحلى است از تسلیم خدا شدن، بنا بر این، اطلاق آیه که خوف و اندوه را بطور مطلق از اولیاى خدا نفى مى‏کند، دلالت دارد بر اینکه اولیاى خدا هم در دنیا متصف به نداشتن خوف و اندوهند، و هم در آخرت.[26] [27]

 

 

                  کی بر او خوفی است از نار جحیم                                                  هر که دارد خوف خلاّق علیم

 

 

                  هر که نشنید او خطاب «لاتخف»                                                نی زدریا ترسد و نی موج و کف

 

 

خوف از خداوند

 

الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ حَسیباً (احزاب/39)

 

 

کسانیکه رسالتهاى الهى را (بمردم) مى‏رسانند و از او مى‏ترسند و از احدى جز خدا نمى‏هراسند .

 

 

آیه فوق توصیف مدح گونه‏اى از انبیاء است و از خصلت ترس از خدا و نترسیدنشان از غیر خدا که در انبیاء موجود است به عنوان یک صفت برجسته و ممدوح یاد مى‏کند.

 

 

خوف از عقوبت خداوند

 

 پیامبر اکرم فرمودند :

 

 

أَسْتَسْلِمُ لِقَضَائِهِ رَغْبَةً فِی طَاعَتِهِ وَ خَوْفاً مِنْ عُقُوبَتِهِ لِأَنَّهُ اللَّهُ الَّذِی لَا یُؤْمَنُ مَکْرُهُ وَ لَا یُخَافُ‏ جَوْرُهُ [28]

 

 

از سر میل در اطاعتش و خوف از مجازاتش تسلیم حکم و قضاى او هستم‏.

 

 


آثار خوف

 

دوری از گناهان

 

یکی از آثار خوف و ترس، دوری از معاصی و گناهان است، روایات بسیاری در این باره وجود دارد از جمله :

 

 

امام علی علیه السلام فرموده اند : خف اللّه خوف من شغل بالفکر قلبه، فانّ الخوف مظنّة الامن و سجن النّفس عن المعاصى.

 

 

بترس از خدا ترسیدن کسى که مشغول سازد بفکر دل خود را، پس بدرستى که ترس جایگاه گمان امن است، و حبس نفس است از گناهان‏ [29]

 

 

 

قال رسول الله ص : مَتَى سَکَنَ الْخَوْفُ الْقَلْبَ أَحْرَقَ مِنْهُ مَوْضِعَ الشَّهَوَاتِ وَ طَرَدَ عَنْهُ رَغْبَةَ الدُّنْیَا وَ أَظْهَرَ آثَارَ الْحُزْنِ عَلَى الْوَجْه‏[30]

 

 

هر گاه خوف از خدا در قلب کسى جاى‏گیر شد هوى و هوس و شهوتش را فانى و نابود میکند و میل بدنیا از او سلب مى‏شود و آثار حزن در صورتش نمایان میگردد.

 

 

شیطان گناهان را تزیین می کند و لذت آن را چندین برابر نشان می دهد تا بتواند ما را مرتکب گناه سازد. تنها راه مقاومت، تقویت حالت ترس از تبعات گناه است و ترس از اینکه از چشم خدا بیفتیم و از رضوان الهی رانده شویم.
اگر کسی از عاقبت گناه بترسد نزدیکش هم نمی رود. در روایت آمده کسانی که گناه می کنند ابراز امید به خدا و خوفشان دروغ است چرا که اگر انسان از چیزی بترسد از آن دوری می کند. برخی اسباب گناه را برای خود فراهم می کنند و به دروغ ابراز امید به بخشش خدا می کنند. خوف به معنى ترس و وحشت درونى است، از این رو اهرمى درونى‏براى ترک گناه و هر گونه جرم محسوب مى‏شود، مثلا خوف و ترس ازقانون، دادگاه، جریمه، زندان و تعزیرات حکومتى باعث مى‏شود که ‏انسان مرتکب جرم نشود، تا مبادا گرفتار این کیفرها گردد.[31]

 

 

امام صادق علیه السلام درباره واقعیّت و نتیجه خوف عارفان فرموده: وَدَلیلُ الخَوْفِ الهَرَبُ، دلیل این که دل عارف را ترس از خدا احاطه کرده دورى او از اهل معاصى و آلودگان به کفر وفسق ونفاق وعهدشکنى، ونیز دورى از معاصى شخصى وآنچه خدا از آن نهى فرموده است، مى‏باشد... عارف به اثر وضعى گناه در دنیا و عقوبت سخت آن در آخرت واقف است و براساس این آگاهى کسب خوف کرده و خوف در وجود او، بهترین عامل وشدیدترین علّت براى گریز از گناه است. [32]

 

 

عدم دلبستگی به دنیا

 

امام صادق(ع)فرموده اند:

 

 

من خاف الله سخت نفسه عن الدنیا [33]

 

 

کسى که‏خدا را بشناسد، از عظمت او مى‏ترسد و کسى که از خدا بترسد دلبستگى به دنیا نخواهد داشت.

 

 

حفظ آبرو

 

قال الصادق علیه السلام : فَسَادُ الظَّاهِرِ مِنْ فَسَادِ الْبَاطِنِ وَ مَنْ أَصْلَحَ سَرِیرَتَهُ أَصْلَحَ اللَّهُ عَلَانِیَتَهُ وَ مَنْ خَافَ اللَّهَ فِی السِّرِّ لَمْ یَهْتِکْ سِتْرَهُ فِی الْعَلَانِیَةِ[34]

 

 

اگر کسى ظاهرش فاسد است باید باطن او هم فاسد باشد، و هر کس باطن خود را پاک نگهدارد خداوند ظاهر او را اصلاح میکند، و هر کس در نهان از خداوند بترسد خداوند ظاهر او را حفظ میسازد.

 

 

امان در آخرت

 

وَ کَذَلِکَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا أَجْمَعُ لِعَبْدِی بَیْنَ خَوْفَیْنِ وَ أَمْنَیْنِ إِذَا خَافَنِی فِی الدُّنْیَا آمَنْتُهُ فِی الْآخِرَةِ وَ إِذَا أَمِنَنِی فِی الدُّنْیَا أَخَفْتُهُ فِی الْآخِرَة[35]

 

 

خداى تعالى فرموده : سوگند بعزت و جلال خودم جمع نخواهم کرد براى بنده بین دو ترس و بیم و دو امان، زمانى که بترسد از من در دنیا او را ایمن دارم در آخرت و هر گاه در دنیا از من ایمن باشد او را در آخرت بترسانم‏ .

 

 

در روایات بسیاری، آثار مختلف دیگری برای خوف بیان شده است از جمله : قیام و شب زنده داری در شب، پشت گرمی انسان در مواجهه با دشمنان، امان خداوند، خشوع جوارح، جلوگیری از ظلم، ...[36]  که به عنوان نمونه تنها به یک روایت دیگر اشاره می شود:

 

 

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ : عَنْ خَافَ اللَّهَ أَخَافَ اللَّهُ مِنْهُ کُلَّ شَیْ‏ءٍ وَ مَنْ لَمْ یَخَفِ اللَّهَ أَخَافَهُ اللَّهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ[37]

 

 

هر کس از خداوند بترسد خدا همه چیز را از او مى‏ترساند، و هر کس از خداوند نترسد از همه کس خواهد ترسید

 

 

ارزش خوف

 

در روایات در منزلت و ارزش ترس و خشیت آمده است : الْخَشْیَةُ شِیمَةُ السُّعَدَاء ، ترس از خداى عزّ و جلّ خصلت نیک بختان است یا  الْخَوْفُ جِلْبَابُ الْعَارِفِین‏ ، ترس از خداى عزّ و جلّ پیراهن عارفان است‏ و نیز  نِعْمَ الْعِبَادَةُ الْخَشْیَة یا لَا خَیْرَ فِی قَلْبٍ لَا یَخْشَعُ[38] 

 

 

رسول خدا(ص)فرمود:

 

 

أَکْمَلُ النَّاسِ عَقْلًا أَخْوَفُهُمْ لِلَّهِ ... وَ أَعْلَى النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ أَخْوَفُهُمْ مِنْه‏ [39]

 

 

عاقل ترین مردم و ارجمندترین انسانها از نظر مقام در پیشگاه خدا، آنان‏هستند که بیشتر از مقام خدا هراسان هستند.

 

 

امیر مومنان على علیه السلام نیز فرمود:

 

 

إِنَّ اللَّهَ إِذَا جَمَعَ النَّاسَ نَادَى فِیهِمْ مُنَادٍ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَقْرَبَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ اللَّهِ أَشَدُّکُمْ مِنْهُ خَوْفا[40]

 

 

هنگامى که قیامت‏برپا مى‏شود،منادى حق چنین ندا مى‏کند: اى مردم! امروز مقرب‏ترین شما در پیشگاه‏خداوند، آن کسى است که در دنیا بیشتر از دیگران از عظمت‏خداترسان بود.

 

 

امام حسن علیه السلام نیز در وصف متقین می فرماید :

 

 

إِنَّمَا خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ خَوْفُ اللَّهِ وَ مَهَابَتُهُ فِی قُلُوبِهِم‏ [41]                      

 

 

آنان از امر عظیمى مضطربند، خوف و هیبت خدا در قلبهاى آنها آنان را مضطرب کرده است‏.

 

 

 

درجات خوف

 

امام خمینی (ره) می فرمایند : خوف و رجا طبق حالات و معرفت افراد دارای درجاتی است. خوف توده مردم از عذاب، خوف خواص از سرزنش، خوف افراد اخص از توجه نکردن [قهر خداوند] می‌باشد.[42]

 

 

علامه مصباح یزدی فرموده اند: کمترین حالت خوف ترس از عذاب اعمال بد و گناهان است، کسانی که ایمان و تقوای بیشتری دارند به مراتب بالاتر از خوف دست پیدا می کنند و ترس دارند که مبادا از چشم خدا بیفتند و خدا لطف خود را از آنها دریغ کند.یکی از سخت ترین عذابهای الهی قطع توجه خداوند از بندگان است، قرآن این عاقبت بد را این طور گوشزد می کند: « لاَ یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لاَ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ (آل‏عمران: 77)» یعنی با آنها سخن نمی گوید و نگاه لطفش را از آنها بر می دارد. این عذاب، از هر عذاب جهنمى بدتر است. شاید الان به خوبى درک نشود که این چه نوع عذابى است، اما آن وقتى که انسان این نیاز را در وجودش احساس کرد و از عنایت‏خداوند (سخن گفتن و نگاه و توجه خدا) محروم شد، آن‏گاه خواهد فهمید که چه نعمتى را از دست داده‏ است. تنها اهل معرفت شایسته درک عظیم ترین عذاب خداوند که همان قهر از بندگان است می باشند، هرکه محبت خدا را بیشتر در دل داشته باشد خوفش نسبت به قهر الهی بیشتر است.[43]

 

 

مرحوم شیخ صدوق(ره) ، خوف را از نظر قرآن پنج‏گونه دانسته و براى هر یک از آن، به ذکر آیه‏اى پرداخته است، آن‏پنج نوع عبارتند از: خوف، خشیت، وجل، رهبت، هیبت.  آنگاه مى‏گوید: خوف براى گناهکاران است، خشیت‏ براى عالمان است، وجل(هراس دل) براى تسلیم شدگان متواضع است، رهبت‏براى عابدان‏است، و هیبت‏براى عارفان مى‏باشد. سپس در توضیح مى‏گوید: خوف به خاطر گناهان است، خشیت همان ترس وهراس به خاطر احساس کوتاهى در انجام وظیفه است، وجل و هراس قلب‏به خاطر ترک خدمت است، رهبت‏به خاطر احساس تقصیر در عبادت مى‏باشد، و هیبت ترس وهراس از شکوه نامتناهى الهى به خاطر شهود حق هنگام کشف اسراراست.[44]

 

 

اولیای الهی در نهایت درجه خشیت و خوف از خداوند قرار داشتند، بطوریکه آثار آن کاملاً مشهود بود، در روایتی فرموده اند :

 

 

-    و کان [امیر المؤمنین] إذا سجد سجدة الشکر غشی علیه من خشیة الله تعالى و کانت فاطمة ع تنهج فی صلاتها من خوف الله تعالى. و کان علی بن الحسین ع یتغیر وجهه فی صلاته من الله تعالى‏[45]

 

 

امام علی علیه السلام حالش چنین بود که هر گاه دو سجده‏ى شکر بجا مى‏آورد در حال سجده غش میکرد از خوف خداى تعالى و حضرت فاطمه علیها السّلام در نمازش از ترس و بیم خدا میلرزید و حضرت على بن الحسین علیه السّلام صورتش در نماز تغییر میکرد از ترس خداى تعالى.

 

 

گریه خوف

 

در اهمیت و ارزش گریه از خوف خداوند و نیز آثار آن، روایات بسیاری وجود دارد که به برخی اشاره می شود :

 

 

وَ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى ع یَا مُوسَى ... مَا تَقَرَّبَ إِلَیَّ الْمُتَقَرِّبُونَ بِمِثْلِ الْوَرَعِ مِنْ خَشْیَتِی وَ مَا تَعَبَّدَ لِیَ الْمُتَعَبِّدُونَ بِمِثْلِ الْبُکَاءِ مِنْ خِیفَتِی .... وَ أَمَّا الْمُتَقَرِّبُونَ بِالْوَرَعِ عَنْ مَحَارِمِی فَإِنِّی أُدْخِلُهُمْ جِنَاناً لَا یَشْرَکُهُمْ فِیهَا غَیْرُهُمْ وَ أَمَّا الْبَکَّاءُونَ مِنْ خِیفَتِی فَإِنِّی أُفَتِّشُ النَّاسَ وَ لَا أُفَتِّشُهُمْ حَیَاءً مِنْهُم‏

 

 

خداوند به موسى علیه السّلام وحى فرستاد، که اى موسى، ... و هیچ وسیله‏اى براى تقرّب به من، مانند ورع از ترس من نیست، و هیچ عبادتى مانند گریه از خوف من نیست. ... به اهل ورع، بهشتى خواهم داد که شریکى نداشته باشند، و گریه‏کنندگان از ترس من، چون دیگران بازخواست و تفتیش نمى‏شوند، چون از این کار نسبت به ایشان شرم دارم‏.

 

 

 

قال النبی ص : َ مَنْ ذَرَفَتْ عَیْنَاهُ- مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ کَانَ لَهُ بِکُلِّ قَطْرَةٍ مِنْ دُمُوعِهِ- مِثْلُ جَبَلِ أُحُدٍ یَکُونُ فِی مِیزَانِه‏[46]

 

 

کسى که چشمانش از خوف خداپراز اشک گردد، هر قطره اشکش در قیامت در ترازوى عملش همچون‏سنگینى کوه احد، سنگینى دارد.

 

 

 

فَقَالَ النَّبِیُّ ص‏: مَنْ بَکَى مِنْ ذَنْبٍ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ مَنْ بَکَى خَوْفَ النَّارِ أَعَاذَهُ اللَّهُ مِنْهَا وَ مَنْ بَکَى شَوْقاً إِلَى الْجَنَّةِ أَسْکَنَهُ اللَّهُ فِیهَا وَ کَتَبَ لَهُ أَمَاناً مِنَ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ وَ مَنْ بَکَى مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ حَشَرَهُ اللَّهُ مَعَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداء وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقا[47]

 

 

و فرمود: هر کس بر گناه خود بگرید، آمرزیده مى‏شود و هر کس از خوف آتش بگرید، خداوند او را پناه مى‏دهد و هر کس از شوق بهشت بگرید خداوند او را در آن ساکن گرداند و او را در روز «فزع» بزرگ امان دهد و هر کس از ترس خدا بگرید، خداوند او را با پیامبران و صدّیقان و شهیدان و صالحان، محشور فرماید، و چه همنشینان خوبى هستند.

 

 

 

امام علی علیه السلام در روایاتی در اهمیت گریه از خوف و خشیت خدا فرموده اند:

 

 

الْبُکَاءُ مِنْ خِیفَةِ اللَّهِ لِلْبُعْدِ عَنِ اللَّهِ عِبَادَةُ الْعَارِفِین‏

 

 

گریه از ترس خدا (از ترس دورى از خدا ) عبادت و پرستش عارفان است‏.

 

 

 

 لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ کَیْلٌ أَوْ وَزْنٌ إِلَّا الْبُکَاءَ فَإِنَّ الدَّمْعَةَ تُطْفِئُ بِحَاراً مِنَ النَّار[48]

 

 

و فرمود: هر چیزى اندازه و وزنى دارد، مگر گریه که دریاى آتش را خاموش مى‏کند، (چه خشم خدا و چه آتش دوزخ).

 

 

 

الْبُکَاءُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ مِفْتَاحُ الرَّحْمَةِ وَ عَلَامَةُ الْقَبُولِ وَ بَابُ الْإِجَابَة[49]

 

 

گریه از خوف حقّ کلید رحمت و نشانه قبولى اعمال و راه اجابت دعا است.

 

 

 

إِذَا بَکَى الْعَبْدُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ تَعَالَى تَحَاتَّتْ عَنْهُ الذُّنُوبُ کَمَا یَتَحَاتُّ الْوَرَقُ فَیَبْقَى کَیَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّه‏ [50]

 

 

آنگاه که بنده از خوف حقّ گریه کند؛ گناهان او فرو مى‏ریزند، چنان که، برگ از درختان فرو مى‏ریزد، و چون روزى که از مادر متولّد گشته، پاک مى‏گردد.

 

 

 

وَ قَالَ ع لَا تَرَى النَّارَ عَیْنٌ بَکَتْ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ لَا عَیْنٌ سَهِرَتْ مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ وَ لَا عَیْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحَارِمِ اللَّه‏[51]

 

 

و فرمود: چشمى که از خوف خدا گریسته و چشمى که بیدارى کشیده باشد و چشمى که از حرام خدا پوشانیده شده باشد، آتش دوزخ را نمى‏بیند.

 

 

 

الْبُکَاءُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ یُنِیرُ الْقَلْبَ وَ یَعْصِمُ مِنْ مُعَاوَدَةِ الذَّنْب‏ [52]

 

 

گریه از ترس خدا روشن مى‏گرداند دل را، و نگاه مى‏دارد از بازگشتن بگناه‏

 

 

 

 بِالْبُکَاءِ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ تُمَحَّصُ الذُّنُوبُ [53]

 

 

 بگریستن از ترس خدا پاک کرده مى‏شود گناهان‏

 

 

 

وَ قَالَ ع مَا مِنْ قَطْرَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ قَطْرَةِ دَمْعٍ خَرَجَتْ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مِنْ قَطْرَةِ دَمٍ سُفِکَتْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ مَا مِنْ عَبْدٍ بَکَى مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ إِلَّا سَقَاهُ اللَّهُ مِنْ رَحِیقِ رَحْمَتِهِ وَ أَبْدَلَهُ ضَحِکاً وَ سُرُوراً فِی جَنَّتِهِ وَ رَحِمَ اللَّهُ مَنْ حَوْلَهُ وَ لَوْ کَانَ عِشْرِینَ أَلْفاً وَ مَا اغْرَوْرَقَتْ عَیْنٌ فِی خَشْیَةِ اللَّهِ إِلَّا حَرَّمَ اللَّهُ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ وَ إِنْ أَصَابَتْ وَجْهَهُ وَ لَمْ یَرْهَقْهُ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ وَ لَوْ بَکَى عَبْدٌ فِی أُمَّةٍ لَنَجَّى اللَّهُ تِلْکَ الْأُمَّةَ بِبُکَائِه‏[54]

 

 

و فرمود: هیچ قطره‏اى نزد خدا محبوب‏تر از قطره اشکى که از ترس او ریخته شده باشد و قطره خونى که در راه خدا ریخته شده باشد، نیست، و هر بنده‏اى که از خوف خدا بگرید، خداوند جام رحمتش را به او مى‏چشاند و در عوض آن، جایش را در بهشت، خندان و خوشحال، قرار دهد و به احترام او خداوند هر کسى را که در اطرافش باشد- و لو بیست هزار نفر باشند- مورد مهر و رحمت خود قرار دهد و هیچ چشمى خود را از ترس خدا نیست، مگر اینکه خداوند آن را بر آتش حرام کرد و اگر بر گونه‏اش اصابت کند، روى ذلّت و خوارى نخواهد دید، و اگر بنده‏اى در میان امّتى از خوف خدا بگرید، خداوند به واسطه گریه او، آن امّت را مشمول مهر خود واقع مى‏گرداند.

 

 

 

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع لِأَبِی ذَرٍّ أَلْزِمْ قَلْبَکَ الْفِکْرَ وَ لِسَانَکَ الذِّکْرَ وَ جَسَدَکَ الْعِبَادَةَ وَ عَیْنَیْکَ الْبُکَاءَ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ [55]

 

 

حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام بابى ذر فرمود: همیشه دلت را وادار بفکر کردن و زبانت را مأمور ذکر گفتن خدا و تنت را وادار بعبادت و چشمت را مأمور گریه کردن از خوف خدا کن و...

 

 

 

یَا ابْنَ عِمْرَانَ هَبْ لِی مِنْ عَیْنِکَ الدُّمُوعَ وَ مِنْ قَلْبِکَ الْخُشُوعَ وَ مِنْ بَدَنِکَ الْخُضُوعَ ثُمَّ ادْعُنِی فِی ظُلَمِ اللَّیْلِ تَجِدْنِی قَرِیباً مُجِیبا[56]

 

 

خداى بزرگ به موسى وحى فرستاد : اى پسر عمران از خوف من اشک بریز و دل و تن خود را برایم خاشع کن، که اگر چنین کنى، مرا نزدیک و اجابت‏کننده مى‏یابى.

 

 

 

راه ایجاد خوف

 

در بسیاری از روایات، خوف و خشیت را ثمره علم و معرفت خدای متعال و تفکر در عظمت قدرت او شمرده اند:

 

 

قال علی علیه السلام :  لَوْ فَکَّرُوا فِی عَظِیمِ الْقُدْرَةِ وَ جَسِیمِ النِّعْمَةِ لَرَجَعُوا إِلَى الطَّرِیقِ وَ خَافُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ وَ لَکِنِ الْقُلُوبُ عَلِیلَةٌ وَ الْأَبْصَارُ مَدْخُولَة[57]

 

 

اگر خلایق فکرت در عظمت قدرت خالق و جسامت نعمت رب العزت نمایند، هر آینه ایشان را معرفت تمام بحضرت واحد علام حاصل گردد و بیقین و از خوف عذاب حریق مراجعت بطریق تحقیق نمایند لکن دلهاى خلایق بواسطه قساوت علیل و ابصار ایشان معیوب و ذلیل است‏

 

 

 

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام:  مَنْ عَرَفَ اللَّهَ خَافَ اللَّهَ وَ مَنْ خَافَ اللَّهَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنِ الدُّنْیَا[58]

 

 

هر که خدا را شناخت، از او بترسد و هر که از خدا بترسد دل از دنیا برکند.

 

 

علامه طباطبائی در ذیل آیه «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» (فاطر/28) می فرماید : مراد از" علما"، علماى باللَّه است، یعنى کسانى که خداى سبحان را به اسماء و صفات و افعالش مى‏شناسند، شناسایى تامى که دلهایشان به وسیله آن آرامش مى‏یابد، و لکه‏هاى شک و دو دلى از نفوسشان زایل گشته، و آثار آن در اعمالشان هویدا مى‏گردد، و فعلشان مصدق قولشان مى‏شود. و مراد از" خشیت" در چنین زمینه‏اى، همان خشیت حقیقى است که به دنبالش خشوع باطنى و خضوع در ظاهر پیدا مى‏شود.[59]

 

 

وَ قَالَ أَبُوذَرٍّ أَوْصَانِی رَسُولُ اللَّهِ ص بِسَبْعِ خِصَال‏: ...  فَإِنَّ الْعَمَلَ ثَمَرَةُ الْعِلْمِ وَ الْخَوْفَ ثَمَرَةُ الْعَمَلِ وَ الرَّجَاءَ ثَمَرَةُ الْیَقِین‏[60]

بدرستى که عمل ثمره علم است و خوف ثمره عمل است و امیدوارى بخدا ثمره یقین است‏.

 

 

 

خداوند ما را از خائفین و بکائین قرار دهد - والسلام

 

 

 

 


[1] حسین انصاریان، عرفان اسلامی، جلد یک 

 

 

[2] محمد محمدی اشتهاردی، ویژگیهای عبادالرحمن، قسمت چهارم

[3] الخَشْیَة: خوف یشوبه تعظیم (المفردات فی غریب القرآن، ص: 283)

[4] ترجمه المیزان، ج‏17، ص: 291

[5] همان، ج‏4، ص: 95

[6] المفردات فی غریب القرآن، ص: 186

[7] غررالحکم، ج1، ص152، ح572

[8] ترجمه المیزان، ج‏4، ص: 96

[9] إرشاد القلوب إلى الصواب، ج‏1، ص: 24

[10] مفردات راغب صفحه 303

[11] الموسوعه الذهبیه للعلوم الاسلامیه، ج16، ص482

[12] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏75، ص: 280

[13]  محمد محمدی ری شهری میزان الحکمه ج 4 ص179 قم مرکز تحقیقات دارالحدیث چ دوم 1379

 

 

[14] مجمع البیان به نقل از تفسیر نمونه، ج 20، ص 253

[15] محمدتقی مصباح یزدی، سخنرانی در حسینیه امام خمینی(ره)، 27 مرداد 1390

[16] محمد محمدی اشتهاردی، ویژگیهای عبادالرحمن، قسمت چهارم

[17] نهج البلاغه، کلمه قصار82

[18] سخنرانی در حسینیه امام خمینی(ره)، 27 مرداد 1390

 

 

 

[19] الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏1، ص: 29

[20] ترجمه المیزان، ج‏14، ص: 257

[21] الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏1، ص: 53

[22] ترجمه المیزان، ج‏14، ص: 257

[23] الکافی، ج‏2، ص: 275

[24] إرشاد القلوب إلى الصواب، ج‏1، ص: 107

[25] علامه طباطبایی، ترجمه المیزان، ج‏10، ص: 135

[26] همان.

[27] البته در رابطه به وجود خوف در اولیای الهی ، به نظر حقیر می رسد با توجه به آنکه بخشی از خوف غیرارادی است و در همه انسانها مانند دیگر احساسات مشترک است، در أنبیاء و اهل بیت علیهم السلام هم وجود داشته است، چنانچه مثلاً در آیات و روایاتی به ترس حضرت داود از ورود ناگهانی ملائکه و مانند آن اشاره شده است (رک : الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏1، ص: 189) که نشان از وجود خوف غیرارادی در حضرات می باشد، همچنین خوف ارادی که متعلق امر و نهی قرار می گیرد نیز در روایات بسیاری از أنبیاء الهی با عباراتی نظیر لاتخف و لاتحزن و ... نهی شده است که هر چند متعلق این خوف دشمنان یا غلبه باطل و مانند آن است، ولیکن حکایت از وجود خوف در ایشان دارد، علامه مصباح یزدی نیز در این باره فرموده اند (نقل به مضمون:) حتی معصومین هم از این خوف (غیرارادی) داشته اند ولیکن تحت تأثیر قهاریت خداوند خود را فراموش کرده اند...، بنابراین وجود خوف از غیر خدا در وجود اولیاءالهی ثابت است مگر آنکه مراد از اولیاء الهی حضرات معصومین غیر از أنبیاء الهی باشند که در مورد ایشان شاهدی بر وجود خوف در ایشان ندیده ام الا روایتی که به آن ارجاع داده شد، و یا اینکه معنای خوف را غیر از ترس غیرارادی و یا جبن بدانیم و جالب اینکه علامه طباطبایی در تفسیر گرانقدرشان بر اساس آیات مربوطه بارها ازخوف أنبیاء سخن گفته اند نظیر : کلمه" خیفة" به معناى نوعى ترس است، و معناى جمله این است‏که  ابراهیم در باطن خود احساس نوعى ترس کرد، (ترجمه المیزان، ج‏18، ص: 568).

[28] الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏1، ص: 59

[29] غررالحکم فصل 30 ح 21

 

 

[30] إرشاد القلوب إلى الصواب، ج‏1، ص: 107

[31] محمد محمدی اشتهاردی، ویژگیهای عبادالرحمن، قسمت چهارم

[32] حسین انصاریان، عرفان اسلامی، جلد یک 

[33] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏67، ص: 357

[34] همان، ج‏70، ص: 395

[35] إرشاد القلوب إلى الصواب، ج‏1، ص: 107

[36]  رک : تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 191 ، باب آثار خوف

[37] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏66، ص: 406

[38]  تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 191

[39] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏74، ص: 156

[40] همان، ج‏75، ص: 41

[41] إرشاد القلوب إلى الصواب، ج‏1، ص: 76

[42] امام خمینی روح الله شرحی برچهل حدیث ص194 طه چ دوم 1368 قزوین

[43]  محمدتقی مصباح یزدی، سخنرانی در حسینیه امام خمینی(ره)، 27 مرداد 1390

[44] صدوق، خصال

[45] إرشاد القلوب إلى الصواب، ج‏1، ص: 105

[46] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏73، ص: 371

[47] إرشاد القلوب إلى الصواب، ج‏1، ص: 97

[48] همان، ص: 96

[49] همان، ص: 98

[50] همان.

[51]همان، ص: 97

[52] تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 192

[53] همان

[54] إرشاد القلوب إلى الصواب، ج‏1، ص: 97

[55] همان، ص: 77

[56] إرشاد القلوب إلى الصواب، ج‏1، ص: 93

[57] الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏1، ص: 204

[58] الکافی، ج‏2، ص: 68

[59] ترجمه المیزان، ج‏17، ص: 59

[60] إرشاد القلوب إلى الصواب، ج‏1، ص: 74