پدربزرگ محترم ما حاج شیخ عبدالخالق عبدالهی دائماً می فرمایند دعا کنید خداوند عاقبت ما را بخیر کند، شاید بتوان گفت از مهمترین دعاها و خواسته ها که سرنوشت و عاقبت انسان را در عالم ابدی آخرت رقم میزند، عاقبت بخیری در این دنیاست در واقع انسان تنها در این عالم دنیا فرصت دارد که سرنوشت خود را رقم بزند به اینکه سعادتمند شود یا شقی بماند و یا اگر مؤمن و سعید است به رحمت و قرب خدای متعال بیشتر نائل گردد.

به مرور زمان دو مسئله در ذهن من شکل گرفته بود که به دنبال مستنداتی در تأیید یا رد و اصلاح آن می گشتم که امروز با دیدن روایات باب سعادت و شقاوت بحارالانوار یافتم برداشتهای درستی هستند!

-  سعادت و شقاوت انسانها در عوالم قبل از عالم دنیا تعیین می گردد.

-  انسان سعید در دنیا شقی نمیشود اما انسان شقی سعید میشود.

برای تحلیل درست این مسئله لازم است سعادت و شقاوت معنا شود، و نیز رابطه آن با جبر واختیار تبیین گردد، توضیح آنکه :

1-  مطابق برخی روایات، سعادت را می توان به ولایتمداری اهل بیت علیهم السلام تعریف نمود و شقی کسی است که ولایت امیرالمؤمنین را نپذیرفته است. آنچه مسلم است اولین مخلوق، نور پیامبر بوده است و از میان همه أنبیاء اولین کسی که به پروردگار عالم ایمان پیدا کرده است ایشان بوده است، همچنین ولایت امیرالمؤمنین به پیامبران عرضه شده و کسانی که زودتر از دیگران پذیرفتند اولیاء اولوا العظم شدند، پس چون از روز اول ولایت نبی اکرم (ص) و اهل بیت ایشان علیهم السلام وجود داشته است پس موضعگیری نسبت به آن نیز ملاک و معیار سعادتمندی و شقاوت بوده است. روایات فراوانی دلالت بر این امر مهم دارند که محبان اهل بیت علیهم السلام و متولیان به ایشان ولو در عمل خطا و عصیان داشته باشند بخشیده شده و وارد بهشت می شوند و مخالفان اهل بیت علیهم السلام ولو عبادت و اطاعت داشته باشند از ایشان پذیرفته نخواهد شد.

2-   سعادتمندی و شقاوتمندی انسانها در فضای محدود عالم دنیا نمیتواند شکل بگیرد در واقع دنیا بی ارزش تر و ناچیزتر از آن است که انسانی را به سعادت برساند و یا شقی سازد به عبارت دیگر به قدری فضا و شرایط زندگی انسانها در زمان و مکانهای گوناگون، مختلف است که اولاً نمی توان در یک شرایط مساوی حکم به شقاوت یا سعادت کسی نمود (و ممکن است مثلاً کسی بگوید اگر در زمان رسول خدا ص بودم ایمان می آوردم) ثانیاً بقدری جبر اجتماعی و تأثیرپذیری از شرایط قبل از تولد، بعد از تولد، کودکی تا جوانی و سن بلوغ به بعد در تربیت انسانها برجسته و نقش آفرین است که نمی توان گفت اراده و اختیار انسان نقش آفرینی اساسی در سعادت و شقاوت او دارد، و از طرفی هم نمیتوان قائل به جبر بود و نقش اراده و اختیار انسان را نادیده گرفت، لذا میبایست شرایط یکسانی برای همه انسانها را در قبل از عالم دنیا در نظر گرفت که انسان فارغ از تنگناهای عالم دنیا و محدودیتهای مادی و معنوی و فشارهای زندگی و ... آزادانه دست به انتخاب بزنند و طبق برخی روایات در عوالم گذشته خداوند متعال عهدی بر مسئله ولایت پذیری اهل بیت علیهم السلام از انسانها گرفته است و انسانها نیز سرنوشت خود را رقم زده اند، بنابراین سعادت و شقاوت انسانها به اختیار خود آنها در عوالم قبل تعیین گشته است و در این دنیا انسانهای سعادتمند  فرصتی می یابند که بر اساس استطاعت خود هرچه بیشتر به خدای متعال تقرب یافته و به رحمت او نائل گردند، همچنین انسانهای شقاوتمند بواسطه فطرت خداجویی که در وجود آنها نهاده شده است، فرصتی میابند که خود را اصلاح نموده و سعادتمند گردند، همچنانکه در تعقیبات نماز صبح می خوانیم، إن کنت شقیاً فجعلنی سعیداً ...

3-  در رابطه با جبر و اختیار نیز می توان گفت، انسانها در عوالم گذشته (احتمالاً عالم ذر) بدون محدودیتها و اقتضائات محیطی و شرایط اثرگذار فردی، خانوادگی و اجتماعی و حتی تاریخی، میتوانستند دست به انتخاب بزنند و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را بپذیرند یا نپذیرند و سرنوشت خود را رقم بزنند و شاید بتوان گفت بر اساس این انتخاب حتی چگونگی خلقت خود را نیز رقم زدند بطوریکه شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام از اضافه گل اهل بیت خلق شدند، شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا ...، پس در آن عالم کاملاً مختار بودند، در عالم آخرت نیز کاملاً مجبور هستند چون اولاً فرصت عمل نیست که به اختیار نیاز داشته باشند، ثانیاً چگونگی آن عالم را در عالم دنیا رقم زده اند، پس حقیقت مواضع قلبی، افکار و اعتقادات و رفتارها و اعمال خود را در دنیا بر سرنوشت خود در آخرت حاکم ساخته اند و در واقع مجبور به سرنوشت خودساخته خود و نتیجه اعمال و رفتار خود هستند. (ظاهراً به لحاظ اینکه همه انسانها در آخرت نیز سیرتکاملی دارند، تا حدودی اختیاراتی به آنها داده میشود خصوصاً به مؤمنان ، همچنین برخی اعمال در آخرت بدون اختیار معنا ندارد، میبایست در میزان اختیار در آخرت بیشتر دقت شود!) در دنیا نه جبر اخروی حاکم است و نه اختیار عالم ذر بلکه همانطور که دنیا عالمی بین العالمین است، آنچه انسان را احاطه کرده است، نه جبر است و نه تفویض بل امر بین الامرین، و طبق روایات آن «امتحان» است که آمیخته با نوعی جبر محیطی و تا حدودی اختیار انتخاب است، (روایات) در واقع هر کسی مبتلا به تنگناها و محدودیتهای گوناگون عالم دنیا میشود و میبایست با بهترین موضعگیری آنرا پشت سر بگذارد، انسان مؤمن و سعید یا با موفقیت در امتحانات و تحمل بلایا تقرب میابد و یا مبتلا به باطل (در اعتقاد و عمل) میشود که نهایتاً خداوند او را در دنیا یا حین مرگ بواسطه بلایای بیشتر پاک و مهذب می گرداند یا او را در عالم برزخ و یا در عالم آخرت بواسطه آتش جهنم خالص گردانده و به بهشت بر می گرداند، انسان شقی نیز یا موفق به اصلاح خود می گردد یا در امتحانات موفق نبوده و بر شقاوت خود می افزاید و به نسبت در آخرت گرفتار دوزخ می شود.

4-  گاهی در مورد سرنوشت و عاقبت برخی انسانها وقتی قضاوت می کنیم، می گوییم عاقبت به خیر شد یا عاقبت به شر شد! با توجه به نکات فوق، کسی که عاقبت به شر شده است، از ابتدا شقی بوده ولو مدتی با عبادت و اطاعت خدای متعال سیر و سلوک نموده باشد حتی در حدی که آمیخته و عجین با آیات الهی شده باشد مانند بلعم باعورا که صاحب کراماتی شد و خدای متعال در مورد او فرمود فانسلخ ... ، اما نهایتاً اگر لطف و اراده و مشیت خدای متعال نباشد بر شقاوت خود باقی مانده و در هنگام مراجعت از این دنیا، بر حقیقت خود باز میگردد و درون خود را آشکار می سازد حتی در مورد شیطان به نظر می رسد از ابتداء شقاوت داشته است و اینطور نبوده که بر صراط مستقیم بوده و چند هزار سال عبادت می کرده است بلکه با عبادت و اطاعت خداوند متعال اختلاط پیدا نموده و نهایتاً بر حقیقت و شقاوت خود بازگشته است. پس در قضاوت نسبت به برخی افراد که ممکن است عبادات و خدمات و برکات فراوانی در گذشته آنها مشاهده نماییم اما اگر شقاوت او هنگام رحلت از دنیا مسلم باشد، می توان گفت از ابتداء بلکه از عوالم قبل شقی بوده است!

5-  ممکن است سئوال شود اگر کسی به خدای متعال ایمان داشته باشد و موحد شده باشد، مطابق با روایات فراوانی اهل بهشت است، پس ملاک سعادت و شقاوت منحصر در ولایت مداری نیست، در جواب میگوییم روایات فراوان دیگر، این توحید را قید می زند به اینکه رسیدن به حصن امن توحید بجز از طریق اهل بیت علیهم السلام واقع نمیشود و همانطور که فرموده اند «بنا عبدالله»، بندگی خدای متعال تنها از طریق پذیرش ولایت ایشان ممکن است و کسی که ولایت نداشته باشد از دایره توحید نیز خارج میگردد چنانکه روایاتی تصریح دارند، خدای ایشان نیز غیر از خدایی است که از طریق ولایت پذیری اهل بیت علیهم السلام پرستش می شود. پس کسانی که ادعای اعتقاد به وحدانیت خدای متعال دارند و به اصطلاح موحد هستند، اگر عامدانه و آگاهانه از ولایت اهل بیت سرباز زنند، توحیدشان نیز پذیرفته نمی گردد.

6-  در مورد کسانی که در این دنیا علم و آگاهی به حقایق دین و شناختی از اهل بیت علیهم السلام ندارند، نیز میتوان گفت، از دو حال خارج نیست، سعادت و شقاوت ایشان در عوالم گذشته معین شده است، سعادتمندانشان بواسطه تبعیتشان از فطرت الهی و عقلی که خداوند در وجود ایشان نهاده سنجیده می شوند و به شقاوتمندانشان نیز مطابق با برخی روایات شاید فرصتی برای اصلاح و توبه و بازگشت داده شود و البته شاید بتوان گفت طبق برخی روایات خداوند برای سعادتمندان، علم و معرفت را تضمین نموده است و لذا سعادتمندی نیست مگر به معرفت اولیائش در این دنیا نائل می گردد و هر آنکس در جهل و نادانی به سر می برد تا بمیرد، شقی است!