🔹کلام وحی در قالب حروف والفاظ وعبارات و متون مقدسی، تجلی و تبلور منضبط و منسجم و نظام مندی پیدا نموده بطوریکه هر حرفش ماهیتی و معنایی دارد و از ترکیب آنها، الفاظ ماهیت جدیدی پیدا می کنند و همینطور از ترکیب کلمات؛ عبارات و جملات و متون خلق شده و ماهیت و آثار جدیدی میابند که این روابط و نسبتهای نظام مند، مبنای تشکیل شبکه مفهومی و موضوعی است. کلام وحی نظام وقواعد خاص خود را داراست و انسان با درک آن نظام و قواعد و تناسبات، می تواند درک و معرفت خود را ارتقاء دهد. کلام وحی که در برهه ای به حضرت آدم تعلیم شد، (علم الآدم الأسماءکلها)، مبداء پیدایش زبان و درک و فهم و ارتکازات عمومی نیز قرار گرفته است و البته بخاطر درگیری جریان حق و باطل و غلبه باطل تا زمان ظهور، کلام ظلمانی اهل باطل، بر زبان و ادبیات عمومی اثرگذار بوده است و در زمان بعثت نبی و نزول کلام وحی، تطابقهای حداقلی با زبان عرف آن زمان داشته و ارتکازات و ادراکات عمومی متناسب با زبان و ادبیات عرف زمان خطاب را پذیرفته است لکن در آن متوقف نشده و قابلیتهای پایان ناپذیری در محوریت و هدایت زبان و ادبیات بشریت و ارتقاء ادراکات و ارتکازات عمومی دارد. شاید یکی از راههای دستیابی به این قابلیتها، ترسیم شبکه مفهومی کلام وحی باشد که از طریق آن بتوان مفاهمه و تخاطب حداکثری با شارع ایجاد نمود و بسترهای تفقه را در امر دین توسعه داد.
🔹هر مفهوم یک نظام متشکل از مفاهیم خردتری است که نسبت دقیقی با مفهوم محوری پیدا می کند، شناخت شبکه خرده مفهومی یک مفهوم و طبقه بندی خرده مفهومهای شامل و مشمول، شبکه مفاهیم را شکل می دهد. در واقع «کلام» یک معجزه الهی است که إِحکام و تفصیل دارد و تفصیل آن نظام مند است ، به عبارت دیگر یک مفهوم محوری بصورت هماهنگ و نظام مند بسط پیدا کرده است و منظومه ای از مفاهیم را پدید آورده است که موجب شکل گیری ادبیات و زبان کلام وحی شده است، شناخت شبکه هماهنگ مفاهیم کلام الهی، به شناخت نسبتها و احکام متناسب با نسبتها و در کل به تکامل معارف و فقاهت می انجامد.
🔹همانطور که اشاره شد، دین مجموعه ای منسجم و منظومه ای هماهنگ است که اجزای آن دارای روابط و نسبتهای مشخصی هستند و شناخت بهتر دین و کسب معارف دینی بلکه تکامل معرفت دینی با هدف دستیابی به سعادت دنیا و آخرت در زندگی، به نحو جامع و کاملتری با شناخت اجزاء، روابط و نسبتهای این شبکه نظام مند ممکن می گردد.
🔹هدف از تشکیل شبکه مفهومی (شبکه معارف و مفاهیم دین)، طبقه بندی مفاهیم و روابط و نسبت آنها در یک نظام (مبتنی بر کل نگری دین) است. چنین شبکه ای بر اساس روابط منظم و منسجم مفاهیم حول محور «ولایت» شکل می گیرد که در آینده مفصلاً تشریح خواهد شد...
🔹«مفهوم» عبارت است از لفظ دارای معنا و به همین دلیل گاهی به جای شبکه مفهومی، ممکن است از شبکه معنایی سخن گفته شود، دسته ای از الفاظ، موضوع برای تفقه و تعیین حکم واقع میشوند که در فقه نظام ولایی، «شبکه موضوعات» را تشکیل می دهند که در یک تقسیم بندی به موضوعات الهی، الحادی و التقاطی قابل تقسیم است ...
🔹هر مفوم در شبکه مفاهیم در رابطه با مفاهیم دیگر، دارای یک «نسبت» است، این نسبت در موضوعات فقهی، «حکم» است که اعم از حکم ارزشی، توصیفی و تکلیفی است. به عنوان مثال، مفهوم صلات به عنوان یک موضوع فقهی، در ارتباط با انسان مؤمن، مبتنی بر نسبت ارزشی و توصیفی خود، نسبت تکلیفی «وجوب» پیدا میکند. از آنجا که «حکم نهایی» در فقه نظام ولایی، «برنامه عملکرد» است، نسبتها در روابط بین موضوعات، مشتمل بر «فرایند تکامل» می باشد و سیر از وضعیت موجود به مطلوب را ترسیم نموده و مراحل رشد و تعالی را بیان می کند.
🔹بنابراین «مفهوم» در شبکه مفاهیم عبارت است از الفاظ و واژه ها، اصطلاحات و مفاهیم، موضوعات، گزاره های معرفتی (نظام معارف ارزشی، نظام معارف توصیفی، نظام معارف تکلیفی)، نظام احکام . به عبارت دیگر شبکه مفاهیم دین، از نظام واژه ها و اصطلاحات، نظام موضوعات، نظام معارف و نظام احکام تشکیل یافته است. لازم به ذکر است «مفهوم» در شبکه اصلی مفاهیم، اقسام دیگری نیز دارد که در بحث شبکه های فرعی و پشتیبان از آنها یاد خواهیم کرد. مجموع این مفاهیم، روابط و نسبتهایی را شکل می دهند که ساختار دین را ترسیم نموده و مبنای فقاهت قرار می گیرد.
🔹طبق آنچه گفته شد، هر مفهوم و گزاره ای، نظامی دارد و همانطور که شناخت اجزاءِ مفهوم و روابط و موقعیت آنها نسبت به یکدیگر، در شناخت آن مفهوم مؤثر است، وضعیت و موقعیت اجزاء یگ گزاره نیز در شناخت بهتر کلام مؤثر است، در واقع استظهار از کلام الهی، از طریق معنا و مفهوم حروف، کلمات، جملات، سیاق جملات، قید و مخصص، قرائن حالیه و مقالیه، و ... صورت می گیرد، علاوه بر اینها جایگاه یک مفهوم یا واژه در ترکیب کلمات یا جملات نیز در استظهار از کلام مؤثر است و موارد زیادی از این قبیل در تفقه موجود نیز مورد توجه قرار می گیرد، به عنوان مثال معنای شستن بخشی از پا که از عطف «أرجلکم» به «رؤوسکم» در آیه وضو فهمیده می شود و در روایتی از امام موسی کاظم علیه السلام به آن استناد شده است.
🔹در این رابطه در مباحث زبان شناسی فقه نظام ولایی، اصلی را مطرح نموده ایم و مفصلاً بیان داشته ایم که معنای نهایی مفاهیم و لغات، محصول ترکیب درون (اجزای تشکیل دهنده یک مفهوم) و بیرون آن (ترکیب با دیگر مفاهیم و لغات) با ملاحظه روابط آن خواهد بود. همچنین هر مفهوم یک «معنای اولیه» دارد که قدر جامع مشترک بین همه لغات مشابه و بکار رفته در لسان شارع است و این معنای اولیه به تناسب ترکیب با واژه ها و کلمات دیگر در یک گزاره، تغییر می کند و با حضور در هر ترکیب و سیاق جدید، معنای اولیه افزوده یا کاسته میشود، همچنانکه گاهی دو لغت در کنار هم، معنی جدیدی خواهند داشت مثلاً گفته اند هر گاه دو کلمه «فقیر» و «مسکین» به تنهایی به کار روند، به مفهوم «ناداری» بوده و بر یک معنی دلالت میکنند و هر گاه در کنار یکدیگر قرار گرفته و مورد استفاده قرار گیرند، بر دو مفهوم جداگانه و مستقل از یکدیگر دلالت کرده، دو معنی خواهند داشت. در تحریر الاحکام نیز بر این نظر تأکید شده است (حلی، 1420 ،ج1 ،ص401) صاحب اطیب البیان بر این نظر است که این دو کلمه هرگاه جمع شوند جدا میشوند (تفاوتشان آشکار میشود) و هرگاه جدا شوند جمع میشوند (هم معنی میشوند) و به اصطلاح «اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا» (طیب، 1378 ج ، 6 ،ص250)
🔹بنابراین معانی ثانویه، حاصل ترکیب به معنای حضور یک کلمه در کنار کلمات دیگر و شکل گیری سیاق و جمله جدید است (معنای اولیه قدر مشترک و وجه جامع همه کاربردهای آن کلمه در کلام شارع است که به کمک شبکه مفهومی قابل استحصال است و معنای ثانویه، به نسبت ترکیب آن با مفاهیم دیگر، دچار کاسته یا افزوده خواهد شد.) معنای اولیه ممکن است حسن و قبح درونی (ذاتی) داشته باشد لکن در برایند ترکیب آن با دیگر کلمات و تأثیر پذیری از حسن و قبح دیگر مفاهیم، نتیجه متفاوت میشود (شبیه این مطلب در بحث حسن و قبح و مصالح و مفاسد در احکام اولیه و ثانوی توضیح داده خواهد شد که حسن و قبح داخل موضوع، مبنای حکم اولی قرار می گیرد و حسن و قبح خارج از موضوع که مستفاد از روابط، قیود و ترکیب موضوع است، حکم ثانوی را ایجاد می کند.)
بنابراین یک مفهوم متناسب با کاربردش در ترکیب با مفاهیم دیگر و روابط مختلف، لایه های معنایی مختلفی می تواند داشته باشد، مثلا مفهوم «فقیر» در یک لایه معنایی، «فقر مادی» و در لایه های عمیق تر به معنای افتقار الی الله، فقر معنوی، فقرمعرفتی و ... می باشد ...