🔹الف) تکلیف آور بودن موضوعات مبتلابه
اساساً تکلیف و وظیفه فقیه در جستجو و استنباط احکام شریعت متوجه موضوعاتی است که فعلیت یافته و مبتلابه است و بدین منظور میبایست موضوعات عینی و مبتلابه بصورت نظامی از موضوعات مورد توجه قرار گیرد کما اینکه تکالیف و وظایف نیز در نظام تکلیف میبایست لحاظ شوند، بنابراین استنطاق از دین نیز میبایست متناسب با موضوعات مورد نیاز و ابتلاء در هر برهه متناسب با اقتضائات آن زمان و مکان باشد هر چند ممکن است در غیر آن نیز به پاسخ (حکم) برسیم.
تفصیل زودهنگام احکام شرعی غیر متناسب با نیازهای عینی و مبتلابه، هر چند ممکن باشد و نتایجی هم داشته باشد (مانند کشف قواعد طبیعی عالم وتصرف در آن) لکن ضمن آنکه زحمت و مشقّت بیهوده ای است، ممکن است از حجیت و کارآمدی و ارزش دینی بدور باشد و آثار و تبعات نامطلوبی نیز داشته باشد (فَمَن تَعَمَّق لَم یُنِبْ إلى الحَق). همانطور که بنی اسرائیل در رابطه با ذبح گاو سئوالات غیر ضروری پرسیدند و نظر شارع را بیش از حد ضرورت جویا شدند و هرچند نسبت به دقتها و سئوالات بیجای خود، پاسخی حساب شده از جانب شارع دریافت می کردند لکن جز دشواری و مشقت کارخودشان نتیجه ای نداشت و اگر به همان حد از اجمال حکم خدا اکتفاء می کردند، کارشان زودتر و راحت تر به نتیجه می رسید و نیز در داستان نزول آیه «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ» وقتی کسی پرسید آیا حج هرسال واجب است یا در طول عمر یکبار و پیامبر در پاسخ به او سکوت کرد و او سه بار این سئوال را تکرار کرد تا اینکه پیامبر فرمود : «واى بر تو، اگر بگویم بلى چه چیز تو را ایمن مى گرداند، قسم به خدا اگر بگویم بلى، هر آینه واجب و شما استطاعت آن را ندارید و اگر هم واگذارید کافر خواهید شد و آنان که پیش از شما بودند از سؤال کردن زیاد و اختلاف با پیامبران خود هلاک شدند پس شما به همان کارى که دستور دادم عمل بکنید و از امورى که نهى نمودم، اجتناب ورزید.» در پی این ماجرا آیه 101 سوره مائده نازل شد :
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیَاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَإِنْ تَسْأَلُوا عَنْهَا حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْهَا وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ»
بنابراین، هر گونه تکلیف فقیه در تفقه و اقدام عملی متناسب با فقه، میبایست بر اساس نظام موضوعات مبتلابه باشد و طبیعی است نظام مسائل و موضوعات مبتلابه نیز برای جلوگیری از اختلاف و تشتت میبایست حول محوری به هماهنگی برسد که آن محور را ولایت می دانیم که ابتلائات نظام اسلامی را بصورت نظام مند و طبقه بندی شده و با تعیین اولویتها مشخص می کند و در آینده به شرح آن خواهیم پرداخت.
متأسفانه در روند علمی بسیاری علماء و اساتید دیده میشود که بر موضوعات و مسائل غیراولویت دار در نظام موضوعات مبتلابه نظام اسلامی، اشتغال داشته و تحقیق و تفقه می کنند و حال آنکه امیرالمؤمنین در وصف «راسخین فی العلم» می فرماید : «...و سَمّى تَرْکَهُم التَّعَمُّق فی ما لَم یُکَلِّفْهم البحثَ عنه منهم رسوخاً...» ؛ خداوند ترک تعمق و فرورفتنشان را در آنچه که مُکَلَّف به بحث از آن نیستند ستود و رسوخ نامید.
یکی از حربه های شیطان، ایجاد غفلت از موضوعات اهم، اصلی و اولویت دار و اشتغال به موضوعات فرعی و غیر اولویت دار ولو مهم است، همچنین در اشتغال مؤمنین به روشها و قواعد غیر اصلی و ایجاد انحراف در مسیر تکامل آنها می کوشد...
طاغوت و شیاطین، بواسطه انحراف در مسیر تکامل عالم و در مسیر خروج از نور بسوی ظلمات، تمدنی را پدید آورده اند که هر روز بر پیچیدگی و عمق آن افزوده میشود و مهمترین حربه شیطان نسبت به مؤمنان، اشتغال آنان به موضوعات مستحدثه این تمدن عظیم است، تمدن غرب با سیطره بر زندگی و کار و معیشت مردم، آنان را در چارچوب مشاغل گوناگون مربوط به آبادی دنیا گرفتار کرده و فراغتی برای عبادت و آبادی آخرت باقی نگذاشته است بلکه انسان را در جهت مخالف با حسن عاقبت و حیات آخرت به وادی ظلمت کشانده است ، علماء و فقهای شیعه نیز از این خطر و آسیب در امان نبوده اند چه اینکه در موارد بسیاری در زمین دشمنان دین و در رابطه با موضوعات مستحدثه تمدن و متأثر از مباحث و علوم و روشهای آنان مشغول اجتهاد و تفقه گشته اند و این تأثر و توجه به آنان ، به همان میزان از توجه به اصل ها رهزن و از پرداختن به اولویت ها مانع و از اشتغالات أهم بازدارنده بوده است.
🔹ب) تعمیق در تفقه در حد اضطرار، متناسب با اقتضائات زمان و مکان و ناظر به عمل
مرحوم کلینى در کتاب کافى و مرحوم صدوق در کتاب توحید حدیثى را از امام سجاد علیه السلام در پاسخ به پرسشی درباره توحید نقل کرده اند که می فرماید:
«إنّ الله عزوجلّ علم أنَّه یکون فی آخر الزّمان أقوام مُتعمِّقون، فأنزل الله تعالى "قُل هو اللهُ احدٌ" والآیات من سورة الحدید إلى قوله "وهو علیمٌ بذات الصّدور"، فمن رام وراء ذلک فقد هلک»
تعمق در روایات عمدتاً به معنای افراط در کاری و خارج شدن از حد اعتدال است و برخلاف نظر عده ای که غافل از این نکته و قرائن واضح در روایت بوده اند و تعمق را مدح دانسته اند! این روایت در مذمت تعمق است و نیز قرینه ای بر کلام ماست که نمیبایست بدون دلیل و حجت، در مسئله ای تعمق نمود.
همانطور که میبایست تعمیق در اسرار و قواعد دنیای مادی و علوم مربوط به آن به قدر ضرورت و نیاز و من باب اکل میته در حد رفع اضطرار باشد و معیار آن، ضرورت در عینیت و ضرورت رفع نیازهای عینی در جهت عبودیت است ، در تفقه نیز تعمیق و تفریع اصول متناسب با نیازهای عینی مبتلابه است، در واقع تعمیق در علوم میبایست متناسب با اقدام و رفتار و نیازهای عینی باشد نه اینکه در حوزه وکتابخانه بنشینند و تولید علم کنند بلکه میبایست همراه با کاربرد و عمل به آن باشد چراکه قدم بعدی در جهت تعمیق نیز باید متناسب با نیاز عینی باشد که منحرف نشود چون ممکن است تولید و تعمیق در جهت نادرستی پیش برود و این کارآمدی و عمل صحیح، معیار صحت علم و مجوز تداوم تحصیل علم است، «مَنْ عَمِلَ بِمَا یعْلَمُ عَلَّمَهُ اللَّهُ مَا لَمْ یعْلَم»
🔹 ج) ترسیم «شبکه موضوعات و مفاهیم» قدم اول در فقاهت
بنابر آنچه گفته شد، شروع فقاهت میبایست از تشکیل شبکه نظام موضوعات مبتلابه و مورد نیاز در جهت پرستش خدای متعال در همه ابعاد فردی و اجتماعی (سیاسی، فرهنگی و اقتصادی) باشد و دراستنطاق احکام آنها از دین، در گام اول و اساسی میبایست به روابط و تناسب آنها با محور عالم امکان پرداخت که مسیر عبودیت و پرستش را سرپرستی می نماید و میزان و معیار حسن و قبح اخلاقی، حق و باطل اعتقادی و مصلحت و مفسده رفتاری است.
بنابراین شاخصه کلی تفقه، تکلیف گرایی است و مهمترین معیار برای تشخیص کم و کیف و خصوصیات تکلیف در رابطه با هر موضوع، بررسی تناسبات آن موضوع با ولایت است و میبایست با بصیرت کلامی تناسبات ولایت را نسبت به نیازها و موضوعات عینی سنجید و حکمش را تبیین نمود.
بر این اساس، بدست آوردن نظریه شامل و مکتب کلی اسلام نیز دفعی نیست و اساسا در یک برهه ای از زمان ممکن نیست، و نمی توان بازخواست نمود که چرا علمای اسلام در طول تاریخ، نظریه دین را در مسائلی که امروز به آن مبتلا هستیم، استحصال نکرده اند! چرا که دین پاسخگوی نیازها و سئوالات بشر است و فقیهان می بایست با ارجاع مسائل مستحدثه (ولو در قالب نظام مسائل) به دین، از آن پاسخ مناسب دریافت دارند، اساساً دستیابی به کنه و عمق شریعت غیر ممکن است چرا که نیاز عینی آینده در زمان حال شکل نگرفته است که بتوانیم به دنبال پاسخ آن در منابع دین باشیم و حتما جستجوی ما در منابع دین متناسب با ظرف نیاز و محدوده نگاه ما متناسب با اقتضائات و شرایط زمان ماست، و نسبت به آینده مسائلی وجود ندارد که بدنبال احکام آن باشیم، همچنانکه در گذشته مسائل حکومت و نیازهای امروز مطرح نبوده که فقهاء به آن دست پیدا نمایند و یک تطور و تکامل متناسب با زمان و نیازها و اقتضائات زمان لازمه پیشرفت و رشد دانش است، تاریخ تطور دانش فقه نیز گویای این مسئله می باشد که متناسب با تطور تکوین و تاریخ، موضوعات و احکام آن رشد و تکامل داشته است و نمی توان بر فقهای پیشین عدم فقاهت در عرصه های پیش رو را خرده گرفت! بنابراین سیر از صحنه عمل به دین و توجه به کارآمدی و نیازهای عینی جامعه شرط اساسی و بلکه مقدمه فقاهت است و به نظر می رسد کسانی که مسیر دستیابی به فلسفه و روش عام را برای اداره جهان دنبال می کنند از این جهت مورد ایراد واقع گردند.
ممکن است گفته شود با چه منطق و روشی به استحصاء سئوالات و موضوعات از صحنه زندگی بر می آییم، آیا این روش موجب تبعیت فقاهت از نیازمندیهای عینی و عرفی شدن دین نمی شود؟! وظیفه دین نسبت به خلق موضوعات و احداث حادثه چه میشود؟ باید گفت که همین مسائل و بلکه مسئله تمدن اسلامی و سرپرستی زندگی اجتماعی یک موضوع است که باید به دین عرضه شود و عرضه موضوع به دین مستلزم تابعیت احکام از سیر موضوعات نمی شود.
بنابراین مسیر تولید علم، سیر از صحنه نظر به عمل نیست یعنی شروع فلسفی و منطقی نمیخواهد چرا که هرچه بالارویم به بینهایت نزدیک میشویم و هرچه با دستگاه ساخته پرداخته ذهن و عقل ناقص بشری، ظرفی برای بهره برداری از آن طراحی کنیم، بهره مندی خود را محدود ساخته ایم، در واقع بهره مندی از علوم بالادستی عنایت و توفیق و اعطاء است و تنها شرط بهره مندی از آن به میزان کافی (کماً و کیفاً)، عمل متناسب است، شاید انحرافات علم اصول هم بخاطر فاصله گرفتن از فقه است و شاید برخی تفریعات ناکارآمد فقه نیز به همین دلیل باشد، ناکارآمدی فلسفه نیز چنین است، در اشراب عقائد و اصول در صحنه عینیت نیز لزومی به دستگاه علمی نیست بلکه اصل و اعتقاد در همه سطوح روح و ذهن و عین متناسب با مناسک، می تواند جریان پیدا کند. برای تفقه نیز لازم است، گزارش دقیقی از نیازهای عینی داشته باشیم، به نظر می رسد طرح سئوال مهمترین قدم برای پاسخ است، شاید بتوان گفت نمی توان برای فردا طرحی نو درانداخت بلکه میبایست نیاز امروز را به دین عرضه نمود و نه نیاز آینده که وجود ندارد! مگر در آن حد از نیازهایی که یقینی است و به آنها خبر داده شده است و یا در سنت الهی ثابت و در آینده حتمی الوقوع است.
بنابراین یک از مهمترین شاخصه های تفقه، «تکلیف گرایی» است، تکلیف متناسب با نیازهای ضروری و عینی که در راستای عبودیت و پرستش خدای متعال در زندگی شکل می گیرند. تعیین تکلیف نیز منوط به شناخت موضوعات عینی مبتلابه می باشد و شناخت موضوعات نیز بصورت انتزاعی به ناکارآمدی فقاهت می انجامد لذا لازم است که روابط و نسبتها در موضوعات در قالب نظام موضوعات مورد توجه قرار گیرند بنابراین ضرورت شکل گیری «شبکه موضوعات و مفاهیم» در بدست آوردن احکام و تناسبات ثابت می شود.