سئوال: چطور فلسفه را در بهره مندی از وحی ناکام می دانید؟!
تحلیل فلسفی انسان و معرفت شناسی و خیلی موضوعات دیگر به نسبت معارف قرآنی و روایی ، جمع بندی سطحی و ناقص است و هر کسی که از معارف قرآنی و روایی بهره بگیرد و ارائه نماید می تواند قرائت کامل تری داشته باشد.
دریا دریا معارف وحیانی است که مغفول و متروک گذاشته شده و به ادبیات ناقص فلسفی و تقسیمات محدود و قرائتی بشری از فهم دین و ... اکتفاء شده و اگر به ضرورت و حقانیت تکامل معرفت شیعه اعتقاد داریم، این مسیر بهره مندی حداکثری از کلام وحی باید پیموده شود...
بحث حجیت ادبیات واسطه ای به نام فلسفه است که به شدت بهره مندی را از معارف وحیانی محدود کرده است ... در حالیکه ضرورت و حجیت آن به شدت مخدوش است ...
البته برخی از بزرگان فلاسفه به میزان متنابهی از آیات و روایات بهره گرفته و تا حدی از تحلیل فلسفی صرف، فاصله گرفته اند.
درسیر تکامل معرفتی شیعه، علمای بعدی با بهره مندی از میراث علمای قبلی، گامهای متعالی تری در تبیین دین و معارف برداشته اند و از اینرو فهم گذشتگان نسبت به آیندگان ممکن است متفاوت و دارای نقص یا خللی باشد و نباید این مطلب استبعاد داشته باشد.
... عمده تفاوت از ناحیه پذیرش «عقل» به عنوان عنصر محوری فلسفه است که متأسفانه با یک قرائت عقلی (و نه وحیانی) از عقل به تبیین و تعریف عقل پرداخته و عقل مستقل و یافته ها (بافته های) فلسفی را در عرض معارف دینی حجت دانسته و با واسطه آن دست را از دامن عمیق وحی در شناختن حقایق عالم کوتاه کرده اند...
بله روش و مبنای ما از این جهت متفاوت است و در بحث «فقه العقل» با استفاده از معارف وحیانی به تعریف و تبیین عقل و کارآمدی آن پرداخته و اساساً دوگانه غلط نقلی و عقلی را نفی نموده و عقل مستقل را توهمی تاریخی دانسته و در حجیت فلسفه خدشه نموده ایم...
بر این اساس «فقه جامع نظام ولایی» را بر مدار منطق و روش صحیح فهم دین بر محور ثقلین می دانیم...
سئوال: اما فهم امام خمینی ره کاملترین و صحیح ترین فهم از معارف ناب اسلام است. و تاکنون بالاتر از آن نیامده است و معتقدم چارچوب و اصول آن یقین مطلق عقلی و حجیت محض است. هر چند در گزاره ها احتمال تعمیق بیشتر وجود دارد.
مگر مبانی امام و انقلاب و رهبری منحصر در یافته های فلسفی است؟!! [این مطلب را در متن دیگری مستنداً بررسی نموده ایم] ضمناً ما منکر حکمت اسلامی با مختصات خود نیستیم که بهره مند از ادبیات برهانی و استدلالی دین است اما با فلسفه بسیار متفاوت است که تفاوتها را بیان کرده ایم ... امام و رهبری و بسیاری از بزرگان بر سر سفره کلام و معارف وحیانی نشسته اند و بهره مند شده اند و می توان رویکرد فلسفی آنان را از شخصیت و معارف وحیانی آنها جدا کرد ...
مشکل این است که امام را در مدتی اشتغالش به فلسفه منحصر و معنا می کنید که از آنهم منصرف شده است و از عظمت امام که برآمده از معارف وحیانی و ایمان اوست غفلت می کنید! بله با مبانی فکری و فلسفی اهل فلسفه مخالفم اما امام را به عنوان یکی از فهیم ترینِ معارف وحیانی بندگی می کنم ...
موافقم که فهم امام و رهبری کاملترین فهم از معارف ناب اسلام است اما نه به مدد علم فلسفه ! بزرگان دین ما بهره مند از معارف ناب قرآنی و روایی بوده اند و البت برخی هم سعی داشته اند آنها را در ادبیات و برهان فلسفی اشراب کنند و به نظر بنده تلاش بیهوده ای بوده و به میزانی که خودشان از معارف وحیانی بهره مند شده اند و نظام فکری پیدا کرده اند توانسته اند جامعه را نیز به سعادت رهنمون شوند ...
شما نشان بدهید که فلان معرفت ازامام و انقلاب منحصر در فلسفه است و دیگران را با استناد به معارف وحیانی راهی به ان نیست تا بنده بپذیرم!
رهبری هم اخیراً به این مضمون فرموده اند ما که خروجی و محصولی از فلسفه برای نظام ندیدیم و باید فقه حکومتی پیگیری شود ...
فلسفه یک نظام مفاهیم و اصطلاحات ساخته بشری است که از نظام ادبیات دینی (قرآن و روایات) متفاوت است و به همین میزان تفاوت، از بیان حقایق عالم ناتوان است و متأسفانه بجای آنکه ما به دنبال استنباط نظام مفاهیم دین و یافتن نسبت بین آنها و تبیین معارف بر اساس این نسبتها باشیم، به دنبال مفاهیم و اصطلاحات بی اساسی بوده ایم که گرچه ادبیات فلسفی از نظم ساختاری و انسجام محتوایی برخوردار است لکن واسطه و دریچه ای محدود بلکه منحرف کننده از حقایق عالم شده است ...
در نفی ضرورت ادبیات فلسفی و حجیت آن حرف بسیار است که در جای خود به تفصیل بیان کرده ایم...
آقایان اهل فلسفه، تعریف و کارآمدی و حجیت عقل را با عقل معین کرده اند و با همان عقل به تولید معارف در عرض نقل پرداخته اند!!!
منابع وحیانی ما ثقلین است و عقل در کنار نقل هیچ مبنا و توجیهی ندارد بلکه عقل به معنای حقیقی اش نزد انسان برای فهم نقل و کلام وحی حضور دارد ... و این حقیقت را اگر نخواهیم از کلام وحی بفهمیم، فهم دیگر هیچ حجیت ندارد ...حجیت منبع غیروحیانی از کجا تعیین می شود؟! اگر بفرمایید عقل مشخص می کند دور باطلی است !!
سئوال: همان گونه که حجیت خود وحی از عقل بود، حجیت عقل به عقل است و این دور باطل نیست. آیا شناخت وحی به خود وحی دور باطل نیست؟
عمری است که در ذهن ما با همین استدلال باطل، حجیت عقل مستقل را ثابت می کنند و می گویند قبل از مقام تمسک به وحی باید با عقل و شروع از بدیهیات عقلی حجیت وحی را ثابت نمود ... اما اولاً برای همین استدلال نیز هیچ مستندی غیر از عقل بیان نمی کنند، ثانیاً با تحلیل ناقصی از معرفت شناسی از معرفت فطری و نقطه شروع معرفت غفلت نموده (توجه به این مهم، تمسک به وحی را در فهم وحی از شبهه دور باطل خارج می کند و این بحث باید در جای خودش مبسوط بیان گردد...) ثالثاً هیچگاه به دامن وحی باز نمی گردند بلکه همان مسیر یافته های عقلی را تا ناکجا آباد ادامه می دهند...
با اثبات محدودیت عقل بلکه اثبات توهمی بودن معنای مشهور از عقل، می توان در حجیت آن و یافته های آن خدشه کرد.
ضمناً بدون مراجعه به نقل می توان احتجاج کرد چون برهان و فهم آن منحصر در حقایق وحیانی نیست لکن راه به مقصد نمی برد و لذا بهره ای از منبعیت ندارد بلکه صرفاً ابزار فهم صحیح است...
اتفاقاً یکی از چشم بندی های اهل فلسفه مؤمن همین است که مختصری از آیات و روایات عقل را می آورند و به خیال خود حجیت عقل ثابت شده سپس شروع می کنند با درک فلسفی از معنا و کارآمدی عقل بحث خود را ادامه می دهند ...
نشان بدهید قرآن کجا به عقل با تعریف و مختصات فلسفی آن ارجاع می دهد؟! عقل در آیات و روایات تعریف و کارآمدی خود را دارد ... سهم و نقش مجاری حسی و دیگر منابع معرفتی نیز در کلام وحی مشخص و قابل تبیین است ...
بله عقل به معنای حقیقی خودش قابل تعطیلی نیست بلکه اساس فهم و کسب علم و معرفت به نور و قدرت عقل است ... اما این عقل کجا و عقل مدعای فلاسفه کجا ...
ما با آن عقل مدعای فلسفه دستمان را در دست وحی نگذاشته ایم بلکه در تبیین معرفت شناسی که به تفصیل مستند به آیات و روایات بیان کرده ایم مشخص نمودیم که معرفت ریشه در معرفت فطری دارد و نه عقل مستقل از وحی ! عقل مدعای ما به استناد آیات و روایات قرین علم است و مستقل از وحی معنا ندارد و منبعیت و طریقیت هم ندارد!
سئوال: عقلی که قبل نزول وحی، به ضرورت وحی فتوا میدهد، آن چیست؟ کدام عقل است؟ هنوز آیات و روایاتی نیامده که با آن قرین باشد، آن چیست؟
کدام عقل قبل از نزول وحی ؟! عقل من یا شما یا عقل پیامبر یا قبل از پیامبران؟! چه زمانی بوده که وحی نباشد؟! مگر میخواهیم بحث خیالی در مورد عقل کنیم؟!
من و شما وقتی به دنیا آمدیم معارف فطری در وجود ما بوده که بر اساس آیات و روایات مشتمل بر حقایق والایی همچون توحید و ولایت است و بر اساس تسلیم قلبی و تمسک به دعوت دین (کلام وحی) و به کارگیری عقل با مختصات خاص خودش (و نه عقل مستقل)، آن معرفت فطری در وجود ما سیری از اجمال به تفصیل پیدا می کند ... در این میان عقل مورد مدعای فلاسفه وجود و حقیقت ندارد!
این فرایند را در نظریه تکامل معرفت بر محور ولایت به تفصیل بیان کرده ایم ...
سئوال: اینکه فرمودید عقل مورد مدعای فلاسفه وجود و حقیقت ندارد... آیا اجازه می دهید کسی همان عقل را از شما نفی کند؟؟
بنده افتخار می کنم که از عقل موهوم فلاسفه مبرّا باشم ...
آن عقلی که نزد یونانیان هم بوده و نزد فلاسفه کافر غربی هم هست آن عقلی نیست که یکی از شاخصه های آن «عبادت رحمان و اکتساب جنان» است ...
یک نکته ای را شاید لازم بود زودتر بگویم البته به آن اشاره کردم و آن اینکه وقتی ما ادعا می کنیم بخشی از ادبیات دین، برهان و استدلال است و تحت عنوان «حکمت اسلامی» با مختصات خاص خودش و بسیار متفاوت از فلسفه از آن یاد می کنیم، لکن هنوز چنین مدوّنی را در اختیار جامعه نگذاشته ایم! و نیز اگر از «فقه جامع نظام ولایی» به عنوان طریق و منطق فهم جامع حتی در حوزه اعتقادی و هستی شناسی و توصیف حقایق سخن می گوییم، هنوز موفق به تولید محتوای آن نشده ایم لذا در این وانفسا نمی توان در برابر فلسفه ملحد غربی و روشهای غلط استنباطی و مدعی فهم روشنفکرانه دینی و ...میدان را خالی کرد و بهترین مستمسک برای گذار از وضعیت فعلی تا وقتی که بتوان حکمت اسلامی و فقه جامع را ارائه داد، همین فلسفه و عرفان اسلامی است لذا از این جهت بنده حضور فلسفه را در میدان تقابل و درگیری با فلسفه باطل غربی و منطق فهم غیر دینی نفی نمی کنم ...
معتقدم حضرت امام هم در برابر گورباچف و در مقام حل مسائل جهانی ، راهی جز تمسک به سرمایه موجود جهان اسلام و تشیع، یعنی فلسفه و عرفان موجود نداشتند و الان هم حضرت آقا چاره ای جز پذیرش و ترویج آن ندارند و بنده هم از این جهت مؤید هستم ...
اما این بدان معنا نیست که آنرا نقد مبنایی نکنیم و جایگزینی کامل تر نشان ندهیم و برای دستیابی به حکمت اسلامی با مختصات برآمده از کلام وحی تلاش نکنیم ...
بله بنده به شدت اعتقاد دارم سه عنصر اصلی دین یعنی «اعتقاد، اخلاق و احکام» ابعادی همچون طول و عرض و ارتفاع از یک پدیده واحد هستند و تفکیک آن در حوزه های مستقل و کشف و فهم آن با منطق و روشهای مستقل بسیار غلط است هر چند پس از تبیین می توان از جهات گوناگون آنرا خوانش کرد لکن در مقام استنباط پیوستگی آن لازم است و الا فهم ناقص خواهد بود و این نقص را هم اکنون نیز در بسیاری از حوزه های فقهی و اخلاقی و کلامی می توان نشان داد ...
لکن انشعاب فلسفه و عرفان موجود از وحی از لحاظ روشی و مبنایی ادعای عجیبی است ! هرچند معتقدیم فلاسفه مسلمان منبعث و متأثر از ایمان و کلام وحی بوده اند و برخلاف مبنا و مدعای فلسفه، آنرا در یافته ها و بافته های فلسفی اشراب کرده اند ...
سئوال: امام در نامه به دخترشان آثاری را برای فلسفه و عرفان می شمرند ...
بله، آثاری که حضرت امام برای کتب و مباحث فلسفی می شمرند عبارتند از :
آشنایی با ماوراء طبیعت ... و مهیا شدن دلها برای رسیدن به محبوب ...
سئوال من این است آیا برای این دو مقصود راهی جز فلسفه نیست آیا با استفاده از معارف وحیانی و آیات و روایات نمی توان با ماوراء طبیعت آشنا شد و به محبوب نزدیک شد ؟! آیا بزرگانی که فلسفه نخوانده اند از این دو موهبت محروم بوده اند ؟!!
این بعد از شخصیت امام را چرا بیان نمی کنید که فرمود :
... و از همه دلانگیزتر مناجات و ادعیه ائمه مسلمین است که راهبرند به سوى مقصود نه راهنما، و دست انسان حقجو را مىگیرند و به سوى او مىبرند، افسوس و صد افسوس که ما از آنها فرسنگها دور هستیم و مهجور.
حضرت امام فراتر از کتب فلسفه با ادعیه و مناجات و آیات و روایات مأنوس بودند و به خواندن سه جزء قرآن در روز اشتغال داشتند حال اینکه برخی اهل فلسفه طلبه ما کمترین آشنایی با آیات و روایات دارند ... حضرت امامی که ما می شناسیم این است ! نباید حضرت امام و عظمت او و علم او و مقامات او و منشاء معارف او را منحصر در مباحث فلسفی کنید!
از مهجوریت قرآن و روایات و معارف عمیق و انیق آن همین بس که آیت الله جوادی آملی می فرمایند در فقه ما از 20 درصد از آیات و روایات بهره گرفته شده است و یا علامه طباطبایی می فرمایند می توان مجتهد شد بدون مراجعه با آیات و روایات! و تنها بررسی آیات و روایاتی که در کتب فقهی آمده است!
و خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل و قس علی هذا به طریق اولی فلسفه و عرفان را!
سئوال: چطور فلسفه باطل و غیر حق است اما تا حدی می تواند از حق دفاع کند؟!
ما نمی گوییم باطل و غیر حق است! حتمی سهمی از حق و حقانیت دارد ما تأکید می کنیم بحث ما تکامل است و نه نقض و طرد و نفی مطلق! باید در مقام به اصطلاح فلسفه فلسفه ، مبانی روش و حجیت فلسفه بازخوانی و اصلاح شود و نسخه متکامل تری تحت عنوان حکمت اسلامی تولید شود ...
حتماً فلسفه و عرفان موجود کارآمدی در جهت اعتلای شیعه و جریان حق داشته است لکن میبایست در یک سیر تکاملی بر محوریت ثقلین (ولایت) به تکامل و خلوص برسد و از عناصر مزاحم در عرض وحی تسویه گردد ...
نمی دانم چرا شما اصرار دارید بزرگان دین را که حتماً با معارف وحیانی مأنوس بوده اند با برچسب فیلسوف مصادره به مطلوب کنید؟!
ایا امکان ندارد این بزرگان به زعم شما فیلسوف، نکته ای بر مبنای فهم خود از حقایق ایمانی و وحیانی بگویند؟! به عقیده ما بیشترین آثار ایشان متأثر از همین جنبه است لکن جاهایی نیز با مبانی فلسفی مختلط گشته که محل نقد است...
سئوال: شما گفتید عقل موهوم فلاسفه؟ این معنای دیگر باطل نیست؟ ما فلسفه اسلامی را فهم همین بزرگان دین می دانیم که از آبشخور وحی و معارف دین سیراب شده اند. اگر علامه و امام و آیت الله جوادی را استثنا می کنید پس بفرمائید که عقل موهوم فلاسفه چیست. تا ما هم تبری بجوییم.
معنای موهوم با باطل خیلی فرق دارد!
کلام حقِ آمیخته به باطل هست اما مطلقا باطل نیست لذا صحبت از تهذیب و تسویه میکنیم...
همانطور که کلمه الحق یراد بهاالباطل، گاهی کلام حق آمیخته به باطل نیز ممکن است خالصانه، مؤمنانه با خلوص نیت توسط علمای اسلام در جهت اعتلاء دین مورد استفاده قرار گیرد، و ایشان هم مأجور باشند و تکلیف من و شما هم تکامل و تهذیب و خلوص میراث گذشتگان است کما اینکه نسل بعد نسبت به ما چنین وظیفه دارند و این سیر تکاملی بر محور ولایت تا ظهور ادامه خواهد داشت تا منتهی به ظهور حقیقی امام در مناسبات علمی و عملی شود. إن شاءالله
ادعای استناد فلسفه به وحی کافی نیست! ثابت کنید فلسفه مستند به وحی و منابع دین است و نه عقل مستقل در عرض وحی و نقل! بین آنچه بر مبنای استنباط و استناد به وحی گفته اند و آنچه بر مبنا و روش فلسفی گفته اند تفکیک میکنیم!