🔹یکی از مبانی «فقه جامع نظام ولایی» (نظام معرفتی روشمند مبتنی بر ثقلین) مباحث انسان شناسی با تأکید بر بُعد معرفتی اوست (تسامحاً معرفت شناسی)، شناخت جامع و کامل از عناصر وجودی انسان و تحلیل صحیح نسبت به حدود و روابط و آثار آن عناصر، منوط به بررسی عالمانه آیات و روایاتی است که از انسان و ساختار درونی و بیرونی همه ابعاد وجودی انسان سخن گفته اند. بنابراین لازم است با استناد دقیقی به آیات و روایات، تحلیل جامعی از ساختار انسان ارائه داد و بدون بررسی همه عناصر دخیل در وجود انسان نظیر روح، نفس، قلب، جسد، عقل، فطرت، فهم و ادراک، علم و معرفت، ذهن، لب، فؤاد، صدر، غریزه، میل، شهوات و ... و بدون بررسی روشمند همه استعمالات این مفاهیم در آیات و روایات نمی توان به جمع بندی جامعی از تعاریف و تحلیل صحیحی از انسان رسید.
اما متأسفانه در قریب به اتفاق تحلیل های فلسفی و کلامی موجود، با یک ساده انگاری و تبیین سطحی و غفلت از عناصر متعدد و غضّ نظر از پیچیدگی های قابل توجه و اساساً بخاطر روش ناقص و محرومیت از معارف وحیانی، به انسان شناسی و معرفت شناسی بسیار ناقصی پرداخته اند.
🔹در این نظریه ضمن بررسی چیستی علم و معرفت و طرق کسب آن به تبیین «حجیت» یافته های علمی و معرفتی پرداخته می شود و معیارهای قبول و پذیرش و تمسک به آن بیان می گردد.
🔹بر اساس یافته های این تحقیق، «معرفت» یکی از ارکان وجودی انسان است که مبداء و منشاء رفتار اوست و ریشه در جهت گیری قلبی و حب و بغض انسان دارد. شکل گیری معرفت در وجود انسان را باید بصورت یک فرایند پیوسته مورد توجه قرار داد بطوری که نقش و جایگاه اراده انسان در عوالم قبل و متناسب با آن طینت و خلقت و فطرت و تربیت و ... در آن تبیین گردد. بنابراین عوامل بسیاری در شکل گیری معرفت انسان نقش بازی می کنند که مهمترین آنها «معارف فطری» است، یعنی معارفی که خداوند در فطرت انسان نهاده است که با توجه به آیات و روایات، شامل عالی ترین حقایق هستی، یعنی توحید و ولایت است و اولین معرفت بشری و اولین عامل شکل گیری رفتار در انسان محسوب میشود. این معرفت فطری همراه با جهت گیری قلبی صحیح، مبنای شکل گیری معرفت بیشتر (تکامل معرفت) و رفتار صحیح (عمل صالح) میباشد و سیری تکاملی از «اجمال به تفصیل» در وجود انسان دارد.
🔹در این نظریه بیان خواهد شد که در شکل گیری علم و معرفت عناصر گوناگونی دخیل هستند از جمله مهمترین آنها «طینت»، «میثاق و فطرت»، «روح و قلب و عقل» است و در همه این موارد، أهل بیت علیهم السلام محور ایجاد و تکامل علم و معرفت هستند. به عبارت دیگر؛ علم و معرفت، بر خلاف دانش و آگاهی و تصدیق ذهنی دارای بار ارزشی و قدسی است و ایجاد و تکامل آن به شرط ایمان است و غیر مؤمن از آن بهره ای ندارد، و از آنجا که هیچ رشد و کمال و خیر و بهره ای بدون واسطه أئمه علیهم السلام نازل و واصل نمی گردد، علم و معرفت نیز بر محور ولایت شکل و تکامل می یابد.
🔹در این نظریه ضمن بررسی مفاهیم و مختصات طینت، فطرت، روح، قلب و عقل انسان، سعادت وشقاوت، ایمان و کفر و ... و نیز تبیین نقطه آغاز معرفت و روند تکامل آن، مجاری و ابزار ادراک و کسب علم و نقش الهام و شهود و تعقل و تفکر و تدبر و نیز مختصات قوه ذهن با کارآمدی محاسبه و سنجش و... ، به تفصیل بیان می گردد که اولاً علم و معرفت از تناسبات ولایت أئمه اطهار علیهم السلام است که بدون ایمان کسب نمی گردد، ثانیاً از آنجا که هیچ معرفت و علمی نیست که در قرآن نیامده باشد، حتی شناخت دنیای مادی و تکوین عالم نزد أئمه و در قرآن موجود است، بنابراین علم به تأویل و تفسیر قرآن منشاء همه علوم و معارف است که از طریق أهل بیت علیهم السلام حاصل می شود و لذا گفته می شود علم و معرفت از تناسبات ولایت و شکل گیری و تکامل آن بر محور ولایت است.
🔹در این تحقیق، ضمن تبیین مفهوم و مختصات «قلب» در وجود انسان و نقش آن در علم و معرفت، به عنوان منشاء «تمایلات» در وجود انسان نیز معرفی شده که دارای جهت گیری کفر و ایمان است و در ضمن این بحث، تلقی غلط از «میل فطری» و میل به کمال مطلق تبیین و نقد می گردد. این بحث در مفاهیم اولیه علم اخلاق نیز قابل پیگیری و منشاء تحولاتی خواهد بود. همچنین مباحثی همچون خاستگاه اطاعت از مولی و منشاء صدور فعل از انسان و ... با مبنای مختار مورد بازخوانی و بررسی قرار گرفته است.
🔹در نظریه «تکامل معرفت بر محور ولایت»، فرایند شکل گیری معرفت و اجزاء و مراحل آن مورد بررسی قرار گرفته و نقش «عقل» در ساختار معرفتی انسان، که نقشی ویژه و عاملی اثرگذار در مبانی فقاهت (فقه جامع نظام ولایی) محسوب می شود در فصلی مفصل تحت عنوان «فقه العقل» مورد بررسی و تحقیق قرار می گیرد و بیان خواهد شد که تعریف رایج از عقل که مبنای شکل گیری دانش فلسفه شده است، تعریف دقیقی نیست و «حکمت اسلامی» در دین اسلام که بهره مند از برهان و استدلال است، مختصات بسیار متفاوتی از فلسفه خواهد داشت و به لحاظ مبانی، روش و نتایج متفاوت خواهد بود و از اینرو حجیت فلسفه محل نقد و خدشه جدی است. همچنین دانش های دیگری که به نوعی مورد دخالت عقل ادعایی قرار گرفته اند نیاز به بازنگری و خلوص از نقش عنصری مزاحم و مسمّایی دروغین تحت عنوان «عقل» دارد و آنچه حقیقتاً از نگاه آیات و روایات عقل شمرده می شود، حتماً نقش محوری در این علوم و دانش ها خواهد داشت. یکی از این دانش ها «علم اصول فقه» به عنوان «منطق فهم دین» است که در مباحثی جداگانه از منظر دخالت عقلِ ادعایی مورد نقد قرار گرفته و اصول و روشی جایگزین برای آن طرح گردیده است و از جمله مباحثی همچون حسن و قبح عقلی، دوگانه عقلی و نقلی، قاعده الزام و بسیاری مفاهیم اصولی موجود محل نقد و خدشه قرار گرفته است، همچنین نقش عقل در تاریخ تطور فقه تبیین گشته و فقاهت مطلوب حول محور ولایت معرفی می گردد.
🔹همچنین در فصلی از این تحقیق، آنجا که سخن از نسبت معرفت با واقع می شود، اگر نظریات موجود را عمدتاً در دو دسته «تطابق مطلق» و «نسبیت مطلق» تقسیم بندی کنیم، این نظریه از «تطابق نسبی تکاملی» معرفت با واقع سخن میگوید و متناسب با آن، راجع به رابطه علم و علوم طبیعی با دین و بحث علم دینی نیز موضع گیری می نماید.
جزئیات و مستندات این نظریه إن شاءالله در جلسات و نشستها و مقالات علمی ارائه می گردد تا إن شاءالله از نقد و نظر صاحب نظران بهره مند گردیم... و من الله التوفیق